سرویس تجسمی هنرآنلاین: میشل ستبون یکی از معروفترین عکاسان جهان است که شهرتاش را مدیون انقلاب ایران میداند اما در ۲۶ سالگی به واسطه پیش بینی که از پیروزی مردم در انقلاب ۱۹۷۹ کرد راهی ایران شد و اتفاقا عکسهای منحصربه فردی از این رویداد تاریخی عکاسی کرد. سال گذشته به واسطه برگزاری دومین دوره جشنواره عکس روژان به ایران سفر کرد و ضمن این سفر کتاب عکسهای او منتشر شد. همچنین در این سفر فیلم مستندی از او ساخته شد. حضور دوباره ستبون در ایران زمینه گفتوگوی را با او فراهم کرد.
با توجه به اینکه تحصیلات شما در رشته معماری است، چه شد که عکاس شدید؟
از زمان کودکی عکاسی را دوست داشتم و همواره فکر میکردم که وقتی بزرگ شوم یا عکاس میشوم یا معمار و یا ریاضیدان و من این شانس را پیدا کردم که به دو آرزوی دوران کودکیام دست پیدا کنم. در دوران تحصیل در رشته معماری سفرهای متمددی میرفتم و در جریان این سفرها همواره عکاسی میکردم، در دوران دانشجویی دیگر راه خودم را پیدا کرده بودم و میخواستم پس از دانشگاه کار معماری را کنار بگذارم و عکاس شوم. چون با عکاسی نمیشود هزینه یک زندگی را تامین کرد؛ تصمیم گرفتم عکاسی کنم و به عنوان معمار هم با یک شرکت ساختمانی کار کنم که به هردو علاقه زندگیام بتوانم بپردازم. در سال ۱۹۷۷ وقتی هنوزاز دانشگاه فارغ التحصبل نشده بودم؛ با آژانس خبری سیپا و همزمان با یک دفتر معماری همکاری میکردم. درست یک هفته مانده به مراسم فارغ التحصیلیام درهند زلزلهای آمد و از آژانس، برای عکاسی و تهیه گزارش انتخاب شدم. با قبول این برنامه کاری ممکن بود شانس دفاع از پایانه نامهام را از دست بدهم؛ اما شانس خوبی برای عکاسی بود پس راهی هند شدم و ۴ شبانه روز بدون اینکه بخوابم عکاسی کردم و بعد به فرانسه برگشتم و عکسهایم با اقبال از سوی رسانههای متعددی روبرو شد. برای نخستین بارعکسم بر روی جلد یک نشریه رفت و ۱۰ صفحه از مجله هم به گزارش و عکسهای من اختصاص پیدا کرد. اتفاقا با نمره خوبی هم از پایان نامهام دفاع کردم.
نخستین عکسی که از شما بر روی جلد منتشر شد چه بود؟
این عکس تصویر دو کودک بود در میان خرابههای به جا مانده از زلزله، که بازتاب وسیعی پیدا کرد. پیش از آن در صفحات داخلی نشریه عکسهایم منتشر شد اما آن قدردر کارم استمرار داشتم که توانستم اعتماد دبیر سیرویس عکس را به خودم جلب کنم. برای همین وقتی عکاس جوانی را میبینم؛ مهمترین توصیهای که به او میکنم استمرار در کارش است و اینکه اجازه ندهد هدفش برایش بیاهمیت شود.
ازنخستین سالهای تجربه کار عکاسی خبری خاطره خاصی دارید؟
بله. در دورانی که به عنوان طراح با یک شرکت کار میکردم، پروژه اصلی شرکت ساخت ۲ هزار واحد مسکونی بود، در آن زمان طراحی سرویس بهداشتیها به من سپرده شده بود و رئیس شرکت معتقد بود که آن چیزی که او میگوید در طراحی اعمال کنم در حالی که اگر چنین کاری میکردم، دربهای سرویس بهداشتی اصلا بسته نمیشد، هر کاری کردم رئیس شرکت راضی نشد در نهایت وقتی دیدم پول و وقت مردم به هدر خواهد رفت به یکی از شبکههای تلویزیونی زنگ زدم و آنها هم خبرنگارو عکاس فرستادند و موضوع بازتاب رسانهای خوبی پیدا کرد. این عامل موجب تغییر در پروژه شد. وقتی این اتفاق افتاد همه از من میپرسیدند که تو در جریان این ماجرا بودی من هم شانه خالی میکردم مهم این بود که با روحیه خبرنگاری که داشتم توانستم در آن مقطع تاثیرگذار باشم. برای اینکه معماری با روحیهام نمیساخت پس از مدت کوتاهی، این شغل را رها کردم وصرفا به عکاسی چسبیدم.
