سرویس تئاتر هنرآنلاین: پسامدرن نیز از آن سبک و سیاقهای غیر معمول در ایران است که چون تهدیدی ادبیات و هنر ما را به ویرانه می کشاند گاهی اوقات و گاهی نیز برخی از هنرمندان به تیزهوشی از عهدۀ این مهم برآمده اند و در حالت برزخی که بازگشت به سنت و نقد مدرنیته را در پیش گرفته باشند و مطابق با آنچه که خاستگاه پسامدرن است از پس چنین حس و حالتی بر آمده اند.

پرتقالهای کال چوب پست مدرن بازی هایش را می خورد، یک تراژدی که می توانست در قالبی سر راست و ساده تر مخاطب را سرگشته و مفتون خویش گرداند اما با این بازی های فرم گرایانه که بدون ریشه گرفتن در جغرافیا و هویت ایرانی چون امری معلق و بلاتکلیف می ماند، راه به جایی نمی برد.

پرتقالهای کال درباره زن نویسندۀ ایرانی است که به زبان انگلیسی و به نام یک مرد داستانهایش را منتشر می کند که شهرت عالمگیر یافته و در ایران ما نیز بی آنکه متوجۀ هویت نویسنده باشند، نوشته هایش را ترجمه و منتشر می کنند... از قضا ناشر که همسر سابق نویسنده است، از هویتش مطلع شده و حالا در پاریس ردش را گرفته و مترجم آثارش به فارسی را اجیر کرده که در هتل محل اقامتش با شلیک گلوله ای او را از پا درآورد، بی آنکه از هویت نویسنده آگاه باشد. مترجم نیز با همسرش که مدام غرولند می کند و ناراضی است به این هتل می آید و در آنجا تازه متوجۀ ماموریت غیر فرهنگی اش خواهد شد. او شباهنگام به اتاق مرد نویسنده می رود اما در آنجا زنی را در حال کار کردن می بیند که در ابتدا خود را کارگزار مرد نویسنده معرفی می کند اما وقتی از نیت مرد مترجم آگاه می شود که برای قتل آمده، هویت خود را به فارسی آشکار می کند. مترجم که حس می کند که بازی خورده است، قتل را انجام نمی دهد و از آن سو که متوجه رابطۀ همسرش با ناشر می شود، زنش را از اتاقش بیرون می اندازد و با یک زن بازیگر ایرانی که برای کار کردن و دادن تست بازیگری به آنجا آمده است، ارتباط می گیرد... ناشر خودش همسرش را ابتدا محکوم می کند که پسرش را برای آنکه مسوولیت قبول نکند کشته و فرار کرده و امروز باید کشته شود. ناشر با شلیک گلوله ای زن را از پای در می آورد و بعد خودش را می کشد و...

به اصطلاح این جنگولک بازی های که فرنگی کاری و غرب نمایانه است، به دلیل همان عدم گذار از سنت به مدرن در ایران هنوز مفهوم در این سرزمین نیست مگر در موارد استثنایی که مسائلی که پیرامون سنت و مدرن در برزخ این دو حالت وامانده و حالت شبه پسامدرن به خود گرفته باشد یا اینکه آثاری مانند مایبر کار ابوالفضل کاهانی که سنت را دربرگیرنده موارد قتل ناموسی در نظر گرفته اما نوع روایت گری در آن حالت پسامدرن می یابد که به امور نسبی در قبال امر قطعی و مطلق قد علم می کند و وضعیتی پیچیده ای را از یک امر ساده نمایان می سازد. وگرنه این حالت پرتقالهای کال را بارها در داستانها و فیلم های اصطلاحا پسامدرن غربی دیده ایم و همان شیوه چندان لطفی برای ما ندارد و واقعا هر داستان و نمایشی باید توام با مساله و هویت ریشه دار جغرافیایی و فرهنگی بازنمایی شود. سبکها و شیوه دقیقا ریشه دار و با هویت هستند با آنکه آدمها به ناگزیر در برخی موارد هویت باخته و بیگانه پرست خواهند شد.

باید بر این باور باشیم که به سادگی نمی شود هر نوع تخیلی را باورپذیر جلوه داد مگر ریشه در ناخودآگاه و خودآگاه داشته باشد چون که آنچه دربارۀ انسان باشد باورپذیر خواهد شد و این انسان بنابر موقعیت جغرافیایی و اقلیمی دچار تشتّت فرهنگها، باورها و اعتقادات دینی و آیینی خواهد شد و حتا در اجتماعات مختلف انسانی نیز شاهد فعل و انفعالات متعدد و متنوع خواهیم شد و این خود دلیل و گواه بارزی برای رد و پذیرش هر نوع اثر هنری و نمایشی خواهد بود.

واکنش ما هنگامی که یک اثر تخیلی را «باور» می کنیم این است که می گوییم:«موجودات این گونه اند. همیشه این را می دانستم، بدون اینکه از این آگاهی اطلاع داشته باشم. اکنون با این اجرا، داستان یا شعر (یا عکس یا قطعه ای موسیقی) می دانم که از آن آگاهم. (کِی، 1389: 119)

این همان اقتدار ریشه گرفتن اثر هنری و ادبی در وجود انسان را بنابر اقلیم و بومیت اعلام می کند و اگر اثری از آمریکا یا آفریقا برای دیگران در سراسر دنیا خواهان دارد و بازتابش بسیار است، تنها به دلیل وجوه مشترک و جهان شمولانه است که از اقلیم و مرزهای جغرافیایی گذر می کند و در دنیا با بازتاب موثری مواجه خواهد شد.

