سرویس تئاتر هنرآنلاین//

هر شب یک تاکسی در خیابان بزرگمهر تهران منتظر تماشاگران است .تماشاگران سوار بر تاکسی در مسیر مشخصی شاهد سوار و پیاده شدن مسافران خواهند بود هر مسافری که سوار می‌شود با خود داستانی به همراه دارد...
شخصیت‌هایی که کاراکترهای بازیگران از آنها گرفته شده‌اند ، افلیا در هملت، دزد مونا در اتللو و کاترینا در رام کردن زن سرکش هستند.

هنرآنلاین میزبان گروه اجرایی نمایش "نجوا‌های بی اجازه"؛ آزاد گنجه کارگردان، فواد اصفهانی بازیگر و آرمان جعفری تهیه کننده این نمایش بود. در زیر مشروح این نشست که با همراهی مازیار فکری ارشاد برگزار شد آورده شده است.

مازیار فکری ارشاد: خانم گنجه‌ از ایده اولیه نمایش بگوئید و اینکه این ایده چطور به ذهن شما رسید؟

آزاده گنجه : در واقع سال 1389بود که با این نمایش در بخش "خلاقیت شکسپیر" سیزدهمین جشنواره تئاتر دانشجویی شرکت کردیم. همیشه برای کار کردن به روی آثار شکسپیر سئوالم این بوده که آیا شکسپیر معاصر زمانه ما هست یا نه؟حتی با زندگی فعلی ما در ایران همخوانی دارد یا خیر. درگیر بسیاری از کاراکترهای زن نمایش‌های شکسپیر بودم که حتی خود او نیز توجهی به آنها نکرده است مثل افلیا، دزد مونا، کاترینا در رام کردن زن سرکش که حتی در این نمایش هم موضوع خود کاترینا نیست و داستان چیز دیگری است. ایده را با بچه‌های گروه برای یک اجرای محیطی مطرح کردم .ایده اولیه‌ام این بود که اتفاقات در یک آشپزخانه واقعی صورت بگیرد و با توجه به اینکه کار دانشجویی بود سلف دانشگاه تهران مد نظرمان بود. بچه‌ها هم هرکدام داستان‌هایی داشتند و مطرح کردند و ما رفته رفته متوجه شدیم که در آشپزخانه نمی‌توانیم آنطور که می‌خواهیم کار را اجرا کنیم تا اینکه به تاکسی رسیدیم و از آنجا که المان اصلی در تئاتر محیطی ، محیط اجرا است بنابراین همانطور که اشاره کردم با ایده‌پردازی به اجرا در تاکسی رسیدیم.

حالا پس از 3سال دارید این کار را در سال 92 دوباره اجرا می‌کنید. این اجرا با با اجرای قبلی چه تفاوتی دارد؟

گنجه: در آن سال جایزه خلاقیت را در آن جشنواره بردیم و چند اجرای عمومی داشتیم تا اینکه امسال آقای جعفری به سراغ ما آمد.قسمت اول نمایش کاملا عوض شد دختر دانشجو تبدیل به زنی سی و چند ساله شد. در قسمت دوم با خیابان و محیط شهر بیشتر درگیر هستیم و می خواهیم بدانیم فضای آدم ها چطور است آیا شیدایی آدم‌ها همان شیدایی قدیم است؟ در قسمت سوم نحوه تعامل با تماشاگرا تغییر دادیم و خیلی چیزها را به عهده تماشاگر گذاشتیم

آقای جعفری به عنوان نماینده خانه هنر شهری و همچنین تهیه کننده اثر چه شد که با این گروه اجرایی ارتباط برقرار کردید؟

جعفری: آشنایی من با خانم گنجه ای در واقع در زمان اجراهای نمایش ویتسک به کارگردانی رضا ثروتی بود و او از "نجواهای بی اجازه" برای من تعریف کرد و من هم از آنجا که دیدم نوع اجرای این کار مطابق با خواست ما در خانه هنر شهری است تمایل داشتم که از آنها دعوت به کار کنم. خانه تئاتر شهری تمام ایده‌اش بر اساس رابطه بین طبقات مختلف با شهر است و زیست شهری را به واسطه جریان ارگانیک نگاه می‌کند .این روزها که گویا مردم با شهر قهرند از طریق مدیوم‌های هنری به کارکرد اجتماعی هنر فکر می‌کند. شهر را می‌شود به مثابه یک اثر هنری نگاه کرد. دپارتمان تئاتر ما هم در خانه هنر شهری به این موضوع توجه داشت و در پی این بود که چطور با کارگردان هایی از این دست می‌تواند ارتباط برقرار کند. اینکه ما از طریق تئاتر محیطی می‌توانیم ارتباط زنده با شهر برقرار کنیم برای ما اهمیت داشت.

درباره خانم گنجه هم باید بگویم که من سال ها با کارگردان های مختلف ارتباط داشتم ودغدغه‌های کارگردان ها و شیوه اجرایی آنها برایم مهم است ویژگی خانم گنجه‌ای نگاهش به مسئله تئاتر بود ضمن اینکه الان دارند دوره دکتری تئاتر را می‌گذرانندو شکسپیر شناس هم هستند گذشته از نگاه خلاقانه ایشان ما در تئاتر محیطی فقیر هستیم و باید به این مقوله نگاه آکادمیک و دانشگاهی هم داشته باشیم که خوشبختانه این ویژگی در ایشان هست.