با توجه به اینکه شما درآن زمان جوان بودید واطلاعاتتان وسیع نبود، چگونه آینده انقلاب ایران را پیش بینی کردید و برای عکاسی راهی ایران شدید؟
من پیش از این به ایران و چند کشور منطقه سفر کرده بودم و چون سفر به ایران به دعوت نهاد یا سازمان دولتی نبود با مردم ایران از نزدیک آشنا و متوجه نابرابری و بیعدالتی در ایران شدم. درآن سالها هم وقتی موضوع جنبشهای مردمی در ایران مطرح شد پیش بینی کردم که این جنبش مردمی به انقلاب خواهد رسید از این رو تلاش کردم تا مدیرانم را راضی کنم به ایران سفر کنم.
وقتی به ایران آمدید برای عکاسی با چه مشکلاتی روبرو بودید؟
در آن سالها من پول زیادی نداشتم ووقتی به ایران آمدم برخلاف سایر عکاسان خبری که از امکانات دولتی برای اسکان و حمل و نقل برخوردار میشوند در مسافرخانه امیرکبیر حوالی بازار مستقر شدم و چون اوایل سفرم هیچ اتفاق خاصی نمیافتاد بیشتر وقتم به شناسایی مکانها و مسیرها میگذشت و همین موضوع بعدها کمک کرد که راههای فرار را در مواقع ضروری به خوبی پیدا کنم.
درآن دوران من با عکاسان سایر آژانسها هم درارتباط بودم؛ آنها چون درهتل در مناطق شمالی شهر ساکن بودند و اصلا امکانی برایشان فراهم نمیشد که به بافت محل استقرار و سکونت مردم بروند، اصلا ذهنیت این را نداشتند که نظام پادشاهی سرنگون شود و مردم ایران پیروز شوند از این رو من را به خاطر پیش بینیام مسخره میکردند.
اولین باری که خودتان به پیش بینی خودتان ایمان آورید چه زمانی بود؟
اولین باردرسال ۱۹۷۸ بود و من به قم رفته بودم. درقم من عکسی گرفتم که با این عکس برحرف و هدفم بیش از گذشته اصرار کردم. این عکس بازار را در حالت تعطیلی و سربازی با تفنگ و کلاهخود جلوی یک مغازه بسته و زنی که چادر سیاه بر سر دارد و در حال عبور است را نشان میدهد.
پس از گرفتن این عکس برنامهتان را چگونه پیش گرفتید؟
پس از آن سعی کردم هیچ یک از برنامههای محمدرضا شاه را از دست ندهم و هر جایی که شاه با همراهانش برای سخنرانی و یا گشت وگذار میرفت خودم را به سرعت برق و باد میرساندم. میخواستم اگر مردم به هر شکلی نارضایتی خودشان را نشان دادند من اعتراض آنها را ثبت کنم. البته در جریان این سفر این امکان برایم فراهم شد که مجموعه بسیار متنوع و خوبی از خانواده سلطنتی عکاسی کنم. مثلا در این مجموعه عکسی دارم که ولیعهد به عنوان کاپیتان درتیم ملی فوتبال بازی میکرد.
