سرویس سینمایی هنرآنلاین: جمشید گرگین را در دهه 1360 در مقام مجری شناختیم، کسی که اولین برنامه سینمایی تلویزیون بعد از انقلاب را تولید کرد. پیش از این در رادیو و تلویزیون در مقام مجری و گزارشگر فعالیت می‌کرد و جزو اولین نفراتی بود که گزارشگری ورزشی انجام داد.

سال‌ها پیش از آن به‌عنوان روابط عمومی پروژه‌های سینمایی و تئاتری، این رشته را در میان اهالی هنر به تثبیت رساند. پس از آن در دهه 1370 با سریال‌هایی چون "کوچک جنگلی" و"روزگار وصل" به چهره‌ای آشنا تبدیل شد، اما چند سال است از عرصه تصویر کناره‌گیری کرده و به گفته خودش بیشترین زمانش را صرف دیدن و خواندن می‌کند. گرگین معتقد است این روزها برنامه‌های سینمایی تلویزیون صرفاً برای پر کردن آنتن تولید می‌شوند و هیچ جنبه آموزشی یا سرگرمی ندارند.

به سراغ او رفتیم که همواره اولین‌ها را رقم زده است و حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. او برایمان از ارادتش به برادرش ایرج گرگین روزنامه‌نگار و از مدیران پیشین تلویزیون ملی ایران گفت و همین‌طور خاطراتش از تولید نخستین برنامه‌های تلویزیونی در حوزه سینما و چهره‌های ماندگار و آرشیوی که از سینماگران قدیمی که هرگز روی آنتن نرفته‌اند. گپ و گفت ما را با مرد آرام سینما و تلویزیون در زیر می‌خوانید:

آقای گرگین، علاقه‌مندی شما به هنر از کجا نشأت گرفت و مسیر چگونه برای شما هموار شد تا بتوانید به این عرصه ورود پیدا کنید؟

من در یک خانواده اهل فرهنگ چشم به جهان گشودم. برادر بزرگترم ایرج که همیشه ایام، باعث افتخار و غرور من است، یک انسان استثنایی در رسانه (رادیو، تلویزیون و مطبوعات) بوده و به عنوان بازیگر تئاتر در کلوپ تئاتر دانشکده ادبیات آن زمان با زبدگان تئاتری چون جعفر والی کار می‌کرد و در همان زمان نمایش‌هایی از بزرگان و درام نویسان معتبر جهان چون تنسی ویلیامز، ادوارد آلبی، بهمن فرسی و دیگران را در دانشگاه بر روی صحنه آورده بودند. از همان زمانی که من خردسال بودم فکر و ذکرم رادیو، تلویزیون، مطبوعات و نمایش بود به طوری که در خردسالی و در سال‌های ابتدای ورود به مدرسه یک گروه تئاتری در دبستان درست کرده بودیم و هفته‌ای یک یا دو روز همشاگردی‌هایم را برای تمرین نمایش به خانه می‌بردم. به هر حال جرقه‌های ورود به تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون از همان زمان زده شد و در حقیقت سعی کردم با این که کودک بودم جا پای انسان بزرگی به نام ایرج گرگین بگذارم. بعد از پایان دوره دبیرستان از سانفرانسیسکو استیت کالج پذیرش گرفتم و قصد داشتم که برای ادامه تحصیلات به آمریکا بروم. ولی باید دوره سربازی را طی می‌کردم؛ بنابراین به خدمت سربازی رفتم و در همان دوران نیز معمولا مشغول اجرای تئاتر در پادگان بودم و بعد از پایان دوره از رفتن به آمریکا صرف نظر کردم و وارد دانشکده هنرهای زیبا رشته تئاتر و دانشکده علوم ارتباطات رشته روابط عمومی و روزنامه‌نگاری شدم. در این دوران دانشجویی به طور مداوم برای رادیو برنامه‌سازی و گویندگی می‌کردم و در تلویزیون ملی نیز مشغول فعالیت بودم. البته همه این‌ها در زمینه سینما و هنر بود چه رادیو و چه تلویزیون.

جمشید گرگین

از چه زمانی وارد رادیو شدید؟

از زمان ادغام رادیو با تلویزیون ملی ایران در سال 1350 از غیبت برادرم که برای ادامه تحصیلات به آمریکا رفته بود استفاده کردم و طرحی درباره سینما به زنده‌یادان همایون نوراحمد و بیژن سمندر دادم که مسئولان برنامه چشم‌انداز رادیو بودند که مورد قبول آن‌ها قرار گرفت و به این ترتیب بطور دائم وارد رادیو شدم؛ اما در تلویزیون قبل از آن یعنی از سال 1348 با برنامه "شما و تلویزیون" به تهیه کنندگی زنده یاد بهمن بوستان و گویندگی زنده یاد ژاله کاظمی به عنوان گزارشگر وارد شدم. البته همه این‌ها در ابتدا با مخالفت برادرم ایرج مواجه شد چرا که او هرچند یکی از مدیران ارشد تلویزیون ملی ایران بود، اما اصلا اهل پارتی‌بازی و این‌گونه مسائل نبود و علاقه‌ نداشت که برادرش نیز در همان رسانه فعالیت کند.

