سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: نرگس باقری استادیار دانشگاه و دارای دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. تاکنون از او آثاری چون "زنان در داستان" در حوزۀ پژوهش و دو مجموعه شعر با عناوین "از هزاره‌ی ترنج" و"نزدیک به نبض ماهی‌ها" از سوی انتشارات مروارید و کتاب‌‏هایی چون "باران را چه جوری ببافم"، "یک پرتقال کال کوچولو"، "نمکو"، "سوسکچه و برق برقی" در حوزه‏ ادبیات کودک و نوجوان به چاپ رسیده است. او همچنین مقالات متعددی در نشریه‌های داخل و خارج از ایران به چاپ رسانده است. به مناسبت انتشار آخرین مجموعه شعر این شاعر، "نزدیک به نبض ماهی‌ها" با او به گفت و نشستیم...

به نظر شما شعر چیست؟ البته انتظار ندارم تعریف دقیق و جامعی ارائه کنید... شاید اصلا محتمل نباشد اما می‌خواهم دیدگاه‌تان را درباره این گونه هنری بدانم... شما در شعر دنبال چه می‌گردید؟

هر کسی در وجودش بخش ارزشمندی دارد که هویتش با آن کامل می‌شود. در واقع اگر آن بخش نادیده انگاشته شود، حتی اگر همه‌ی زندگی به او سلام کند، انگار که در تاریکی قرار گرفته است و اگر همه چیز تاریک شود، اما آن بخش روشن بماند، هنوز می‌تواند زندگی کند و به آن معنا ببخشد. شاید برای من، شعر آن بخش روشن باشد. روزی به دوست شاعری گفتم: اگر شعر یک جزیره باشد، هرگز از آن بیرون نخواهم آمد. گفت: بیرون وجود ندارد.

خانم باقری به گمان من شعرهای شما، یا به عبارت بهتر، پاره‌ای از شعرهای شما با به گذشته‌های دور سرک می‌کشند، پل می‌زنند و از این نظر با تاریخ در گفت و گو هستند... خود شما به چنین چیزی قائل هستید؟ اگر هستید این نگاه از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

همینطور است اما این گفت گو نه تنها با تاریخ که با جغرافیای تاریخی هم هست. حرکت در زمان و مکان و سیالیت. زمان برای من هر چه بیشتر به عقب باز می‌گردد جذاب‌تر می‌شود، طوریکه زمان پیش از هنوز را و زمان لحظه‌های خلق را و رمز و راز و ابهام نهفته در آن را بیشتر دوست دارم. قدرت گذر از زمانی به زمان دیگر و از مکانی به مکان دیگر، به ویژه مکانهایی خاص که محل تلاقی فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها هستند، فضای خاصی ایجاد می‌کند که با روحیه‌ی من سازگار است. این تاریخ بسیاری مواقع با اصل برابری نمی‌کند. این نگاه حاصل آن است که همه‌ی ما موقعیت در تاریخ بودن داریم و برای درک تاریخ، به متون تاریخی مراجعه می‌کنیم، اما لزوماَ آنچه نوشته می‌شود تاریخ نیست و چه بسا ما را اقناع نمی‌کند، در نتیجه شاعر می‌تواند تاریخ را به شعر احضار کند و با مکالمه با آن، تاریخ خودش را که شعر است، بسازد. چون تاریخ آنچه را که باید بگوید، نمی‌گوید، شعر از تاریخ، به عنوان یک تمهید استفاده می‌کند. وقتی تاریخ به عنوان یک تمهید وارد هنر می‌شود، دیگر تاریخ نیست. در ادبیات داستانی هم چه بسا شاهد این برخورد با تاریخ هستیم. در سووشونِ دانشور اتفاقات تاریخی در هم می‌آمیزد و با سند برابر نمی‌شود. آنجا رمان داریم نه تاریخ.

سادگی را می‌توان از ویژگی‌های شعری شما دانست؟ سادگی در زبان شعری‌تان، در تصاویری که خلق می‌کنید و همین طور به لحاظ ماهوی... یعنی شعر شما گویی زیاد در گیر و دار ساختگرایی افراطی، فرم‌گرایی و زبان محوری نیست...

