به گزارش سرویس سینمای هنرآنلاین، بدون شک دیدن فیلم "سیزده" در همان یک ربع نخست نوید این را می‌دهد که با فیلم‌سازی خوش آتیه که نه تنها روایت بلکه زبان بصری سینما را خوب می‌شناسد رو به رو هستیم. "سیزده" روایت‌گر داستان پسری 13 ساله است که پدر و مادرش در آستانه جدایی قرار دارند و با ترک مادر و با وجود شغل پدر که روز و شب نمی‌شناسد عملا در موقعیت تنهایی قرار می گیرد. بمانی که در یک مجتمع زندگی می کند خیلی زود (با توجه به اینکه از همان سکانس اول متوجه می شویم تنش در خانه آنها امری طبیعی است برای بمانی) برای ارتباط با آدم ها و بیرون آمدن از تنهایی به نزدیک ترین کسانی که در اطراف او هستند پناه می برد؛یعنی جوانان الاف پایین بلوکشان. بعدتر معلوم می شود دختر آن جمع به جرم ضرب و شتم پدرش تحت تعقیب و خیابان خواب است و دو پسری که همه جا همراه او هستند به نوعی سرسپرده او. در نهایت هم بمانی در همراهی با این جمع عاقبت خوشی همراهش نیست. در یک ضد و خورد ناخواسته مرتکب قتل می شود و تنها به واسطه اینکه دختر قتل را گردن می گیرد از حبس بیرون می آید. حالا پدر و مادر بمانی تصمیم گرفته اند بمانند و با وجود مشکلات بین خودشان برای بمانی پدر و مادری کنند اما به نظر می رسد کمی برای این انتخاب دیر شده باشد.

روایت به اندازه کافی دارای پیچیدگی و کشش است اما آنچه این فیلم را برجسته می کند در ساختمان روایت نهفته است.اگر پلان اول را کنار بگذاریم که تصویر واژگونی عجیب یک خودرو که از یک سوی کادر وارد و از سوی دیگر خارج می شود ، کارگردان از همان لحظه ای که مخاطب را با فیلم و شخصیت بمانی رو به رو می کند توسط تصاویر استعاری و گاه گرفتن صدا از صحنه حسی از خلا را در فضای زندگی شخصیت اصلی ایجاد می کند که در کنار همان پلان نخست و نریشنی که روی فیلم می نشیند و بمانی از وجود دو سر بر بدن صحبت می کند که یکی را باید قطع کرد(نقل به مضمون) مار را به دنیای بمانی راه می دهد. در سراسر فیلم نیز کارگردان بر قاب‌بندی‌ها حساسیت ویژه‌ای را به نمایش می گذارد. این حساسیت در بازی بازیگران نیز دیده می شود. در طراحی صحنه و دیالوگ نویسی هم رعایت شده است اما باز هم آنچه بیشتر از هر چیز با دیدن این فیلم بر مخاطب تاثیر می گذارد بدون شک استفاده از زبان تصویر در کنار زبان روایت و نه صرفا استفاده از زبان تصویر برای پیشبرد روایت است. گرچه در یک سوم میانی فیلم این همراهی کمرنگ می شود تا شاید قصه زوتر جلو برود و به نقطه اوج برسد اما فیلم را دچار چندپارگی نمی کند.

روایت وقتی پیچیده می‌شود که در فیلم با شخصیت هم سن بمانی رو به رو می شویم که در ابتدای برخورد این دو دارند به هر دلیل ناگفته سرش را به نشانه تنبیه در مدرسه از ته می تراشند. نگاهی که میان او و بمانی رد و بدل می شود از همان آغاز غریب است. بعدها این تقابل با ترس بمانی از رویارویی با شخصیت مجهول و در نهایت تعقیب و گریز آنها کامل می شود. در واقع یادمان نرود که از دل همین تعقیب و گریز است که بمانی با گروه خلافکاران مجتمع آشنا می شود. گرچه در در ادامه دیگر نشانی از آن شخصیت نمی بینیم اما در انتها و وقتی بمانی جلوی آیینه سر خود را می تراشد و در انتها دوباره همان نریشن آغاز فیلم تکرار می شود در می یابیم در واقع آن دیگری شخصیت همزاد بمانی است. شخصیتی که او از ترس او به یک گروه پناه می برد و در نهایت با او یکی می شود.

از دیگر نقاط قابل تامل فیلم شناخت درست و روانکاوانه یک پسربچه 13 ساله که حالا در یک موقعیت خاصی نیز قرار گرفته است را می توان نام برد. این شناخت به دور از هر خودسانسوری ارائه شده و از آنجا که نه به زبان گفتار بلکه با زبان تصویر و تمهیدات تصویری لایه پنهان شخصیت اصلی روایت می شود دچار بدفهمی نمی شود. مثل نشان دادن نشانه های بلوغ در یک پسر 13 ساله.

انتهای پیام/

آزاده سهرابی