یکی از اتفاقاتی که به پیروزی انقلاب سرعت بخشید تظاهرات و اتفاقات میدان ژاله در 17 شهریور بود، شما یکی از معدود عکاسان آن رویداد بودید؛ چرا سایر عکاسان آژانسهای خارجی این رویداد را ثبت نکردند؟
تظاهرات مردم درمیدان ژاله یکی از اتفاقات مهم انقلاب بود که درماه سپامتبربرگزارشد. شاه با برنامههای متنوعی که برای عکاسان و خبرنگاران خارجی گذاشته بود آنها را کاملا متقاعد کرده بود که درایران انقلابی درکارنیست از این رو عکاسان و خبرنگاران خارجی یک روز قبل از این تظاهرات ایران را ترک کردند و حتی به من نیز اصرار می کردند که قید پیش بینیام را بزنم و به فرانسه برگردم اما من و یک عکاس دیگر ایران ماندیم و آن روز توانستیم اتفاقات میدان ژاله را عکاسی کنیم و برای رسانه خود ارسال کنیم. وقتی وقایع میدان ژاله رخ داد عکاس آژانس دیگری که مانده بود تصمیم گرفت هر چه زودتر صحنه را ترک کند و عکسهایش را برای رسانهاش بفرستد اما من تصمیم گرفتم بمانم و کل این واقعه تاریخی را عکاسی کنم. من ماندم و اتفاقا فردا که روزنامههای بین الملی منتشر شد عکس من در صفحه نخست بیشتر روزنامهها منتتشر شده بود و با آن عکس به همه ثابت شد که در ایران خبرها بسیار جدی است و نباید مردم ایران را نادیده گرفت. فردا همان روز عکاسان و خبرنگاران خارجی دست از پا درازتر راهی ایران شدند و از این به بعد به حرف من ایمان آورند و دیگر بحث بر سر این بود که چقدر دولت دوام میآورد.
تظاهرات میدان ژاله چقدر بر روند کاری شما تاثیرگذاشت؟
عکسهای من از تظاهرات موجب شد که دیگر یک عکاس معمولی نباشم و یک روزه کل دنیا من را شناخت و همین شناخت موجب شد که برای خودم ارزش و اعتباری کسب کنم. ضمن اینکه روابطم گستردهتر شود و بیشتر به بطن انقلاب مردمی نزدیک شوم. هرچند که من یک شبه مشهور شدم اما هنوز با یک عکاس حرفهای خیلی فاصله داشتم.
انتشار عکس از وقایع میدان ژاله آیا به اخراج شما از ایران منجر نشد؟
نه به هیچ وجه. هیچ برخوردی با من نشد. من این شانس را داشتم که حتی یک بارهم دچار مشکلی نشوم. در جریان راهپیماییها سعی میکردم که همواره دوربینم را پنهان کنم تا مشکلی پیش نیاید. البته من این شانس را داشتم که چون از نظر چهره شبیه ایرانیها بودم کسی به من شک نمیکرد.
در آن زمان من با عباس عطار که برای از یکی آژانسهای خبری خارجی کار میکرد آشنا شدم و یک بار در جریان یک تظاهرات گوشهای با هم ایستاده بودیم و صحبت میکردیم. به گارد خبر داده بودند که یک خارجی با یک ایرانی در این محدوده مشغول صحبت کردن است، گاردیها به جای اینکه من را بگیرند به عباس عطار گفتند تو خارجی هستی؟ آنها حتی شکشان به این نبرد که من خارجی باشم و من را اصلا مورد پرسش قرار ندادند. عکاسی در آن دوران بسیار دشوار بود. یک عکاس باید چند دوربین را همزمان با خودش حمل کند. ضمن آن باید سبکبال و نترس باید باشد. دریک لحظه ممکن است یک سرباز در حال شلیک به تو باشد اما این وظیفه توست که عکسات را بگیری.
با توجه به اینکه شما نخستین عکس را از امام خمینی گرفتید چگونه توانستید به ایشان نزدیک شوید؟
یکی از نخستین کسانی که به من کمک کرد که به آیت الله خمینی نزدیک شوم؛ آقای شریعتمداری بود. به دلیل اینکه خانهاش همواره تحت نظر بود من متوجه شدم که او باید آدم مهمی باشد، تلاش کردم وبالاخره توانستم به محضرش راه پیدا کنم. کم کم و به مرور زمان توانستم با شخصیتهای تاثیرگذار دیگری آشنا شوم و این روابط موجب آشنایی من با حلقه نزدیکان امام خمینی شد. مهمترین چیزی که من درجریان انقلاب ایران و راهپیماییهای مردم یاد گرفتم این بود که باید صبور و ثابت قدم باشی که بتوانی به هدفات برسی.
