"برف" یکی دیگر از انبوه فیلم های آپارتمانی - تک لوکیشنی سال های اخیر سینمای ماست ، یکی دیگر از فیلم هایی که اصل تنوع لوکیشن را حذف کرده و به تعدد شخصیت به عنوان جذابیت جایگزین فکر کرده است . "برف" فیلمی است بدون داستانی خطی ، با موقعیتی که در عرض رشد می کند و شخصیت هایی که قرار است با تغییرات خود مخاطب را از نقطه شروع به باور و یقینی تازه در انتهای داستان برسانند . اما آیا فیلمنامه ، کارگردانی و بازی بازیگران در این مسیر موفقند ؟

بزرگ ترین مشکل ساختاری فیلمنامه "برف" ریتم است . حذف ساختار کلاسیک سه پرده ای و چینش سکانس ها با استفاده از قواعد روایت پست مدرن مینی مال ، کاستن از دانسته های مخاطب و ریزش قطره چکانی اطلاعات و پردازش شخصیت ها با ایجاد موقعیت های لبریز از تنش و واکاوی واکنش های آنها در این موقعیت ها ، برخی از ترفندها و شیوه های روایی استفاده شده در متن فیلمنامه "برف" است . با این وجود ریتم کند ، بدون پیشرفت و تکرارشونده فیلمنامه در کنار ناتوانی نویسنده در به اوج رسانیدن تنش ها - گرچه برخی از بهترین سکانس ها در اجرا نابود شده اند - و نیز فقدان شخصیتی فاعل و پیش برنده و اصرار به انفعال عمومی ساکنین خانه سبب شده مخاطب هیچگونه درگیری عاطفی مثبت یا منفی با شخصیت ها پیدا نکند . فیلمی که داستان خاصی را تعریف نمی کند و شخصیت های جذابی هم ندارد ، عملا با دستانی خالی با بیننده روبرو می شود . فیلمنامه مثل بیشتر فیلمنامه های سینمای ایران بر پایه ایده ای نگاشته شده که آشکارا برای یک فیلم سینمایی کافی نیست ، درنتیجه نویسنده برای پرکردن حفره های زمانی و ساختاری ناچار به خلق داستانک ها روی می آورد و آدم هایی را وارد قصه می کند که نه تنها به پیشبرد قصه کمک نمی کنند بلکه با ایجاد وقفه و سکته ، ریتم کند فیلم را کندتر هم می کنند .

فیلم حتی در پاسخ دادن به سئوالات منطقی هم ناتوان است . مثلا خانه ای که به عنوان لوکیشن فیلم نشان داده شده ، ارزشی بسیار بیشتر از آن دارد که نتواند مشکل این خانواده را با بانک حل کند . مخاطب هرگز از ابعاد مشکلات مالی مجید خبردار نمی شود و وضوح چندانی درباره روابط و جایگاه شخصیت ها در بطن این زندگی دیده نمی شود . حذف کامل پدر و تبدیل شدن او به جلیل جلیل گفتن های مادر ، سبب شده یکی از قطب های مهم داستان عملا بدل به یک اسم شود و فرصت ایجاد تنش های دراماتیک بیشتر و بیشتر از بین برود . رابطه وحید و سارا عملا در دیالوگ بازگشایی می شود و نمود بیرونی ندارد و سئوالاتی که رابطه امید و خاطره ایجاد می کند به بدترین شکل و با روترین ترفندهای نمایشی بازگشایی می شود ، و ...

اما واقعا تنها مشکل "برف" فیلمنامه نیست . حسین مهکام به مدد هوش والایی که دارد در نهایت با خلق چند سکانس دلچسب - از جمله آمدن زن عضو موسسه خیریه و محاکمه علنی اما زیرپوستی مادر - تاثیرگذاری نسبی قلم خود را حفظ می کند . ضعف بزرگ فیلم در اجرا نمایان می شود ، جایی که نه کارگردانی می تواند ضعف های متن را پوشش دهد و نه بازیگران آنقدر درخشانند که مخاطب را از توجه به کاستی ها منصرف کرده و به هنرنمایی خود مجذوب کنند . دکوپاژ بسیار ساده و گاه نادرست فیلم در کنار دوری کردن عجیب کارگردان از استفاده بصری از ویژگی های لوکیشن سبب شده فیلم عملا فاقد ویژگی های زیبایی شناسانه سینمایی باشد و بدل به یک تله فیلم خوب و یک فیلم سینمایی معمولی شود . برای نمونه کافی است توجه کنیم به ناتوانی کارگردان در معرفی فضاهای خانه ، غیر از سالن بزرگ اصلی . نه اتاق امید به درستی معرفی می شود ، نه اتاق سارا و نه دخمه ای که مجید خود را در آن حبس کرده کارکردی دراماتیک می یابد .

بازی بازیگران هم چندان غافلگیرکننده نیست . غیر از محمدرضا غفاری که در ادامه روند رو به پیشرفت خود اینجا هم موفق می شود چندگانگی شحصیتی را که بازی می کند به خوبی به نمایش بگذارد ، بقیه در حال تکرار تیپ های آشنای همیشگی خود هستند . مینا ساداتی هرگز به عنوان دختری جوان و بازیگوش پذیرفتنی نیست ، رویا تیموریان فراتر از نقش کلیشه ای مادر ایرانی رفتار نمی کند و افشین هاشمی هم همچنان مقابل دوربین بدل به بازیگر بدی می شود که نسبتی با بازیگر نخبه تئاتر ما ندارد . بازی آناهیتا افشار به رغم شروع دلچسبی که دارد ، در ادامه بدل به کاریکاتوری از بازیهای باران کوثری می شود ، و امیدواری ها را از بین می برد !

"برف" یک فیلم متوسط است ، فیلمی ساده و سطحی که بدون در نظر گرفتن نیازهای مخاطب سینما ساخته شده و بیشتر برای پخش در یک بعدازظهر جمعه از شبکه یک تلویزیون مناسب است . با ساخت و عرضه چنین فیلم هایی ، نه تنها کمکی به سینمای مستقل نمی کنیم که روند فیلمسازی بدون بودجه های دولتی را هر روز بدون بازده تر و بیهوده تر جلوه می دهیم .

انتهای پیام/

حمید سلیمی