این نمایش پرتقالهای کال اگر به جای این پیچش داستانی و چندگانگی روایت از یک روایت ساده تر و واقع گراتر بهره مند می شد، با باورپذیری بیشتری مواجه می شد چنانچه نمونۀ هنری اش سریال تلویزیونی مرگ تدریجی یک رویا کار فریدون جیرانی چنین حال و هوایی داشته و به نقد زندگی و روابط روشنفکران پس از انقلاب می پردازد و در پرتقالهای کال نیز چنین مضمونی اصل و اساس است با این تفاوت عمده که در ساختار رویکرد پسامدرن لحاظ شده است و این می تواند از بنیان نوع مواجهۀ ما را متفاوت کند؛ یعنی سخت می توانیم در آن نفوذ کنیم و بپذیریم که چنین روابطی هم می تواند مبنای بینش و ساختار واقعی داشته باشد. این تنها دلیلش همان است که در انجام روابط و رویدادها مقتضیات عینی و ملموس کمتر احساس می شود اینکه زن ایرانی بخواهد برود در خارج از ایران به نام یک مرد و به شکل مستعار قلم بزند درنگی غیر قابل پذیرش را بر ما تحمیل می کند. همچنین مداخلۀ اذهان متفاوت و موازی نمی تواند واقعیت و توهم را به جریانی پذیرنده تبدیل کند.

شاید یکی از مشکلات بنیادین تئاتر پرتقالهای کال اجرا شدنش در تالار قاب عکسی ناظرزاده کرمانی باشد چون اغلب این نوع تئاترها در چالش با خویشتن است به انگیزه های مختلف از جمله طراحی صحنه به دنبال ایجاد فضاهای نامتعارف است و این مهم یا در خروج از تالارهای شناخته شده ممکن می شود و یا اینکه در همان تالارهای متعارف به دنبال برخورد و استفادۀ دگرگونه برخواهند آمد که درواقع باز هم شکل دگرگونه ای در مواجهه با مخاطبان بیابد. بنابراین اگر هم بنابر ضرورت باید که در ناظرزاده کرمانی اجرا می شد، بهتر بود که نوع ورود و خروج تماشاگران و همچنین استفاده از امکانات تالار متفاوت می شد که نشانه های ارتباط گرفتن متفاوت جلوه می داد و به ویژه که به دنبال رابطۀ غیر عادی هستند، این نوع مواجهه چنین هدفی را ممکن خواهد ساخت.

شاید حُسن اجرا حضور بازیگران مجرب باشد که هر یک به گونه ای در جلب رضایت تماشاگران می کوشند اما اکثریت قریب به اتفاق تماشاگران که بیشتر هم به نیت تماشای هنرپیشه ها می آیند تا اینکه بخواهند جلب اثر پسامدرن بشوند، در هنگام خروج غرغر می کردند: اینها چرا این طور بودند؟ مگر ممکن است زن ایرانی خودش را مرد خارجی جا بزند؟ نفهمیدم این زن را مرد سابقش کشت یا اینکه زن دلش می خواهد این طور بشود؟ زن حقش بود که بمیرد چون بچه اش را کشته بود اما مرد چرا باید خودش را بکشد و... پرسش هایی که دلالت بر گنگ بودن روابط و رویدادهای نمایش می کرد. در حالیکه بازیگران می توانستند حضورشان را اثبات کنند که می توانند در ایجاد انرژی و ضرباهنگ کم نیاورند و دستکم یکبار آن را بدون هیچ ملاحظه گریی به تماشا نشست.

سعید چنگیزیان مرد مترجم را به زیرکی بازی می کرد که می توانست حتا تا کشتن نویسندۀ مرد خارجی پیش برود اما با معلوم شدن زن بودن و ایرانی بودن پا پس می کشد که دیگر جای تحمل نیست این بازی خوردن عجیب و غریب... مهدی کوشکی ناشر واخورده و زیرک را به درستی نمایان می کرد که تا کجا کینه ها و انتقام جویی اش را گسترانیده که به تلافی بچه از کف رفته و زندگی بر فنا رفته اش پیش بیاید و باز هم خودش انتقام را بگیرد. هرچند زندگی به خودش هم وفا نکند و باعث ویرانی اش شود. پانته آ پناهی ها نیز نویسنده را با تمام ندامت ها و عواطف له شده اش به درستی نمایان می سازد و تا او قصه را طوری پیش می آورد که حاضر است در این قتل پیش دستی کند و از مترجم و حتا ناشر بخواهد که او را از این عذاب وجدان برهانند... الهام کردا نیز همسر غرغروی مترجم و دیگر مسائل و روابط را تا آستانۀ خروج از یک رابطه به درستی بازی می کند. لیلی رشیدی بازیگری را که باید در آنجا آزمونی را پشت سر بگذارد و موفقیت خود را در پاریس به تماشا بگذارد به قاعده نمایان می سازد. در واقع نقش خودش است که در جایی دیگر کارش را به چالش می کشد. او هم تلاشش بر آن است که در این مجموعه هماهنگ با بقیه باشد. بنابراین می شود بازی ها را قابل تحمل ارزیابی کرد اما اگر شکوفایی در آن نیست دلیلش همین متن است که مانع از باورمندی نقش هایش می شود هرچند بازیگرانش نهایت تلاش خود را کرده باشند. چاره چیست در این گرداب تلاش ها و ممنوعیتهای شکلی است که شکست می¬خورند.

منبع: کِی، نیک، پست مدرنیسم و اجرا، برگردان امیر لشکری، تهران، انتشارات نمایش، چ نخست، 1389.