درآن زمان با وجود امکانات کمی که موجود بود شما چگونه گزارش و عکسهایتان را به رسانهتان ارسال میکردید؟
در عکاسی بخشی ازکار این است که عکس خوب بگیری و بخش دیگر کار این است که عکسات را زود به رسانهات برسانی. در آن دوران ارسال عکسها بسیار دشوار بود و تنها راه موجود این بود که نگاتیوها را به یک مسافر بدهی تا در کشورت به همکارت که در فرودگاه مستقر بود تحویل بدهد.
چگونه به مسافرها اعتماد میکردید؟ آیا ترس از دست دادن عکسهایتان را نداشتید؟
همواره ترس از دادن عکسهایم با من بود وچندین حلقه از عکسهایم را هم به همین صورت از دست دادم. اما به مرور توانستم شگردی را پیش بگیرم که کمترآسیب ببینم و عکسهایم را از دست ندهم. زمانی که میخواستم نگاتیوها را بفرستم، عموما یک خانواده را انتخاب میکردم و آدرس دقیقشان را در فرانسه از آنها میگرفتم و به همکارم جزئیات دقیق چهره و اسمشان را میدادم که او خود در فرودگاه به پیشواز آنها بیاید و عکسهایم را تحویل بگیرد.
چه شد که شما برای عکاسی از امام خمینی راهی فرانسه شدید و نخستین عکس منتشر شده از امام را از آن خود کردید؟
از طرف آژانس و نزدیکان امام باخبر شدم که ایشان راهی فرانسه هستند، بلیط گرفتم و خودم را خیلی زود به فرانسه رساندم. امام در یک منطقه خوش آب و هوا "کشان" در۱۰ کیلومتری پاریس اقامت داشت و آن زمان میگفتند که این باغ متعلق به بنی صدر است. چون همراهان امام من را به واسطه عکسهایم میشناختند به من اجازه دادند که وارد فضای خصوصی آیت الله خمینی شوم و از او عکاسی کنم. انگارهمه چیز مهیا شده بود که من همچون عکاس اختصاصی امام شروع به عکاسی از او کنم. در نخستین دیدار بود که ازامام زیر درختان سیب و نماز جماعتی که به امامت ایشان با حضور ۱۰ نفر از همراهانشان برپا شد عکاسی کنم.
در طول اقامت امام خمینی چند بار از او عکاسی کردید؟
وقتی آیت الله خمینی به فرانسه آمدند، من پیش بینی کردم که به لحظه انقلاب نزدیکتر شدهایم از این رو من هر چند وقت یک بار به فرانسه میآمدم عکسهایم را تحویل میدادم و کارهایم را دنبال میکردم و هر بار به دیدار امام میرفتم.
آیا در جریان دیدارها، گفتوگویی هم با امام خمینی داشتید؟
نه! امام خمینی من را میشناخت و میدانست که دارم روی پروژه انقلاب کار میکنم، اما هرگز با هم حرف خاصی نزدیم. امام دلش میخواست با ایرانیها و همراهانش صحبت کند و صدایشان را به گوش مردم کشورش برساند برای همین نوارهای سخنرانیاش منتشر میشد اما صحبت کردن با من برای او اهمیت نداشت. ضمن اینکه من یک عکاس بودم و خودم نیز ترجیح میدادم عکسم را بگیرم و موضوعی برای گفتوگو با آیت الله خمینی نداشتم.
چگونه عکسهایتان به ایران و راهپیماییها رسید؟
چون من عکاس آژانس بودم از نظر حرفهای درست نبود که عکسهایم را در اختیار مردم ایران بگذارم. اگر چنین میکردم دغدغههای شخصی خودم نسبت به انقلاب مشخص میشد و این موضوع به عنوان یک فعال رسانهای به ضرر من تمام میشد. تعدادی از بازاریانی که با هم در ارتباط بودیم خواستار خریدن عکسهای من به ویژه عکسهایم از امام بودند مبلغ هنگفتی هم حاضر به پرداخت بودند اما من قبول نکردم به آنها گفتم که از روی مجلههایی که عکسهایم منتشر شده عکس بگیرند و بعد این عکسها را چاپ کنند. این گونه بود که عکسهایم در راهپیماییها دست به دست میشد و من با لذت و افتخار احساس غرور میکردم.