در سال‌های اخیر مدام به مبحث سادگی شعر اشاره می‌شود به طوری که اخیرا برخی آن را یک اشکال اساسی در شعر می‌دانند. اگر شما تاریخ ادبیات فارسی را مرور کنید سادگی در شعر همواره یکی از ویژگی‌های شاخص و قابل تحسین بوده است. با توجه به این نکته فکر نمی‌کنید که تلقی ما از سادگی گاهی اشتباه باشد؟ مضاف بر آنکه ممکن است شعری فرم مشخص و تازه‌ای داشته باشد و زبان محور هم باشد اما درک آن آسان باشد و بالعکس شعری زبان محور نباشد اما پیچیده و دشوار باشد. برخی اشعار که به لحاظ سادگی مورد نقد قرار می‌گیرند بیشتر فاقد ادبیات و تخیل شاعرانه‌اند و در بسیاری مواقع بدیهی‌ترین عناصر شعری را هم ندارند. این اشعار بیانگرای صرف هستند و تمهیدات شعری در آنها رعایت نشده است در نتیجه به زبان روزمره نزدیک شده‌اند. با این احتساب فکر نمی‌کنم سادگی ویژگی خاص شعرهای من باشد. چه بسا شعر با کلماتی روشن و با ساختار دستوری متداول باشد اما درک استعاره‌ها و جهانی که به تصویر می‌کشد به راحتی نباشد در ضمن به لحاظ اندیشه هم تکراری و کلیشه نباشد و دیدگاه تازه‌ای داشته باشد. در مورد زبان محوری، ساخت‌شکنی‌ها و بازی‌های زبانی در پی آن هستند که زبان را از کلیشه نجات بدهند اما اگر خودشان مدام تکرار شوند، ساده می‌شوند و در بسیاری شعرهای معاصر این تکرارها و دوباره کاری‌ها وجود دارد. من به دنبال کشف و ثبات در دنیای فکری و زبانی خودم هستم و فکر می‌کنم کتاب دومم تکرار قبلی نبوده و در مجموعه‌ی سوم تجربه‌ی دیگری دارم. این نگاه شخصی و پیدا کردن زبان فردی را مهم‌تر می‌دانم.

به نظر من در شعرهای شما، عنصر روایت، یکی از ویژگی‌‎های غالب است... این روایت‌ها معمولا هم از زاویه دید اول شخص است... شما هم شعرهای‌تان را شعرهایی روایی می‌شناسید؟

یکی از تکنیک‌هایی که به فراخور از آن استفاده شده است، بدون شک روایت است. شعر می‌تواند تکنیک‌های مختلفی را از هنرهای دیگر به کار گیرد. روایتی که از ادبیات داستانی وارد شعر شده، در فضای شعر قرار گرفته و جزئی از آن شده است، یعنی با منطق شعر پیش رفته است. در مورد زاویه دید اول شخص هم، این اول شخص لزوماً خود شاعر نیست، همچنین مدام در حال تغییر است و ثابت نمی‌ماند.

یکی از موضوعاتی که در شعرهای‌تان (شعرهای "نزدیک به نبض ماهی‌ها") سراغش رفته‌اید، "زن" است... نمی‌گویم شعرتان زنانه است چون نمی‌‍دانم شعر یا زبان زنانه چه جوری است اما به سراغ "زن" رفتید... چرا، چون زن هستید؟

چون زن هستم هم جواب درستی است و مسلم است که هر کسی از زاویه دید خودش می‌بیند و می‌نویسد اما با اینکه این جواب بسیار مهم و قابل توجه است و درست هم هست اما کامل و جامع نیست و بهتر است از جنبه‌های دیگری هم به این قضیه نگاه شود. مواردی مثل اینکه به جهان زنانه علاقه‌مند هم باشی. من وقتی به تمامی در این جهان قرار می‌گیرم و به اسطوره‌ها و باورها و ویژگی‌های آن نزدیک می‌شوم وارد دنیای آفرینش می‌شوم، طبیعت را طور دیگری حس می‌کنم و معناها و دلالت‌ها را جور دیگری درک کرده و خلاقیت را به شکل تازه‌تری تجربه می‌کنم. نگاهی به پیشینه‌ی شعر فارسی نشان می‌دهد که این دنیا برای مردان هم در واقع یکی از منابع اصلی خلق است. قسمت زیادی از مطالعات و کارهای پژوهشی من مثل پایان‌نامه‌های دوره‌ی ارشد و دکتری در حوزه‌ی مطالعات زنان بوده و این پژوهشها خواه ناخواه مثل هر مورد دیگری که در زندگی پیش می‌آید بر ذهن تاثیر می‌گذارد و بخشی از دنیای ذهنی می‌شود. خلق انگاره‌های زنانه و احساسات و عواطفی که در شعر منعکس می‌شود باید برای یک شاعر و نویسنده‌ی زن اهمیت داشته باشد، در پژوهشهای بسیاری تلاش شده است چهره‌ای که زنان در آثار هنری ترسیم می‌شود مورد نقد و بررسی قرار گیرد و گاهی بر هنرمندان مرد خرده گرفته‌اند که چرا چهره‌ی واقعی زن را منعکس نکرده‌اند و یا بالعکس اگر چهره‌ی متفاوتی به تصویر کشیده شده، مورد توجه واقع شده است. در مقاله‌ای که خودم روی اشعار مجموعه‌ی هفتاد سنگ قبر رویایی نوشته‌ام از اینکه در آن کتاب انگاره‌های زنان کلیشه‌ای و تکراری نیستند نوشته‌ام. البته در همان کتاب زنانی در ذهن شاعر جایگاهی خاص داشته‌اند، که آگاه‌تر بوده‌اند و فراتر از مسائل روزمره زندگی را زیسته‌اند و این خیلی مهم است. آگاهی از پیشینه‌ی زنان در تاریخ و چگونگی و میزان انعکاس آن، اینکه شعور زنانه بازتاب کمی داشته است و همواره پنهان مانده است می‌تواند قید مضاعفی برای کسی که می‌داند، باشد. زنی که می‌اندیشد، و به شکل خودش می‌اندیشد، می‌تواند دریچه‌های تازه‌ای باز کند و دنیای متفاوتی را نشان دهد. عشق، مرگ، هستی، از نگاه زن به طور کلی، مهم است. به ویژه از نگاه زنی که از محدودیت‌ها فراتر رفته باشد و با آگاهی و درک بیشتری به جهان نگاه کند.

