سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: روزهای اول به دلیل کلیشهای بودن این سوال از جواب دادن به آن طفره رفتم و گذاشتم سوالی که توی ذهنم است همین طور در چراگاههای مخم برای خودش بچرد. اما حضور دائمی این سوال اعصابم را بدجوری مورد عنایت قرار داده بود و این شد که سعی کردم از قوه تفکری که میگویند داریم استفاده کنم. بدون فروتنی باید بگویم قوه تفکر من احتمالا خراب است که هرگز نتوانستهام از آن نتیجه مطلوبی بگیرم؛ دست کم در موارد غیر ماتریالیستی.
این بود که شروع کردم به ترسیم تصورات در باب جایگاه انسانی یک انسان در زندگی و جایگاه حیوانی حیوانات در زندگی (=طبیعت) و بعد قیاس این دو جایگاه. این بحث قدیمی البته از پیش جوابهایی داشت. خوانده بودیم انسان قوه تعقل دارد و حیوان ندارد. انسان به واسطه "زبان" با هم نوعش ارتباط برقرار میکند و میاندیشد و حیوانات بدبخت نه. و حتی یک جا خوانده بودم آدم میتواند بخندد ولی حیوانات نمیتوانند. خب از همین پیش فرضها شروع کردم.
دو امر مفروض نخست به نظرم آن چنان با هم تناسب داشتند که برای فکر کردن به این سوال که "چرا آدم از حیوان برتر است؟ "این دو موضوع را در یک موضوع خلاصه کردم. خب به واسطه زبان است که آدم فکر میکند دیگر. اما خب ... آدم فکر میکند که چه شود؟ قانون مدون کند تا از توحش حیوانات به دور بماند؟ خب از توحش به دور بماند که چه؟ که هم نوعان خودش را مثل جانوران ندرد؟ جواب این سوال که دیگر آنقدر کلیشهای بود به آن فکر نکردم: آدمها بیشتر هم نوعان خودشان را در جنگها و درگیریها به فنا دادند یا مثلا شیرها و ببرها؟ پس بیخیال این موضوع شدم و به خودم گفتم که موضوع را از این حالت کلی بیرون بیاورم و در قالب جزئی نگری بررسیاش کنم.
این طور شد که خودم را با گاوها قیاس گرفتم. سعی هم کردم به این فکر نکنم که حتی از پشکل گاو هم بهرههایی برده میشود و گاو دهها منفعت دارد و تو چی بیچاره؟
سوال را تنزل دادم به اینکه تو خوشبخت تری یا گاوها؟ جواب این یکی هم که آن قدر شفاف و برخورنده بود که سریع سوال را پاک کردم. اما همین باعث شد به این فکر کنم پس با این که حیوانات نمیتوانند بخندند و احتمالا نمیتوانند هم غمگین باشند از ما حالت و احساسات بهتری برای گذران زندگی دارند. دست کم به لحاظ زمانی انسانها بیشتر ناخوش احوالند تا خوش احوال در حالی که اگر به چشم گاوها دقت کنید، میبینید که وقتی دارند میچرند یا حتی شیرشان را میدوشند چه چهره بی خیالی دارند. از طرفی کافی است یک جست و جوی ساده اینترنتی داشته باشید و نام هر عالم یا متفکر از هر نوعش را در فضای مجازی جست و جو کنید تا ببینید از هر هزار تصویر به زور عکس یک نویسنده، دانشمند یا عالم دینی خنده رو خواهید یافت.
خندهای در کار نیست؛ همچنان که تعقلی در کار نیست. مگر این که تعقل را مساوی با حس برتری جویی و قدرت خواهی بدانیم که آدمیزاد در تمامی شئونات زندگیاش در این زمینه فوق العاده عمل میکند. یک سیاستمدار را در نظر بگیرید یا حتی یک شاعر یا نویسنده را. به یقین همه که نه؛ اما خب بخش قابل توجهی از تمامی این جرگهها حس برتری جویی دارند که البته طبیعی است و احتمالا نانکوهیدنی، به این دلیل ساده که حسی طبیعی است. یک شاعر باید محبوب باشد؛ یک نویسنده باید داستانهایی بنویسد که فراگیر باشد و یک سیاستمدار اگر قدرتمند نباشد بهتر است نباشد خب.
فکرم به هیچ جا نرسید جز ادامه دادن به این تصورات که بیشتر شبیه ترهات بود تا تصورات.
انسان برتر از حیوان است؟ جوابش را نمیدانستم. نمیشد گفت بله، برتر است؛ همچنان که نمیشود گفت نه. رفتم به این خیال که خوش به حال گاوها که احتمالا جز گاو بودن چیزی از وجود را درنمییابند. و بعد هم به این فکر که آیا واقعا درنمییابند؟
انتهای پیام/
مجتبا هوشیار محبوب