هنرآنلاین:

جایى خواندم "به درک معلومات نیاز داریم تا تحقیق درباره مجهولات"؛
به گمانم گمانه درستى ست
به طور مثال در وادى هنر، دانستن چیزهایى که نمى دانیم پیشکش،
اکنون الزامى ست به خود مراجعه کنیم و ببینیم همه آنچه که تصور مى کنیم مى دانیم را واقعا مى دانیم؟
گفته فلسفى در میان نیست موضوع مثل آب خوردن ساده است؛
مثلا تصور مى کنیم ما در ارائه آثار هنرى، حرفه اى هستیم و این به باورمان بدل شده است زیرا شبانه روزى به خود مى گوییم هنر ایران سرآمد خاورمیانه است؛ حال آنکه کیفیت اثر هنرى هیچ ارتباطى به شایستگى ارائه آن ندارد؛
این روزها اثرى که به اصطلاح فرنگى خوب " پرزانته " نشود به کل دیده
نمى شود چه رسد به اینکه بتواند کیفیت خود را عرضه کند؛

بیرون مرزها هیچ، ما حتى در داخل کشور هم آثار هنرى مان را با شلختگى معرفى مى کنیم آنقدر که اگر اندک میل و ذوقى براى تماشاى آثار هنرى باشد فرارى مى شود؛
این دردى ست که همه گونه هاى هنرى مان از سینما تا نقاشى و موسیقى ... را در بر گرفته و حتى در بازنمایى هنر در میراث فرهنگى مان هم جارى ست؛ یک نمونه خیره کننده که اخیرا در یزد دیدم و هر روزى دلتان خواست مى توانید آن را ببینید:
لامپ هاى سقف ابنیه تاریخى این شهر است؛ لامپ هاى کم مصرفى که وسط سقف هاى هزار نقش صفوى و قاجارى مثل خارى توى چشم توریست مى رود؛
و کیست که نداند در معمارى ایرانى سقف چه عنصر تعیین کننده اى ست؛

اتفاقا توریست یزد بابد سر به هوایى کند و در امواج هنرى این سقوف و بادگیرها سیر کند تا سیراب شود اما به لطف این لامپ ها حتى یک عکس هم
نمى تواند بگیرد که فاقد این آلودگى بصرى باشد: در پیشانى سقف محراب مسجد جامع کبیر یزد، در سقف دلبرباى اتاق متفاوت خانه لارى ها که در میان آیینه کارى ها نقاشى هایى از زنان فرنگى و شرقى خلق شده اند... بیش از
نبوغ هنرمندان ایرانى، خلاقیت جانکاه جانمایى این لامپ ها چشم و ذهن را مسحور مى کند!

بافت سنتى یزد هیچ کم از معمارى فلورانس ندارد؛
اما اگر گردشگر فرهنگى دنیا، فلورانس را مى پرستد و یزد را نمى شناسد،
دهها دلیل دارد که یکى همین کج سلیقگى محض در ارائه هنر در بافت میراثى ست...
بله واقعا "به درک معلومات نیاز داریم تا تحقیق درباره مجهولات"، این جمله خردمندانه را باید به بسیارى از امور روزانه مان تسرى دهیم.


این یادداشت امروز سه شنبه ٢٢ دى در روزنامه شرق ص ١٤ به چاپ رسیده است

...