دومین ویژگی خانم گنجه‌ای به عنوان کارگردان این است که معمولا کمتر کارگردانی به اینکه در روند خلق اثرش دارد یک کار گروهی انجام می‌دهد توجه می‌کند اما گنجه‌ای از کار فردی عبور کرده و این ویژگی امتیاز مهمی برای کارگردانی است که با او کار می‌کنیم برای ما مهم بود که کارگردان این فرصت را بدهد که دانش نهادینه شود و همه گروه در آن دخیل باشند حتی تماشاگران.
سوم هم تمرکز او بر تئاتر محیطی و نزدیکی به تعاریف کلی تئاتر محیطی بود.


فواد اصفهانی: نمایش ما پایان بندی‌اش ارتباط زیادی به مشارکت تماشاگر دارد.گاهی در ساعت10 شب تماشاگران از من می‌خواستند که بازیگر زن را پیاده کنم.حتی یکی از تماشاگران به من گفت خیابان‌های تهران پر از گرگ است و من را به خانه برسانید و من گفتم خانم گرگ ها سال‌هاست از دست شما فرار کرده‌اند و به جنگل رفته‌اند .بخشی از واقعیت شهر تاریکی شب است و بعضی آدم ها ترجیح می‌دهند بروند و دخالت نکنند . اما خب عکس این هم بوده خانمی شماره تلفنش را به بازیگر ما داد و گفت اگر مشکلی داشتی با من تماس بگیر.

ما بی‌شمار اتفاق می‌بینیم که جایگزین اتفاقات گذشته شده است. مهاجرت آدم ها با خرده فرهنگ‌های متفاوت در تهران خیلی تاثیر گذاشته است .درباره پلشتی‌ها باید بگویم که ما ناگزیریم که با آنها زندگی کنیم و واقعیت این است که باید از خودمان بپرسیم که چکار می‌توانیم برای این شهر بکنیم. برای این ملغمه کاری بکنیم .من معتقدم مهم ترین قدم این است که بدون قضاوت کار کنیم.شهر را نمی‌شود با پدیده حاکمیتی درست کرد چون شهر یک موجود زنده است و آدم ها آن را تشکیل می‌دهند.باید بدانیم مطالبات و خواست مردم از شهر تهران چیست چرا که هرطور با این شهر رفتار کنیم همان را به ما بازتاب می‌دهد. هرچقدر بتوانیم از فضای حسی بیرون بیائیم و در روز فکر کنیم که این شهر مال من است و کسی نباید به آن آسیبی بزند .

تهران دهه 90، 20سال دیگر وجود ندارد و این هویت امروز ما است که باید ثبتش کنیم و این نیازمند نگاه دوباره به همه چیز است . آدم ها، خانه‌ها ، ماشین‌ها و غیره شهر تهران را می‌توان زیبا یافت شاید این به ظاهر خوشبینانه باشد اما من انرژی نهفته‌ای را در شهر یافتم که می‌توان آن را زنده کرد.ما پروژه ای داریم در خانه هنر شهری به نام "پرسه زنی در تهران" که تجربه جدیدی بود که من شخصا تجربه کردم احساس می کنم در شهری که داریم درباره یک موجود واحد از آن حرف می‌زنیم چقدر این شهر خودش موجود چند پاره‌ای است شاید هنوز وقتی تکه تکه ‌ها را در کنار هم قرار می‌دهیم می‌بینیم که نمی‌توان یک موجود واحد از آن ساخت . چیزی که با آن مواجه‌هستیم تخریب فزاینده و عجیب غریب مکان‌های این شهر است که برای ما پر از خاطره است می‌بینیم که خاطراتمان دارد از بین می‌رود که البته واقعیت این است که دارد از بین می‌رود مثل بی‌تفاوتی و احساس تنهایی که در این شهر دارد خودش را بیشتر و بیشتر نشان می‌دهد.

آقای اصفهانی شما به عنوان بازیگر این نمایش و به نمایندگی سه شخصیت دیگر ؛ درباره بازیگری در این نمایش بگوئید.

اصفهانی: شخصیت من به عنوان راننده تاکسی در این نمایش نمونه‌های مختلفی از شخصیت‌های شکسپیر را در خود دارد.گاهی مثل ژوکر و گاهی مثل هوراشیو عمل می‌کند که تا آنجا که از دستشان برمی‌آید می‌خواهند کمک کننده باشند. من هم همین ساختار را حفظ می‌کنم.کسی که از این شهر جدا نیست و هدفش کمک کردن به شهرش است .حتی درباره کاراکتر افلیا در یک نقطه و محل آدم ها به اشتراک می‌رسند که بعد جدیدی از کاراکتر افلیا بازگو می‌شود. درنهایت راننده تاکسی آدمی است که اعتقاد دارد باید کاری کرد.

وقتی اولین بازیگر به عنوان مسافر سوار تاکسی می‌شود با تماشاگر کمترین ارتباط را دارد حفظ این اندک ارنباط برای ادامه داستان مهم است .در قسمت دوم بازیگر باید تماشاگر را به سمت خودش بکشاند و توجه اورا جلب کند و در قسمت آخر زنی تنها در شب تهران است و باور کردن آن و ساختن اتفاق‌ها ساده نبود. هر اجرا تجربه جدیدی است و هر دری که باز می‌شود دوباره تکرار نمی‌شود...

اتفاق جالب این است که وقتی تماشاگر از ماشین در پایان نمایش پیاده می شود نمی‌داند کجاست و آیا نمایش تمام شده؟بازیگران شما زن هستند و وقتی در آن وقت شب از ماشین پیاده می‌شوند شاید برایشان سخت باشد چه تمهیدی برای امنیت آنها دارید؟