پس از اینکه شما در رادیو و تلویزیون تبدیل به یک چهره شناخته‌شده شدید، واکنش و نظر برادرتان چه بود؟ آیا ایشان مشوق‌تان شدند؟

بله به نوعی همواره تشویقم می‌کردند و می‌گفتند کاری که انجام می‌دهی خوب است و همین مسیر را ادامه بده. با این حال همیشه نگران بودم که نکند اشتباه کنم یا کار بدی انجام بدهم که او را ناراحت کند. به هر حال برادرم انسان بسیار خوش‌نام و فرهیخته‌ای بود که از بالا تا پایین تلویزیون او را قبول داشتند و هنوز هم قبولش دارند. به همین خاطر همیشه مواظب بودم که اشتباه نکنم. او گاهی به من می‌گفت اگر فلان کار را انجام بدهی بهتر است ولی هیچ‌وقت منتقدم نبود چون سِمت رهبری و استادی من را داشت. هنوز هم اکثر شب‌ها در خواب از ایشان یاد می‌گیرم. من در زندگی‌ام عاشق و بی‌قرار دو نفر بودم و هستم؛ یکی از آن‌ها ایرج گرگین است و دیگری مادرم که همیشه باعث افتخارم هستند و در خواب و بیداری با آن‌ها صحبت می‌کنم.

پس از اینکه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدید تئاتر را ادامه ندادید؟

تئاتر را ادامه ندادم چون سینما برایم جذابیت بیشتری داشت. زمانی که مشغول تحصیل در دانشکده بودم، اولین فیلم سینمایی خودم را با نام "صدای صحرا" به کارگردانی آقای نادر ابراهیمی بازی کردم. پس از آن سریال "آتش بدون دود" را در تلویزیون کار کردم. به همین دلیل زمانی که فارغ‌التحصیل شدم به سمت سینما و تلویزیون رفتم ولی تا به امروز حداقل به‌عنوان تماشاگر هیچ‌وقت از تئاتر دور نشده‌ام. زمانی که دانشجو بودم یکی دو نمایش با گروه تئاتر "شهر" کار کردم. از آنجایی که به این رشته علاقه بسیار زیادی داشتم، کار روابط عمومی تئاتر و سینما را در کشور درست کردم. آن موقع اصلاً رایج نبود که تئاترها یا فیلم‌های سینمایی واحدی به نام روابط عمومی داشته باشند.

جمشید گرگین

چطور شد احساس کردید تئاتر و سینما احتیاج به تبلیغ دارند؟

من به خاطر زمانی که کار بازیگری در تئاتر نیاز داشت، نمی‌توانستم تئاتر کار کنم، اما علاقه زیادم به این هنر و اینکه خودم را هم جزئی از آن می‌دانستم و احساس می‌کردم با این رسانه‌ها قبل و همزمان با نمایش، مردم را مطلع و به نوعی دعوت به آمدن به تئاتر کنم تبلیغات و روابط عمومی در تئاتر و سینما را پایه‌گذاری کردم. به عنوان نمونه همان آغاز کار روابط عمومی نمایش "روسپی بزرگوار" اثر ژان پل سارتر به کارگردانی هرمز هدایت را پذیرفتم و با تبلیغات درست، تماشاگر زیادی به سالن نمایش آمدند و دیگر آثار برگزیده‌ای که در آن زمان در دانشکده هنرهای زیبا اجرا می‌شد مانند نمایش "کرگدن" اثر اوژن یونسکو با کارگردانی زنده‌یاد حمید سمندریان و ... را نیز برعهده گرفتم.

 حضور شما در دانشکده ارتباطات چقدر به این ایده کمک کرد تا بتوانید وارد این فضا شوید؟

زمانی که در دانشکده ارتباطات درس می‌خواندم متوجه شدم روابط عمومی می‌تواند یکی از ارکان مهم جذب مخاطب در تئاتر و سینما باشد. هنوز هم معتقد هستم که روابط عمومی می‌تواند یک رشته مهم حتی برای اشخاص باشد. کسانی که روابط عمومی قوی‌تری دارند، مسلماً در این زمینه موفق‌تر می‌شوند. به دلیل علاقه‌ای که به روابط عمومی داشتم، سال‌ها مدیر روابط عمومی فدراسیون تنیس بودم. علاقه من به این حرفه از حضورم در دانشکده ارتباطات نشأت گرفت.

