سرویس تجسمی هنرآنلاین: مراسم بزرگداشت عباس کیارستمی، جمعه شب اول تیرماه به مناسبت سالروز تولد این هنرمند فقید با حضور شهرام کریمی هنرمند نقاش، فریبرز عرب‌نیا بازیگر، سیروس ابراهیم‌زاده نویسنده و کارگردان، نادر مشایخی آهنگساز و جمعی از هنرمندان و علاقمندان به هنر در موسسه سکو برگزار شد.

شهرام کریمی در ابتدای این نشست گفت: هنر کیارستمی در قالب خاصی نمی‌گنجید چون او از هنرمندانی بود که فلسفه و جهان‌بینی خاصی دارند و آن را در قالب هر مدیایی که باشد بیان می‌کنند. می‌توان ساعت‌ها درباره عکس‌های کیارستمی صحبت کرد اما، درواقع بهتر است از فلسفه او صحبت کنیم تا از همه کارهای او سر در بیاوریم.

او گفت: برای مرحوم کیارستمی، عکاسی چیزی نبود به جز اینکه دوربینش را روی دوشش بیاندازد و به سفر برود و عکس بگیرد. به همین سادگی. یعنی نه دکوری بود و نه نورپردازی. او از ماشین پیاده می‌شد و مثلا از یک سگ حین بیرون آمدن از برف عکس می‌گرفت و حس آن لحظه خود را ثبت می‌کرد.

این هنرمند گفت: کیارستمی از افرادی بود که با دلیل وارد دنیای هنر شدند و نه به شکل اگزوتیک. هنرمندانی که به این شکل وارد هنر شده باشند و مثل تمبر تاریخ مصرف نداشته باشند، در کشور ما بسیار انگشت شمار هستند. مثل نیما یوشیج که زبان فرانسه را خوب می‌شناخت و شعر را به خوبی می‌شناخت. اینطور نبود که ناگهان معجزه‌ای در زبان کند. او پیش‌زمینه‌هایی داشت. او از یک روستا جهان را تعریف می‌کرد. عباس هم همین‌طور بود. چنین هنرمندی وارد یک حوزه مولتی‌مدیا می‌شود و نمی‌توان او را فقط با یک متریال نقاشی یا عکاسی تعریف کرد. او با قدرت فسلفی‌اش تعریف می‌شود.

وی ادامه داد: چیزی که از هنر افرادی مثل کیارستمی، نیما و صادق هدایت استخراج می‌شود یک جور شخصیت و فردیت هنری است. هنرمند حتی وقتی به سنگ نگاه می‌کند چیز متفاوتی می‌بیند. هنرمندان امروز در دنیا مرزها را شکسته‌اند و وارد حوزه‌های مختلف شده‌اند. همه اینها به یک چیز می‌رسد و آن تعریف دنیا است.

شهرام کریمی گفت: برای همین است که در دنیا برای آنها کلاه‌شان را برمی‌دارند و امروز در فرانسه دانشجویان ترم سه باید عباس کیارستمی را امتحان بدهند. این به این خاطر است که امثال عباس کیارستمی،‌ خودشان هستند و جهان‌بینی خاص خودشان را به سادگی ارائه می‌دهند.

بزرگداشت عباس کیارستمی در آموزشگاه سکو

او با طرح این سوال که «چه کسی از عباس ایرانی‌تر داریم؟» گفت: دوست دارم کیارستمی را در ایران شات به شات آنالیز کنیم. امروز نیاز داریم برای فهم هنر خودمان دریابیم رابطه هنر بومی با هنر جهانی کجاست. چطور می‌توانیم مهر ایرانی را تشریح کنیم. برای ما ایرانی‌ها مهر از آنجا می‌آید که سیمرغ آمده. عباس اسطوره‌ و فرهنگ ایرانی را می‌شناخت. هنرمند فقط نمی‌تواند به پول فکر کند. با کپی کردن فقط دو روز می‌توانید باشید و روز سوم تمام می‌شوید.

