به گزارش هنرآنلاین، شب گذشته همزمان با ولادت امام حسن مجتبی(ع) شاعران انقلاب در محفلی عارفانه، اشعار خود را با موضوع اهل بیت(ع) و بیداری اسلامی در حضور حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‎ای سرودند.

علی معلم دامغانی، غلامعلی حداد عادل، عباس‌ براتی‌پور، فاضل نظری، ناصر فیض، مرتضی امیری اسفندقه، سیدعلی موسوی گرمارودی، اسماعیل آذر، حسین اسرافیلی، سعید بیابانکی، مهدی محقق، بیژن ارژن، اسماعیل امینی، رضا اسماعیلی، محمد سرور رجایی ، قادر طهماسبی، محمدحسین جعفریان، رضا برجی، خلیل عمرانی، علی‌محمد مودب، محمدرضا سنگری از جمله شاعران حاضر در این محفل بودند.

علی‌ موسوی گرمارودی با چند قطعه شعر که بلندترین آن‌ها شعر زیر است، در حضور حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به شعر خوانی پرداخت.

هوای صبح ز رگبار دوش، غوغا بود در آن تپیدن نبض درخت، پیدا بود هنوز گاه فرو می‌‌چکید آب از برگ وز اشک شوق بسی بیشتر مصفا بود دل من از سر هر برگ می‌چکید مگر؟ که لب ز گفتن یک آه، ناتوانا بود اگر نبود دل من که می‌چکید ز برگ درون سینه چرا بی‌شکیب و شیدا بود سپیده می‌زد و دامان سرخ‌فام فلق ز پشت پیرهن صبحدم، هویدا بود سرود روشن و خاموش بامدادْ پگاه میان باغ- شگفتا- چه مایه گویا بود خمیده بود لب جوی پونه و با آب چه عاشقانه و پرشور گرم نجوا بود فشانده بود سر دوش باد، گیسو بید چنار پیش وی استاده، در تماشا بود چه کرده بود شب دوش با چمن باران که خط سبزه همه صاف بود و خوانا بود مرا هر آنچه به چشم آ‌مد از شکوه چمن قسم به اهل نظر چون خیال و رویا بود نه دی به خاطر من مانده بود، نی فردا زمان درست همان لحظه بود کانجا بود چو دست خویش بدیدم دمیده بود چو گل به پای خود نظر انداختم شکوفا بود من از شکفتگی خویش، مانده در حیرت که از چه بود خدایا و از که آیا بود؟ به ناگه از اثر سکر خویش دانستم که شور مستی من حل این معما بود ولی مرا که همه عمر می ز پا نفکند کدام باده کنونم حریف و همپا بود؟ "شراب خانگی ترس محتسب‌خورده" به خاطر آمدم، این باده‌ام به صهبا بود چمن زباده‌‌ی باران دوش، مانده خراب خرابی دل من از می "اوستا" بود به باغ صبح اگر سرفراز ماندم و راست بلندی قد من، زان بلندبالا بود هنوز من به زمین ناگشوده هیچ زبان که پای گفته‌ی او بر سر ثریا بود خدای باغ و چمن داند آن‌که هر سخنش ز طرف باغ و چمن بیشتر فریبا بود

عالیه مهرابی نیز با تقدیم غزلی به پیشگاه حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها این شعر را قرائت کرد.

قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش نافه‌ی چادر گلدار تو با مشک ترش جاده خوشبو شده انگار که بیرون زده است عطر دلتنگی گل از چمدان سفرش! قدمت پشت قدم‌های برادر جاری کوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش!! در سفرنامه نوشتن چه مهارت دارد اشک چشمان تو با آن قلم شعله‌ورش گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت مانده در دفتر قم، بیت به بیت اثرش عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید کرد آیینه در آیینه پرآوازه‌ترش! پر از آواز کبوتر شده این شهر انگار که خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش! بی‌گمان دور ضریح تو نمی‌گردانند هرکه چون دانه‌ی اسپند نسوزد جگرش!

علیرضا رجبعلی‌زاده نیز با قرائت شعر زیر در محفل حاضر شد.

شتک بر سینه آفاق زد زین پیشتر خون دلیرانت اگر ای جوهر تیغ تو سرخ از عشق میخوانند ایرانت چو شیری یال‌ها افشانده مابین دو شط لم داده‌ای آرام به چشم هرزه‌کفتاران هار نرّ و ماده بد انیرانت بزرگا بیشه جولان شیران تو و آبشخور کارون بزرگاتر حریم تشنه‌لب خیل شهیدان تو شیرانت چنان چون پیکری تف دیده زیر آفتاب افتاده تا مشرق یکی نقشی‌ست خود گسترده بر نطع نمک فرش کویرانت به چشمم کعبه و کانون دیگر طابران و طوس تو دارد که چون من بی‌پناهان تو خرسندند با حج فقیرانت جبین بر خاک محراب تو ساییدند و سر بر آسمان سودند الا ای رشته‌ی تسبیح البرز و دنا در دست پیرانت

مگر از تخت جمشیدت ستون وز بیستونت سقف افسانه‌ست که سر در ابرت ای اسطوره‌گون میهن نخواهم دید ویرانت

بازی ناصر فیض با غزلیات حافظ نیز شنیدنی بود. شعر او که با استقبال رهبر انقلاب و حاضران در محفل مواجه شد نیز به قرار زیر است:

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

- سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد!

بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم

- تو را ز کنگره عرش می‌زنند سفیر!

چرا به کنگره شعر می‌روی شاعر؟!

- من بیچاره هم از اهل سلامت بودم

بس که رفتم به چکاپ این همه بیمار شدم

- صوفیان وا ستدند از گرو می همه رخت

بنده از شرم شدم پشت درختی پنهان!

- کلنگ توسعه بوسید تربت قم را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند!

برای بیمارستان "نکویی" قم قلمی شد:

- سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز

مرده آنست که او را به نکویی نبرند !

پایان پیام/25