شما هیچ‌وقت در یک حوزه فعالیت نکرده‌اید و همیشه سعی داشته‌اید حوزه‌های مختلفی را تجربه کنید. آیا فکر نمی‌کنید اگر یک مسیری را تا انتها ادامه می‌دادید موفق‌تر می‌شدید؟

عقل سالم می‌گوید آدم یک رشته را بگیرد و در آن رشته بارور شود، ولی سرک کشیدن به این‌ور و آن‌ور هم دل‌چسب است. مثلاً گزارشگری تنیس جذاب بود. ما ورزشی را که همه با آن مخالفت می‌کردند و می‌گفتند ورزش اشرافی‌هاست وارد تلویزیون کردیم. زمانی که خواستیم تنیس را وارد تلویزیون کنیم، مدیرگروه ورزش تلویزیون گفت آقای گرگین مواظب باشید وقتی واژه‌های انگلیسی را می‌گویید مشکلی برای ما پیش نیاید. حرفی که شما می‌زنید منطقی است و اگر فرد در یک مسیر مشخص زورآزمایی و تجربه‌اندوزی کند ممکن است نتیجه بهتری به دست آورد ولی اینکه شما به مکان‌ها و فضاهای مختلف سرک بکشید نیز جذاب است. بستگی به برداشت فرد از زندگی و خودش دارد. من دوست داشتم کارهای بسیار زیاد دیگری هم انجام بدهم منتها امکانش وجود نداشت. مثلاً عاشق این هستم که با کایت پرواز کنم و در آسمان گزارش بدهم که الآن درجه حرارت چقدر است. من یک سری برنامه‌ها راجع به نقاشی و هنرهای تجسمی ساختم که تا به حال کسی نتوانسته چنین برنامه‌هایی بسازد. البته شاید بسیاری افراد آن برنامه‌ها را ندیده باشند. در واقع بر اساس تفکرات یک نقاش یا یک مجسمه‌ساز برنامه می‌ساختم و هنرمندان را به محیطی می‌بردم که از آنجا الهام گرفته بودند. مثلاً علی‌اکبر صادقی مدت‌ زیادی سمبل کارهایش آدم‌های زورمند و قوی هیکل بود و به همین خاطر من در آن مجموعه برنامه‌ای که ساختم او را به زورخانه بردم و لباس زورخانه‌ای به تنش کردم تا ورزش کند و بعد در همان گود زورخانه از او فیلمبرداری کردم و درباره آثارش صحبت کردیم. من چنین کارهایی را انجام دادم چون این کارها من را ارضاء می‌کرد، در صورتی که می‌توانستم این کارها را انجام ندهم و بروم فقط بازیگری کنم. همیشه سعی کرده‌ام با عشقم کار کنم. عشقم این است که ارضای خاطر شوم. حالا هر چیزی که می‌خواهد باشد.

نکته جالب‌تر این است که به سراغ موضوعاتی رفته‌اید که خودتان هم در آن کار کرده‌اید. در واقع معمولاً یک آشنایی نسبت به آن موضوعات دارید و حالا شاید می‌خواهید آن را بهتر به مخاطب‌تان عرضه کنید. همیشه در خدمت آن چیزی که آموزش دیده‌اید کار کرده‌اید.

بله، هیچ‌وقت نیامده‌ام یک برنامه تلویزیونی را گویندگی کنم و راجع به مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حرف بزنم، بلکه بیشتر راجع به چیزهایی نظیر سینما و تئاتر که خودم به آن‌ها علاقه دارم صحبت کرده‌ام. به‌عنوان یک بیننده هنوز هم از گالری‌ها دیدن می‌کنم و نظر خودم را حتی اگر ابتدایی باشد در مورد آن‌ها می‌گویم. در تمام کارهایی که در این سال‌ها در سینما، رادیو و تلویزیون انجام داده‌ام هیچ‌وقت نیامده‌ام مردم را نصیحت کنم. سعی می‌کنم آن چیزی که فکر می‌کنم درست است را ترویج کنم و هیچ‌وقت سعی نمی‌کنم کاری کنم که علیرغم ذهنیات و میلم باشد.

جمشید گرگین

شما همیشه اولین‌ها را پیشنهاد داده‌اید و صاحب اولین برنامه‌هایی بوده‌اید که در سبک خاص خودشان کار شده‌اند. در واقع شما زمانی مجموعه "سینما کمدی" را کار کردید که شاید تا آن موقع هیچ برنامه تلویزیونی به سینما اختصاص پیدا نکرده بود. چطور شد در آن زمان "سینمای کمدی" را انتخاب کردید؟ زمانی که کشور در جنگ بود و اوضاع کشور بحرانی بود.

