به گزارش هنرآنلاین،  مصطفی رحماندوست  در گفت‌وگو با ایسنا، در خصوص جایگاه شعر کودک در ادبیات امروز ایران، بیان کرد: قبل از انقلاب تعداد شاعران شعر کودک یک یا دو نفر بود که البته به‌صورت تخصصی و تنها شعر کودک کار نمی‌کردند و در اوایل انقلاب نیز انگشت‌شمار بودند اما در حال حاضر لااقل 100 تا 150 نفر مدعی کار شعر و ادبیات کودک هستند که اگر هرکدام سالانه‌ تنها 2 کار خوب منتشر کنند، گنجینه عظیمی ایجاد می‌شود.

امروزه قصه‌گویی یک هنر بزرگ جهانی است

رحمان‌دوست در خصوص ضرورت قصه‌گویی برای کودکان خاطرنشان کرد: حس درونی و استدلال شهودی آدم‌ها می‌گوید که قصه ضرورت زندگی کودکان بوده و ازنظر بنده یکی از بهترین رسانه‌هایی است که می‌توان توسط آن با مخاطب ارتباط برقرار کرد و تأثیرات خوب بر آن گذاشت.

شاعر و قصه‌پرداز کودک کشورمان با اشاره به این‌که قصه‌گویی تک رسانه‌ای است که بدون تلفیق با هنرهای دیگری چون موسیقی و تصویرسازی توانایی بسیاری در جذب مخاطب دارد، افزود: گاهی لازم می‌شود که در کنار قصه، لوازم، موسیقی و تصویر جانبی داشته باشیم که آن مقوله دیگری است و دیگر قصه‌گویی نیست.

وی با بیان اینکه قطعاً چندرسانه‌ای می‌تواند چند برابر یک رسانه تأثیرگذار باشد، اضافه کرد: با این‌ وجود هنوز بسیاری از این تک رسانه‌ها، مثل قصه‌گویی، نه‌تنها تأثیرات خود را حفظ کردند بلکه بالنده‌تر شده‌اند.

رحمان‌دوست با اشاره به اینکه اگر از قصه‌گویی سنتی مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها چشم‌پوشی کنیم امروزه قصه‌گویی یک هنر بزرگ جهانی است، عنوان کرد: در جهانی که به دنبال چندرسانه‌ای شدن می‌رود چیزی به نام قصه‌گویی وجود دارد که روزبه‌روز گسترش بیشتری پیدا می‌کند و بالندگی آن تنها در خودش بوده و درگرو سیستم‌های دیگر نیست.

کودکان باید لذت مطالعه را در چهره پدر و مادر خود بینند

شاعر و نویسنده کودک کشورمان با بیان اینکه بسیاری افراد معتقدند دلیل پایین بودن سرانه مطالعه کشور ورود سرگرمی‌ها، تکنولوژی‌ها و رسانه‌های جدید به زندگی مردم است، اظهار کرد: در کشورهای توسعه‌یافته که این سرگرمی‌ها خیلی گسترده‌تر، قوی‌تر و جذاب‌تر از ایران ارائه می‌شوند اما تأثیری در کاهش مطالعه مردمشان نداشته است.

وی دلیل بی‌علاقگی کودکان به مطالعه را در بی‌برنامگی والدین دانست و افزود: اگر والدین برای ساعت تلویزیون و سرگرمی فرزندانشان زمانی را تعیین کنند ممکن است در ابتدا مقاومت کنند اما کم‌کم یاد می‌گیرند و علاقه‌مند می‌شوند.

رحمان‌دوست با اشاره به اینکه کودکان باید لذت مطالعه را در چهره پدر و مادر خود بینند، بیان کرد: دلیل اینکه کودکان نمازخواندن را از والدینشان تقلید می‌کنند این است که آرامش خواندن نماز را در چهره آن‌ها می‌بینند و به همین ترتیب اگر لذت کتاب خواندن را در چهره والدین خود ببیند همه این دستگاه‌ها را کنار گذاشته و کتاب می‌خوانند.

"صد دانه یاقوت" شعر جبهه است

وی بابیان اینکه "صد دانه یاقوت" شعر جبهه است، عنوان کرد: در اوایل جنگ که هنوز سپاه تشکیل نشده بود، عضو گروه‌های نامنظم شهید چمران شدم و  در یکی از عملیات‌ها جایی گیر کردیم و  بی‌سیم زدند که در دیدرس دشمن هستید و نباید تکان بخورید و این سکوت بیش از 30 ساعت طول کشید.

شاعر "صد دانه یاقوت" ادامه داد: گرسنه و تشنه بودیم و وضعیت بدی داشتیم و وقتی از دیدرس دشمن خارج شدیم حتی توان برگشتن نداشتیم به همین دلیل برایمان آب، نان و ماست چکیده فرستادند تا رمق پیدا کنیم و وقتی جعبه نان و ماست را باز کردند چند انار هم در آن‌ها بود.

رحمان‌دوست ادامه داد: همه شروع به خوردن نان و ماست کردند و من که خواستم با ادب باشم به سراغ انارها رفتم و آن را که باز کردم و دانه‌هایش بیرون آمد یاد گردنبند مرحوم مادرم افتادم که یاقوت داشت و با خود گفتم "وای چقدر یاقوت" و این مقدمه‌ای برای سرودن شعر صد دانه یاقوت شد.

مخابرات صد دانه یاقوت را دزدید

وی بابیان اینکه مخابرات نوستالژی سه نسل را دزدیده است، تصریح کرد: امروز پدربزرگ، فرزند و نوه در خواندن "انار" مشترک هستند و مخابرات با راه‌اندازی سیستمی اینترنتی به نام "صد دانه یاقوت"  و سوءاستفاده از نام این شعر، اقدام به تبلیغاتی گسترده در سراسر ایران کرده است و حتی روی قبض تلفن‌ها هم آن را چاپ می‌کند.

شاعر "صد دانه یاقوت" با اشاره به اینکه مردم فکر می‌کنند من پول گرفته‌ام و نوستالژی سه نسلی‌شان را فروخته‌ام اما کاملاً از آن بی‌خبر بوده‌ام، اضافه کرد: در حال شکایت از مخابرات هستم و نارضایتی شدید خودم را اعلام می‌کنم چراکه این کار دزدی و عدم احترام به مالکیت معنوی افراد است.

رحمان‌دوست در بیان خاطره‌ای از واکنش مردم نسبت به شعر "صد دانه یاقوت" گفت: چند سال پیش به روستایی در سیستان و بلوچستان رفته بودم که 18 خانوار کپرنشین در آن زندگی می‌کردند و درحالی‌که برای پذیرایی در یکی از این کپرها نشسته بودیم تعدادی کودک گفتند می‌خواهیم برایتان سرود بخوانیم.

وی ادامه داد: چوبی را در زمین کوبیده بودند و بالای آن یک کپه گل گذاشته بودند که مثلاً میکروفون است و چند کودک آمدند و خیلی جدی رفتند پشت آن به‌اصطلاح میکروفون و شروع به خواندن "صد دانه یاقوت" کردند و وقتی تمام شد شروع کردند به  خندیدن و این اجرا آن‌قدر به من چسبید که تبدیل به یکی از بهترین خاطره‌هایم شد.