با توجه به این که نوشتن نقد شعر هم در کارنامه شما ثبت شده است، اوضاع نقادی شعر را چطور می‌بینید؟ این اواخر نقد تاثیرگذاری خوانده‌اید؟

اوضاع نقد شعر اصلا مناسب نیست. آسیب‌های بسیاری هم وجود دارد، مواردی مثل عدم شناخت کافی منتقد، دخالت دادن سلیقۀ شخصی، تعصب روی شکل خاصی از شعر، اشتباه گرفتن نقد کارآمد و خوانش‌های خلّاق با نظریات شخصی، بی‌حوصلگی در نوشتن و خواندن به دقت یک اثر. عدم وجود منتقد شعر به طور خاص در جامعه به طوری که حتی شاعران از شاعران دیگر انتظار دارند که آثارشان را ببینند و بخوانند در حالیکه چه بسا مواقع شاعر منتقد نیست. نقش روابط شخصی در دیده شدن یک اثر و معامله‌هایی که انجام می‌شود. آسیب جدی دیگری که می‌توانم اشاره کنم این است که درست همان کسانی که از این اوضاع شکایت دارند و آشفتگی را برنمی‌تابند به این شرایط دامن می‌زنند مثلاَ کتابهای ضعیف را چاپ می‌کنند، شاعران کم مایه را مورد لطف قرار می‌دهند و به توهم آنها دامن می‌زنند و هیچ متعهد نیستند که آنها محل ارجاع دیگران هستند و با این کار دنباله‌روهای خود را به اشتباه می‌اندازند و سردرگم می‌کنند. البته بی‌انصافی است که تلاش‌های آن تعداد اندکی که متعهد هستند را نادیده بگیریم. کسانی هم هستند که وقت می‌گذارند، و نقدهایشان بر مبنای نظریه و جهت‌های درست پی‌ریزی می‌شود و چیزی به اثر اضافه می‌کند.

غیاب نشریات تخصصی شعر در ایران، به نظر شما ارتباطی با پایین آمدن تیراژ کتاب‌های شعر دارد؟

می‌توان بین این دو رابطه برقرار کرد. کتاب‌های تخصصی شعر و کتاب‌های شعر خاص‌تر که فرم و ساختارهای تازه‌تری دارند باید معرفی و خوانش شوند. معمولا روزنامه‌ها که عام‌تر هستند فضای مناسبی برای معرفی نیستند و منتقد هم وقت خودش را صرف یک مقاله ژورنالیستی نمی‌کند و مایل است مقاله در جایگاه خودش منتشر شود. این نوع کتابها معمولا تیراژ کمی دارند و این نادیده شدنها آنها را حذف می‌کند و فضای نامتعادل و غیر منصفانه‌ای ایجاد می‌کند. البته یکی دو نشریه علمی-پژوهشی شعر وجود دارد اما در پژوهشهای آکادمیک معمولا آثار روز مورد نقد و بررسی قرار نمی‌گیرند و بیشتر آثار تثبیت شده بررسی می‌شوند. اگر فضای غالب سنتی و نگاه‌های یک سویه حاکم بر این فضا را در نظر بگیریم کار مشکل‌تر هم می‌شود. حضور نشریات تخصصی شعر می‌توانست این کمبود را برطرف کند.

انتهای پیام/

علی نیکخواه