آن موقع آغاز جنگ بود و چهره‌ها همه عبوس و دل‌ها همه تنگ. همه سر در لاک خودشان فرو برده بودند و از جنگ و بی خانمانی هراس داشتند. به همین خاطر فکر کردم برنامه‌ای بسازم که لبخندی بر لب تماشاگر بیاورد. بعد برای برنامه‌ام شعار "هر چهره‌ای با لبخند زیباتر است" را انتخاب کردم. آن موقع مثل الآن نبود که افراد و گروه‌های متعددی زیردست شما کار کنند. در واقع در آن زمان من تنها یک مباشر داشتم که با هم فیلم‌ها را از تله سینما به نوار دو اینچ تبدیل می‌کردیم و از اتاقی به اتاق دیگر در حال دویدن بودیم. معمولاً این برنامه شب‌های عید پخش می‌شد و تلاش ما این بود که بتوانیم لبخندی بر لب تماشاگران بیاوریم. در متن برنامه از دوستان بسیار درجه یک سینما نظیر حمیدرضا صدر، احمد امینی و شهرام جعفری نژاد استفاده می‌کردم و متن برخی قسمت‌ها را خودم می‌نوشتم. آن موقع حتی چند دقیقه فیلم هم پیدا نمی‌شد. یادش بخیر در آن زمان شخصی به نام احمد جورقانیان که عاشق سینما بود آرشیو کاملی از فیلم‌های سینمایی داشت. پس از انقلاب وقتی فیلم‌ها را سوزاندند، او فیلم‌ها را به کرج برد و جایی زیر خاک مدفون کرد. او فیلم‌ها را حلقه حلقه برای ما می‌آورد تا ما چند دقیقه از آن‌ها را کپی کنیم. آن زمان قانون کپی رایت شدیداً اجرا می‌شد. یادم است در دهه 60 در تلویزیون برنامه‌ای با نام "سرخپوستان آمریکا" ساخته بودند و از فیلم‌هایی که راجع به سرخپوستان ساخته شده بود استفاده کرده بودند. بعد یک کمپانی از آن‌ها شکایت کرد و در دادگاه لاهه کلی پول از دارایی ایران به خاطر رعایت نکردن قانون کپی رایت کسر شد. به همین خاطر من تمام موازین را رعایت می‌کردم. در آن زمان با کمترین هزینه برنامه "سینما کمدی" را می‌ساختم، در حالی که امروز پول زیادی در اختیار برنامه‌سازان تلویزیونی قرار می‌دهند و آرشیو تمام فیلم‌های دنیا در کف پیاده‌روهای تمام شهرها موجود است. من سینما را با برنامه "سینما کمدی" به تلویزیون آوردم. بعد از آن سینمای کودک و نوجوان، سینمای علمی تخیلی، سینمای سیاست در خارج از کشور را هم به تلویزیون آوردم. ضمن اینکه آخرین برنامه "تاریخ سینمای ایران" را به زنده‌یاد عباس کیارستمی که افتخار سینمای ایران هستند تقدیم کردم.

اینکه شما آمدید راجع به سینمای کمدی و ژانرهای مختلف سینمایی کار کردید، مرتبط با سینمای پیش از انقلاب بود یا سینمای پس از انقلاب؟

هیچ‌کدام از آن‌ها راجع به سینمای ایران نبود و فقط سینمای کودک و نوجوان براساس سینمای ایران بود چون در دهه‌های 60 و 70 سینمای کودک بارور بود و تماشاگر زیادی داشت.

چرا در تمام این سال‌ها به سینمای ایران نپرداختید؟

چون به خاطر یک سری مسائل اجازه نمی‌دادند ما به سینمای ایران بپردازیم. مثلاً در فیلم‌های پیش از انقلاب حجاب نبود و خط قرمزهایی وجود داشت که اجازه نداشتیم چنین کارهایی را انجام بدهیم و آن را در تلویزیون به نمایش بگذاریم.

در آن دوران شما حضور فعالی هم در عرصه بازیگری داشتید و در سریال‌هایی نظیر سریال "کوچک جنگلی" بازی می‌کردید. کمی درباره آن سریال‌ها بگویید که به یاد ماندنی شدند. من به شخصه از شما دو عنصر در ذهنم باقی مانده است؛ یکی تونالیته صدای‌تان بود و دیگری یک سکانس از سریال "روزگار وصل" که در زمان خود مورد توجه مخاطبان واقع شد.