چه شد که شما جزو همراهان امام در پرواز تاریخی به ایران حضور داشتید؟
زمانی که باخبر شدم آیت الله خمینی میخواهند به ایران بازگردند، به فرانسه بازگشتم. میدانستم که در هواپیمای آیت الله خمینی یک صندلی خواهم داشت. اما سایر عکاسان خارجی با اینکه این امکان برایشان فراهم بود حاضر نشدند که در این سفر با ما همراه باشند. آنها میترسیدند که هواپیما را بزنند یا سقوط کند. از این رو من این شانس را داشتم که تنها عکاس همراه آیت الله خمینی باشم. یادم میآید زمانی که هواپیما داشت وارد مرز ایران میشد مقابل امام نشسته بودم و میخواستم احساس او را از این لحظه به ثبت برسانم امام هم متوجه شد و لبخندی برلبانش نشست. این عکس در شمار بهترین عکسهای من است. زمانی که هواپیما به زمین نشست من ضمن اینکه میخواستم از احساس شخصیتهای داخل هواپیما عکس بگیرم، میخواستم ورود ایشان را به ایران ثبت کنم از این رو زودتر از هواپیما پیاده شدم و در مکانی مستقر شدم که بتوانم آن عکس تاریخی امام خمینی را با خیل همراهانشان ثبت کنم. در طول مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا هم همراهان امام پیشنهاد دادند که بر روی ماشین حامل امام بیاستم و از مردم عکاسی کنم اما وقتی امتحان کردم دیدم عکسهای خوبی نمیشود ابه همین خاطر روی سقف یکی از ماشینهای نزدیک امام ایستاده بودم و از امام و مردم عکاسی میکردم. بعد هم همراه امام و یارانشان به مدرسه رفاه رفتم و آنجا مردم دسته به دسته نزد امام میآمدند و امام هر چند لحظه جلو پنجره میآمد و برای مردم دست تکان میداد. در مدرسه رفاه بود که می دیدم مردم کاملا ایمان داشتند که انقلابشان پیروز شده است.
چرا پس از پیروزی انقلاب ایران ر ا ترک کردید و نماندید تا رویدادهای مهم دیگری که ایران پشت سر گذاشت را عکاسی کنید؟
پس از پیروزی انقلاب برای من مهمترین کار این بود که زودتر به فرانسه بازگردم و نخستین کتاب عکس از انقلاب ۱۹۷۹ مردم ایران را منتشر کنم برای همین حتی کارم را از دست دادم و آژانس به جای من رضا دقتی را استخدام کرد. البته پس از آن عکاسان ایرانی متعددی در ایران فعالیت میکردند که من هم فکر کردم باید فرصت را در اختیارافراد دیگری بگذارم.
به نظرتان مهمترین عکسی که از انقلاب ایران گرفتید کدام عکس بود؟
خیلی سخت است که مهمترین عکسام را انتخاب کنم؛ اما به نظرم یکی از ۱۰ عکس برگزیده من عکسی بود که از امام خمینی در مدرسه رفاه گرفتم. این عکس جز ۱۰۰ عکس برگزیده قرن شد.
با اینکه سوالهای بیجواب بسیاری دارم؛ اما به دلیل کوتاه بودن وقت شما، دوست دارم بدانم فردی که یک بارتوانسته یکی از مهمترین انقلابهای قرن را پیش بینی کند، آیا میتواند سرنوشت خاورمیانه را پیش بینی کند، به نظر شما آیا انقلاب دیگری در این منطقه رخ خواهد داد؟
به نظرمن در سالهای بسیار نزدیک همه مناسبات در خاورمیانه تغییر خواهد کرد. با اینکه رابطه کشور من فرانسه با کشورهای عرب منطقه خوب است اما به نظر من کشورهای عربی در طول حیاتشان هیچ حرکت فرهنگی و هنری درستی انجام ندادهاند و نتوانستهاند تاثیرگذار باشند. کار اصلی این کشورهای مصرف گرا تنها صدور نفت به جهان است. اما ایران یکی از بزرگترین کشورهای منطقه است که دانشمندان، هنرمندان، شاعران و سیاستمدران بهنامی دارد و من هنرمندان برجسته ایران را میشناسم. به نظرم با توجه به جایگاه ایران در منطقه باید امیدوار بود که شرایط در منطقه خاورمیانه عادلانه شود.
انتهای پیام/
مریم آموسا