گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: «نامه به یک پرنده‌ آمریکایی» ششمین کتاب شهاب لواسانی و دومین اثر داستانی او به حساب می‌آید که مردادماه از سوی انتشارات کندوکاو منتشر شد.

در یادداشت ابراهیم دمشناس داستان‌نویس و منتقد، می‌خوانیم: «پیش از دو داستان اخیرش، شهاب لواسانی شاعر است که خود قوت قلبی‌ست برای انتخاب آن به لحاظ نثر و زبان و روایت؛ هر چند ورود ذهن‌ شاعر به نثر و داستان مشروط است به پیرنگ جامع داستان، از آن رو که او باید در مقام نویسنده از برخی داشته‌ها و مصالح پیشین چشم بپوشد.

حالا که سخن به شعر کشید بد نیست برای ادامه‌ سخن نگاهی به پشت سر کنیم: در نظم عروضی، که سیاق سخن فارسی در پس از اسلام شد، شعر و داستان فارسی زمانی به استقلال ادبی رسید که دست به امتزاج روایات شفاهی نثر بنیاد و قوالب عروضی عربی زدند و مثنوی را آفریدند که عمده‌ شاهکارهای سخن و ادبیات فارسی در این قالب خلق شد. امری که در عصر جدید در مواجهه با ادبیات اروپایی برای ما گویشوران ادبی فارسی تجدید شده است.

پیشنهاد خواندن «نامه به یک پرنده‌ آمریکایی» از آن رو صورت می‌گیرد که به این مواجهه و آسیب‌مندی نوشتار فارسی می‌پردازد: طرح این اندیشه‌ روایی که ما بند ناف داستان کوتاه و رمان را از خاستگاه تاریخی‌اش، که غرب باشد، نبریده‌ایم و همواره چشم به تایید و ترجمه‌ آن‌ها از ما داریم و کمتر به این می‌اندیشیم که آیا همسایه و همشهری‌ام رمان مرا خوانده است؟ انگار که برای مترجمان می‌نویسیم، غافل از این‌که این امربه خیابانی یکطرفه بدل شده است. برهانی از این قاطع‌تر که آن‌ها التفات ادبی به ما ندارند و همت‌شان مصروف نگارش متنی در التفات به موجودات فضایی‌ست و داستان خود بر این امر آگاه است، چنان‌ که پارادوکس خفته در عنوان باز می‌گوید.

باز ما به خودزنی می‌پردازیم، چنان که منتقدی نویسنده‌ای را از طرح تفاوت‌های فرهنگی که متن را غامض کند در متن می‌پرهیخت تا متن ساده شود و سهل برای ترجمه... بگذریم. در این اندیشه بسیاری نویسنده با این بند ناف خود را در اعتراض به استانداردهای ادبی دوگانه دار زده‌اند.

امری که البته فراگیر است، چنان‌که پیش از این، دینو بوتزاتی نویسنده‌ ایتالیایی به آن اشاره می‌کند که او را با طناب کافکا دار زده‌اند. خطی از خطوط روایی رمانک لواسانی به این استعاره‌ ادبی می‌پردازد و با پیرنگی چخوفی، که به رمزگرایی عرفانی اشراقی تمسک می‌جوید و سرگذشت دو داستان‌نویس را بازمی‌گوید، که به تلویح و به تصریح دو روی یک سکه‌اند و یک جان و بدنی مضاعف روایت دو مرحله از سیروسلوکی ادبی‌ست در نسبتی معنوی که با بالزاک برقرار می‌کنند و از او درمی‌گذرند که باید خواند و دید.

نویسنده با اندیشیدن به داستان و زبان و آن‌چه می‌نویسد توانسته‌ است روایتی مکرر را بیگانه کند و به آن تازگی ببخشد؛ اندیشیدنی که در نوشتار ضرورتش حس می‌شود در گشودن چشم‌اندازی روشنگر که توامان آن است».