سریال "روزگار وصل" جزو سریال‌های محبوب مردم بود ولی جزو سریال‌های محبوب خودم نبود. سریال "کوچک جنگلی" را خودم دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم. هنوز هم این سریال سالی یک‌بار بازپخش دارد و هنوز راجع به آن با من حرف می‌زنند. سریال "کوچک جنگلی" براساس متن بسیار زیبای آقای ناصر تقوایی نوشته شده بود و از من دعوت شد که در این سریال بازی کنم ولی متأسفانه آقای تقوایی کنار گذاشته شد و آقای افخمی آمد. متن بسیار زیبای این سریال باعث شد که کار بسیار خوب و درجه یکی از آب دربیاید. به نظر من شاید بهترین کار بهروز افخمی همین سریال "کوچک جنگلی" باشد. پیش از آن سریال‌هایی که بازی کردم به قبل از انقلاب برمی‌گردد که در سریال‌های "سمک عیار" به کارگردانی محمدرضا اصلانی و باربد طاهری و"آتش بدون دود" به کارگردانی زنده‌یاد ابراهیمی حضور داشتم. در سریال‌های دیگری هم بازی کرده‌ام که الآن خاطرم نیست ولی در حال حاضر سال‌هاست که در تلویزیون کار نکرده‌ام. آخرین حضورم در یک سریال به سریال "شهرزاد" برمی‌گردد که این سریال را به خاطر آقای حسن فتحی کار کردم. با وجود این که نقش من چندان طولانی نبود ولی موردپسند واقع شد و خودم هم بسیار راضی بودم. "شهرزاد" برای من مثل یک آیینه است که نقش کوچک و بزرگ ندارد، بلکه آدم است که کوچک و بزرگ دارد. ممکن است شما در یک پلان آن‌چنان بدرخشید که در صد سکانس ندرخشیده باشد.

شما در دهه 70 برنامه‌ای در رابطه با زنده‌یاد علی حاتمی کار کردید. کمی در مورد آن برنامه بگویید.

من به زنده‌یاد علی حاتمی بسیار علاقه‌مند بودم. آقای حاتمی هر فیلمی را که کار می‌کرد، من ایشان را همراه با عوامل فیلم به رادیو می‌بردم و یک برنامه رادیویی برای آن‌ها تدارک می‌دیدم و ایشان هم با کمال میل می‌آمدند چون می‌دانستند من به خودشان و کارهایشان ارادت زیادی دارم. با وجود اینکه من او را دوست داشتم و ایشان هم من را دوست داشتند ولی هیچ‌وقت از من برای فیلم‌هایشان دعوت نکرده بودند تا اینکه برای فیلم "جهان‌پهلوان تختی" دعوتم کردند. روزی که به دفترشان رفتم، همان روز دستیار کارگردان او آنجا بود و به من گفت متأسفانه آقای حاتمی امروز حال‌شان بد شد و به بیمارستان رفتند. بعد با من قرار بعدی را گذاشتند ولی این قرار بعدی دیگر به سرانجام نرسید و از همان روز علی حاتمی حالش بد شد تا اینکه متأسفانه فوت شدند. من پس از فوت او نزد معاون وقت سازمان صداوسیما، آقای دکتر پورنجاتی رفتم و از او خواستم که بگذارند تا برنامه‌ای برای آقای علی حاتمی بسازم. آقای پورنجاتی نیز با کمال میل قبول کردند و گفتند این کار را انجام بده. من هم بسیار سریع این برنامه را ساختم و در این برنامه زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی آمدند و با گریه راجع به علی حاتمی صحبت کردند. ایشان هم قرار بود که در سریال "جهان‌پهلوان تختی" بازی کنند. البته بازی هم کرده بودند و یک سری سکانس‌هایی را در شهرک غزالی ضبط کرده بودند ولی بعد آن اتفاقات پیش آمد و دیگر بازی نکردند. من آن موقع برنامه بسیار خوبی راجع به آقای حاتمی ساختم که مورد توجه قرار گرفت. پس از آن هم چند برنامه دیگر راجع به او ساختم و با آدم‌های ارزنده‌ای صحبت کرده و آثارشان را بررسی کردم. حتی در یکی از سالگردهای زنده یاد حاتمی یک برنامه در خانه هنرمندان برگزار کردم که در آنجا یک گروه جوان مستعد و صاحب سبک را آوردم تا تمام موزیک‌های فیلم‌های آقای حاتمی را به صورت زنده بنوازند. از آن برنامه هم استقبال بسیار خوبی صورت گرفت. به نظر من علی حاتمی یکی از برجسته‌ترین و نام‌دارترین فیلمسازان ایران است که شاید سال‌های سال باید بگذرد تا کسی بتواند علی حاتمی دوم شود. او انسان بسیار تأثیرگذاری در تاریخ سینمای ایران بوده، هست و خواهد بود.

جمشید گرگین

برای شما میسر نشد که با آقای حاتمی همکاری کنید؟

خیر متأسفانه میسر نشد ولی پس از آن اتفاقات آقای بهروز افخمی آمدند فیلم "جهان‌پهلوان تختی" را با یک فیلمنامه و برداشت دیگری ساختند و بنده هم در آن فیلم نقشی را بازی کردم.