در ادامه توضیح داد: همه از او می‌خواستند سیاسی باشد ولی او اصلا نیازی نمی‌دید شعار دهد. نیازی نمی‌دید چیزهایی را بگوید که همه می‌گویند و بی‌بی‌سی هم درباره‌اش حرف می‌زند. او چیزی را به دنیا می‌گفت که ما بودیم. عباس رنگ‌فروش نبود بلکه فلسفه فروش و فرهنگ‌فروش بود. آنهایی که کار سینما کرده‌اند می‌دانند چقدر سخت است کم‌گویی و در عین حال درست‌گویی. عباس ضدترحم بود و دوست نداشت که ما خودمان را در دنیا کوچک کنیم. او با هنرمندانی که مخالفش بودند درگیر نمی‌شد ولی می‌گفت چرا شما که پاسپورت دارید مخفیانه به کشور می‌آیید که دستگیر شوید؟

شهرام کریمی گفت: او مدت‌ها به مرگ فکر می‌کرد. شما نمی‌دانید تنهایی چقدر سخت است. البته هنرمند باید تنها باشد و تنهایی خودش را داشته باشد. اما تنهایی سخت است. عباس در ظاهر هیچ‌گاه تنها نبود. همیشه همه‌جا دور و بر او شلوغ بود و او را به رستوران دعوت می‌کردند و ماشین برایش می‌فرستادند. در جمع‌های هنری وقتی وارد می‌شد همه دور و برش را می‌گرفتند. اما او عمیقا تنها بود. فروغ هم این تنهایی را داشت. هدایت هم داشت.

این هنرمند تجسمی گفت: امروز ما را تبدیل به دلال‌های هنر کرده‌اند. به ابراهیم گلستان نقد داریم و می‌گوییم که چرا فحش می‌دهد. او بزرگ‌ است و حق دارد که عصبانی باشد. من خانه او رفتم. ده تابلو از سهراب سپهری دارد. مگر نمی‌تواند آنها را بفروشد و با پولش زندگی کند؟ اما او دلال نیست. هنرمندان امروز بازیچه زمانه‌ای شده‌اند که فردیت را از آنها گرفته است. هرکجا می‌روم دارند یک چیزی می‌خرند یا می‌فروشند. همه ما مثل هم شدیم. پول آخرین نکته‌ای بود که عباس درباره آن حرف می‌زد.

وی ادامه داد: از او خواستند اپرا کار کند. گفت من اپرا بلد نیستم. گفتند دقیقا به همین دلیل این پیشنهاد را دادیم. آنها می‌دانستند آدمی که به درخت و جاده‌ای که هر روز می‌بینیم آنقدر زیبا نگاه می‌کند، حتما در اپرا هم نگاه تازه‌ای وارد می‌کند.

او گفت: در هنرهای تجسمی دو چیز الان مد شده است. معروف شدن و گران فروختن. هرکس از مدرسه بیرون می‌آید می‌خواهد سریع این پله‌ها را بالا برود؛ اما هنر این نیست. امثال کیارستمی از جای کوچک شروع کردند و به مرور پیشرفت کردند.

کوروساوا و «خانه دوست کجاست»

بزرگداشت عباس کیارستمی در آموزشگاه سکو

سلیمانی، دوست و همراه کیارستمی در ژاپن نیز در این مراسم گفت: فیلم «خانه دوست کجاست» روی من تاثیر زیادی داشت. در آن جلسه نمایش فیلم، مدیر برنامه‌های آکیرو کوروساوا برای نمایش آمده بود. از او درخواست کردم که فیلم را برای کوروساوا ببرد. دو روز بعد از طرف کوروساوا یک فکس با خط درشت برایم آمد که روی آن نوشته بود که بعد از مرگ جی در هندوستان از خدا برگشتم. تا وقتی این فیلم را از یک فیلمساز ناشناس دیدم و به خدا گفتم معذرت می‌خواهم! تو به جای جی یک نفر دیگر را آفریده بودی و من خبر نداشتم.

همچون یک باز شکاری تیزبین!

در این مراسم فریبرز عرب‌نیا نیز گفت: در کتاب «وقتی که نیچه گریست» عنوان می‌کند که نیچه مانند فروید نگاهی چون باز شکاری دقیق و موشکاف دارد. این درباره عباس کیارستمی هم صدق می‌کند. در زندگی چند باری وی را دیدم و به عنوان علاقه‌مند متوجه شدم که او همچون کوه یخ است و تنها بخشی از او را می‌توان دید. هربار چیز تازه‌ای از او می‌فهمیدی، برای همین شخصیت او در تعریف نمی‌گنجید.