به‌عنوان کسی که سالیان سال است در این فضا کار می‌کند و خودش صاحب نام است، می‌خواهم نظرتان را راجع به فیلم "غلامر ضا تختی" به کارگردانی آقای بهرام توکلی نیز بدانم. فکر می‌کنید چرا فیلمی که در رابطه با یکی از اسطوره‌های معاصر ماست، آن‌طور که باید و شاید نتوانسته در سینما جذب مخاطب کند و در پایین‌ترین ستون جدول فروش قرار دارد؟ حتی فیلم "جهان پهلوان تختی" که زنده‌یاد علی حاتمی می‌خواست آن را بسازد و بعدش به دست آقای بهروز افخمی به سرانجام رسید هم آن موقع نتوانست آن‌طور که باید و شاید دیده شود.

من گیشه را ملاک موثقی برای خوب یا بد بودن فیلم نمی‌دانم، چون شما وقتی بسیاری از فیلم‌های کمدی که این روزها در سینماها اکران می‌شوند و فروش بالایی دارند را نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که آن‌ها هیچی ندارند و بسیار ابتدایی و مسخره هستند؛ بنابراین فاکتور فروش نمی‌تواند عامل مهمی در مقبولیت و درجه فیلم باشد. من فیلم "غلامرضا تختی" به کارگردانی بهرام توکلی را ندیده‌ام. زمان جشنواره فیلم فجر هم مسافرت بودم و نتوانستم این فیلم را ببینم. واقعیت این است که فیلم ساختن راجع به انسانی مثل تختی که بسیار معاصر است و دوستان او هنوز زنده‌اند و همه راجع به زندگی او می‌دانند سخت است چون شما هر کاری انجام بدهید باز یک عده می‌گویند درست نیست و این تحریف شده است. اصولاً شما یک قصه تاریخی را نمی‌توانید مو به مو مستند بسازید. آقایان برای این که از این اتهام فرار کنند آمده‌اند این فیلم را به نوعی مستندگونه ساخته‌اند که بگویند مستند است که دارد این قصه را روایت می‌کند. این علاقه وجود دارد که در آینده راجع به تختی صحبت شود. اگر بیایند بگویند حکومت گذشته تختی را کشته است، در انتها به این می‌رسند که تختی آنقدر آدم سیاسی و مبارزی نبوده که بخواهند او را از سر راه بردارند. به نظر می‌رسد هر نوع نگرشی راجع به زندگی تختی در شرایط فعلی می‌تواند مورد اتهام واقع شود. من خود فیلم را ندیده‌ام ولی راجع به آن خوانده‌ام. فکر می‌کنم اگر مسائل دیگری را هم وارد فیلم می‌کردند مشکل بود. یکی از دلایل عدم جلب مخاطب فیلم "غلامرضا تختی" این است که همیشه فیلم‌های مستند و راوی‌شکل چندان مورد قبول مردم واقع نمی‌شوند. شما راجع به شخصیتی نظیر تختی که مورد توجه مردم و قهرمانی ملی بوده است هر کاری انجام بدهید باز یک عده انتقاد خواهند کرد و خورده خواهند گرفت. اگر داستان‌های تاریخی هم که در گذشته ساخته شده مانند سریال‌های "هزاردستان" و "سربداران" را نگاه کنید، می‌بینید منتقدان چقدر راجع به تحریف تاریخی صحبت کرده‌اند؛ بنابراین نویسنده‌ها و فیلمسازان نمی‌دانند چه‌کار باید کنند. اگر مستندگونه پیش بروند شبیه همین کار می‌شود و شاید حرفی برای گفتن داشته باشند ولی مقبول تماشاگران اکران واقع قرار نمی‌گیرد و اگر فیلم مستندگونه نباشد می‌گویند شما چرا این اوج و حضیض را برای زندگی تختی قرار داده‌اید؟ زندگی تختی روی یک خط بوده است. به نظر من هر نوع نگرشی راجع به قهرمانان ملی ما و به خصوص قهرمانانی که هنوز هم دوره‌هایش در قید حیات هستند مورد نقد است.

به خاطر دارم که چند سال گذشته درباره ساخت برنامه‌ "چهره‌های ماندگار" صحبت کرده بودید، چرا آن برنامه به ثمر ننشست؟

پس از اینکه یک برنامه برای زنده‌یاد علی حاتمی ساختم، فکر کردم به‌عنوان کسی که با بسیاری از این اشخاص صحبت کرده و راجع به این افراد برنامه ساخته است وظیفه دارم که به آن‌ها بپردازم تا دیگران را هم با شرایط‌‌شان آشنا کنم. این‌طور شد که به طرح چهره‌های ماندگار هنر ایران زمین رسیدم و این طرح فقط به سینما و تئاتر هم خلاصه نمی‌شد. وقتی این طرح را به تلویزیون دادم دیدم آن‌ها عکس‌العملی نشان نمی‌دهند. بعد آمدم آن طرح را به هنرهای نمایشی خلاصه کردم. قرار بود 30 برنامه 60 دقیقه‌ای بسازم ولی پس از رفت‌وآمدهای طولانی در طرح برنامه شبکه یک با شش برنامه 15 دقیقه‌ای موافقت شد و من هم عطایش را به لقایش بخشیدم. در واقع قصد داشتم وظیفه خودم را انجام بدهم ولی دیدم برای کسی مهم نیست. این‌طور شد که این برنامه ساخته نشد.

برنامه شما به برنامه "چهره‌های ماندگار" که یک دوره برگزار شد ربطی داشت؟

ارتباطی بین آن برنامه‌ها وجود نداشت. برنامه ما در مورد اشخاص بزرگی بود که در تاریخ و ادبیات مانده‌ بودند. در تمام کشورها چنین برنامه‌هایی وجود دارد. در شبکه‌های معتبر خارجی زمانی که هنرمندی فوت می‌کند، بلافاصله یک برنامه مدون و تروتمیز در مورد آن هنرمند پخش می‌کنند. البته این برنامه در زمان حیات آن هنرمند هم پخش می‌شود. حتی زمانی که یک هنرمند برجسته و نامدار ما فوت می‌کند هم بلافاصله می‌بینیم شبکه‌های مختلف فارسی زبان ماهواره‌ای از آن هنرمند یک برنامه پخش می‌کنند. حالا ممکن است آن برنامه در زمان حیات آن هنرمند پخش شده باشد و امکان دارد پخش هم نشده باشد ولی به هر حال آن‌ها فیلم آن برنامه را دارند که خود ما نداریم. الآن می‌آیند با بنده راجع به زنده‌یاد جمشید مشایخی مصاحبه می‌کنند، در صورتی‌که من برای آقای مشایخی، آقای انتظامی و دیگران برنامه‌هایی داشتم که هنوز هیچ جا پخش نشده و بکر است. من با خود زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی و زنده‌یاد جمشید مشایخی گفت‌وگو کرده بودم و می‌خواستم در زمان حیات این برجستگانی که کسی شبیه آن‌ها نخواهد بود یک سری برنامه‌های خاص بسازم ولی متأسفانه این قضیه برای کسی مهم نبود و برنامه به ثمر ننشست.

شما به جز آقای انتظامی و آقای مشایخی دیگر از چه کسانی تصویر آرشیوی بکر دارید؟

از زنده‌یاد علی حاتمی یک سری فیلم پخش نشده دارم. از کیومرث صابری هم فیلم دارم که پس از فوت‌شان دو برنامه برای ایشان ساختم. آن موقع آقای کرمی مدیر شبکه چهار بودند و از این برنامه‌ها استقبال کردند چون می‌دانستند این برنامه‌ها از آن دست برنامه‌ها نیست که برنامه‌ساز بخواهد جیب خودش را پُر کند، بلکه از آن دست برنامه‌هایی است که برنامه‌ساز می‌خواهد یک وظیفه‌ای را انجام بدهد و شخصی را نشان بدهد که در فرهنگ و هنر تأثیرگذار بوده است.

آقای گرگین شما گزارشگری ورزشی هم انجام دادید اما دیگر در این مسیر گام برنداشتید دلیل این دوری چه بود؟

من آمدم راه را باز کردم و چند سال هم در این زمینه فعالیت کردم ولی از جایی به بعد دیگر برایم جذابیت نداشت. اساساً دوست دارم راه بازکن باشم. جوان‌های زیادی هستند که همه چیزشان بهتر از من است و الآن دارند در این زمینه‌ها فعالیت می‌کنند.

جمشید گرگین

در حال حاضر ایده جدیدی ندارید که بخواهید دنبال ساخت یک برنامه جدید باشید؟

فکر نمی‌کنم اصلاً بتوانم در تلویزیون و رادیو مثمرثمر باشم. البته هرازگاهی یک سری برنامه‌ها از رادیو می‌شنوم که خوب هستند. مثلاً رادیو جوان الآن هر روز پس از اخبار ساعت 9 برنامه‌ای دارد که بسیار خوب است و هر روز به بررسی یک پرونده می‌پردازد. تلویزیون را هم فقط زمان فوتبال‌های خارجی نگاه می‌کنم.

برنامه‌های سینمایی تلویزیون را هم نگاه نمی‌کنید؟

در گذشته برنامه "هفت" را نگاه می‌کردم ولی واقعاً حرص می‌خوردم و دیگر نگاه نمی‌کنم چون چیز تازه‌ای برای من نوعی ندارد.