او با ذکر خاطره‌ای توضیح داد: سال‌ها قبل در خانه‌ای زندگی‌ می‌کردم و کیارستمی میهمان همسایه طبقه پایین بود. همسایه منزل نبود و من در را باز کردم. با کیارستمی چند دقیقه‌ای حرف زدم و او را به حیاط خانه راهنمایی کردم. علی‌رغم اصرارم به دلیل اینکه میهمان داشتم منزلم نیامد. به هر حال ما در میهمانی موسیقی هم داشتیم. برخورد ما در همین حد بود. بعدها همسایه گفت که به کیارستمی گفته من قصد فیلمسازی دارم و گفته بود که قرار است در فیلمم همسرم مرحوم بدیعی بازی کند. کیارستمی به او گفته بود که این آدم باید فیلم مردانه بسازد و بازی کند. بعدا هم خودش از تهیه‌کننده خواسته بود که فیلم مرا به او نشان بدهد که این توجه برایم بسیار ارزشمند بود.

عرب‌نیا گفت: فضای فیلم‌هایی که من بازی کردم و علایقم شاید با سینمای کیارستمی متفاوت باشد ولی او در آن دیدار کوتاه در حیاط منزلم، همچون یک باز شکاری مرا فهمیده بود و متوجه شده بود که من به درد چه فضایی می‌خورم. هیچکس به جز او این موضوع را به من نگفت. حتی در حوزه‌هایی که حوزه کارشناسی او نبود از هر کارشناسی دقیق‌تر بود.

او همچنین گفت: جامعه هنری ما مستبد است و با احترام به سایر هنرمندان باید بگویم که کیارستمی جزو سه نفر هنرمند دموکرات این کشور بود. کیارستمی اصلا و ابدا اهل قضاوت نبود. او متین و باهوش و به معنی واقعی کلمه آزاداندیش بود.

بیایید کیارستمی را نقد کنیم

بزرگداشت عباس کیارستمی در آموزشگاه سکو

در ادامه این نشست سیروس ابراهیم‌زاده نیز گفت: وقتی درباره کیارستمی حرف می‌زنیم باید به این سوال پاسخ بدهیم که چرا برخی از هنرمندان جهانی می‌شوند. معتقدم انسان به یونیفرمیتی عادت کرده‌ است. شاگردان هر هنری هدف‌شان این بوده که شبیه استاد خودشان باشند. کیارستمی متعلق به آن تعداد بسیار اندکی از انسان‌های دنیا است که به منحصربه‌فرد بودن و به فردیت انسان به شدت علاقه‌مند بود. همیشه دوست داشت که خودش باشد بی‌آنکه تحت تاثیر کلیت‌های جهان باشد.

وی افزود: عباس کیارستمی خودش بود با تمام خصوصیات فردی خودش. او هیچ‌وقت آرزو نکرد شبیه کسی بشود و به آنچه که بود به شدت علاقه داشت. یکی از دلایل توجه محافل بین‌المللی به سینمای کیارستمی همین بود. او به هیچ‌وجه برند نبود و ادعایی نداشت. کارهایش به شدت ساده بود.

او گفت: بهرام بیضایی هنرمند بسیار بزرگ ماست و آنقدر بزرگ است که حتی نمی‌شود به او نزدیک شد. به نظرم نباید او را با کیارستمی مقایسه کرد. چون کیارستمی به هیچ وجه کوشش نمی‌کرد با مردان بزرگ سینما رقابت کند. یکی از دلایلی که به آثار ارزشمند بیضایی توجه جهانی نشده است همین است که دنیای امروز فهمیده باید منحصربه‌فرد باشیم. کسانی که به فردیت خودشان آگاهی دارند امروز مورد توجه جهان قرار می‌گیرند.

ابراهیم‌زاده از سخنان خودش نتیجه گرفت: جایگاه کیارستمی بسیار ارزشمند است اما بیایید از او قدیس درست نکنیم. بیایید وقتی درباره او با تمام مهارت‌ها و مرگ غم‌انگیزش صحبت می‌کنیم، او را نقد کنیم. دوست داشتم در این جلسه درباره افت و خیزهای کیارستمی صحبت شود و نه تنها اوج‌های او. این به شخصیت کیارستمی هم نزدیک‌تر است.