سینما برای مخاطبان همیشه یک جذابیت خاص دارد. برنامه‌های تلویزیونی در دهه‌های 70 و 80 چون کم و محدود به سینما می‌پرداختند معمولاً مخاطب داشتند و فیلم‌بین‌های حرفه‌ای نیز همیشه این برنامه‌ها را دنبال می‌کردند اما در حال حاضر تقریباً در همه شبکه‌های تلویزیونی یک برنامه سینمایی گنجانده‌ شده و چند نفر منتقد می‌آیند صحبت می‌کنند و به نقد و بررسی آثار می‌پردازند. فکر می‌کنید این حجم از تولید برنامه سینمایی می‌تواند در بین این حجم اطلاع‌رسانی دیده شود؟

شما ابتدا باید ببینید هدف ساختن چنین برنامه‌هایی چیست. یادم است در گذشته اگر یک شبکه برنامه‌ای داشت دیگر به سایر شبکه‌ها اجازه نمی‌دادند شبیه آن برنامه را بسازند. مثلاً می‌گفتند این برنامه را شبکه یک دارد و نباید آن را در شبکه‌های دیگر بسازیم. در حال حاضر تمام شبکه‌ها حداقل یک برنامه ورزشی دارند. برنامه‌های سینمایی هم همین‌طور است. فکر می‌کنم این برنامه‌ها فقط آنتن پُرکن هستند چون من ندیده‌ام دوستان سینماگر مخاطب این برنامه‌ها باشند و از آن‌ها تعریف کنند. در واقع اصلاً جریان‌ساز نیستند. در یکی از برنامه‌های "هفت" دوست مجری و برنامه‌ساز سعی می‌کرد با نقدهای کوبنده‌اش مخاطب جذب کند ولی مخاطب جذب آن برنامه نشد. اینکه می‌گویند مخالفت کن تا دیده شوی بسیار کهنه شده است. مسعود فراستی را من وارد تلویزیون کردم. اتفاقاً در جشنواره جهانی فیلم فجر او را دیدم و به خودش هم گفتم برخی از افراد به من می‌گویند چرا فراستی را وارد تلویزیون کردی و من می‌گویم دست و پایم بشکند که تو را وارد کردم! فراستی هیچ مشکلی ندارد. اگر فراستی بد است پس چرا او را دعوت می‌کنند؟ او حتماً جذابیتی دارد. فراستی با ایرادهایی که می‌گیرد و نقدهایی که می‌کند برای برنامه‌ها جذب مخاطب می‌کند. من با بسیاری از نظرات فراستی اصلاً موافق نیستم ولی خودش گناهی نکرده است. خودشان او را می‌خواهند ولی از طرفی ایراد می‌گیرند که این کیست! خود برنامه‌سازان از او ایراد می‌گیرند ولی زمانی که می‌خواهند برنامه بسازند می‌روند او را می‌آورند چون می‌دانند با فراستی می‌توانند مخاطب زیادی داشته باشند. برنامه‌های الآن به هیچ وجه جریان‌ساز نیستند و فقط آنتن پُرکن شده‌اند. زمانی که ما راجع به سینما برنامه می‌ساختیم، نه به کسی توهین می‌کردیم و نه سعی می‌کردیم با این فن بسیار کهنه و نخ نمای تعارض و تهاجم، مخاطب جذب کنیم.

در حال حاضر فیلمی آماده اکران دارید؟

چند فیلم تلویزیونی بازی کرده‌ام ولی نمی‌دانم چرا پخش نشده‌اند. صحبت‌هایی هم راجع به یک سریال تاریخی داشته‌ام که هنوز به مرحله عقد قرارداد نرسیده‌ایم تا اسم آن را بگویم. در حال حاضر پس از سال‌ها بازی در یک فیلم سینمایی را قبول کرده‌ام که امیدوار هستم به سرانجام خوبی برسد. کارگردان آن یک خانم جوان است که فیلم اولش را می‌سازد.

جمشید گرگین

این روزها که کمتر در حوزه تصویر حضور دارید، بیشتر به چه کارهایی می‌پردازید؟

ورزش یکی از عزیزترین چیزهای زندگی‌ام است و اگر روزی ورزش نکنم حالم بد می‌شود. همیشه ورزش جزو برنامه‌های روزانه‌ام قرار دارد. اگر برسم رمان هم مطالعه می‌کنم چرا که رمان را بسیار دوست دارم. اخیراً یکی دو رمان خوانده‌ام. معمولاً به رمان‌هایی که ابتدا گره دارند و بعد گره‌گشایی می‌شود علاقه دارم. فیلم هم همین‌طور. نگاهی هم به مسائل روز جامعه دارم و آرزو می‌کنم وضیعت ما به سرانجام درستی برسد چون در حال حاضر شرایط بسیار استرس‌زایی داریم. نه فقط برای من بلکه برای همه این شرایط وجود دارد. من می‌توانم بروم یک کشور دیگری زندگی کنم ولی ریشه من اینجاست، در اینجا بزرگ شده‌ام و اینجا خانه من است. جاهای دیگر که می‌روم این احساس مالکیت را ندارم. امیدوارم ایران که سرزمین همه ماست، سرزمین آرامی شود و همه مردم حداقل معاش را برای زندگی کردن داشته باشند.