سرویس تئاتر هنرآنلاین: جامعه امروز ایران به غایت دفرمه و بد شکل شده است، در تمام عرصه‌ها، اقتصاد، حقوق اجتماعی، سیاست، فرهنگ و هنر. لومپن سرمایه‌داری جایگزین بورژوازی، لومپن پرولتاریا جایگزین پرولتاریا، لومپن روشنفکر جایگزین روشنفکر و ژیگولتاریا در جای هنر متعالی سینما و تئاتر نشسته است. چنین است که در درون مرزهای‌مان که بستر رشد و تعالی هنر بالاخص تئاتر هست با بضاعت بسیار اندکی روبرو هستیم. جز بسیار معدود کسانی از جمله پارسا پیروزفر و منوچهر هادی کارگردان "مرده‌های بی‌کفن و دفن"، "زندگی گالیله| دکتر علی پویان نسل جدید خیلی دور از درک تئاتر و هنرهای دراماتیک و با تکیه بر عنصر ژیگولتاریا و تمام چشم به گیشه دوخته! زندگی می‌گذرانند. اما از نسل من، چرا مثلا بهمن فرمان آرا دیگر کاری مثل "مردی برای تمام فصول" را به صحنه نمی‌آورد؟ یا بهروز غریب‌پور دیگر "بینوایان" فرهنگسرای بهمن را اجرا نمی‌کند؟ آیا شوربختانه، نا امیدی و نبود امنیت همه نسل ما را به بیرون، چه بیرون از کار حرفه‌ای، و چه بیرون از خاک هدایت می‌کند!؟

در این وانفسا وقتی اجرای تئاتری از دکتر علی رفیعی، دکتر مسعود دلخواه، اکبر زنجانپور یا نمایشی عروسکی از بهروز غریب‌پور به صحنه می‌آید، به یکبار دیدن کارهای‌شان اکتفا نمی‌کنم و فرصت دیدن چند باره کارهای آنان را از دست نمی‌دهم.

برغم آن که نزدیک به نیم قرن تماشاچی تئاتر بوده‌ام، بدلیل شرایط دو زیستی زندگی‌ام از دکتر مسعود دلخواه دو اجرا در نقش هنرپیشه، روال عادی و بوی خواب و دو کار در نقش مدیر و کارگردان. اول مفیستو با کاری کم‌نظیر و بی‌نقص و هوشمندانه (هر یک را سه بار دیدم) و آخری شاه لیر. در مورد مفیستو بازی‌ها یکدست، کارگردانی قدرتمند و انتخاب موسیقی فاوست یا روح شرور فرانتس لیست تکمیل‌کننده فوق‌العاده اثر بود.

کارهایی از جوانانی را دیده‌ام و می‌بینم که نمایشنامه‌هایی از شکسپیر، لورکا، یا برتولت برشت و ساموئل بکت و  فرانتس کافکا، یا صاحب‌نامان دیگر عرصه تئاتر را به صحنه آورده‌اند و یا می‌آورند، اما من این کارها را در حد کسب تجربه برای آنان تلقی می‌کنم که بسیار بی‌بار یا کم‌بار هستند حتی برغم چنگ زدن به اسامی مطلوب جوانان!

از اجراهای نمایشنامه‌های شکسپیر ریچارد سوم داوود رشیدی و شاه لیر دکتر مسعود دلخواه را در قد و قواره تئاتر شکسپیر دیدم. اجرا رومئو ژولیت دکتر علی رفیعی علیرغم استفاده از بازیگرانی مانند خانم معتمد آریا و آقای محمدرضا فروتن در حد سایر کارهای دکتر رفیعی نبود. ظرفیت‌ها و توانمندی‌های دکتر علی رفیعی در کارگردانی شازده احتجاب هوشنگ گلشیری، یا خاطرات یک جامه‌دار از قتل میرزا تقی خان، عروسی خون و سایر کارهای فدریکو گارسیا لورکا خود را نشان داده و در شاملو شناسی اوست.  

دکتر مسعود دلخواه با کارگردانی مفیستو و شاه لیر تمام ویژگی‌های هنر را به تماشاچی انتقال می‌دهد. این ویژگی‌ها کدامند؟ در اینجا به تعاریف و ویژگی‌های هنر از دیدگاه تولستوی و داستایفسکی نمی‌پردازم و نگاه آلن بدیو را در باب هنر از کتاب فلسفه و رخداد نقل می‌کنم. آلن بدیو درباره هنر حال حاضر و آینده می‌گوید که: هنر باید چنان قویا یکپارچه باشد که یک تظاهرات، چنان غیر مترقبه که یک شبیخون و چنان رفیع که یک ستاره و جمع‌بندی آنکه آرمان دیرینه هنر سه تاست: اول تولید یک انسجام که جنبه سازنده هنر است، دوم شگفتی آفریدن و بداعت بگونه‌ای که آن را درون ساختمان تمام‌ گرائی که اثری هنری باشد ادغام کرد و سوم رفعت یعنی همانا حضور ایده و تقرب به ایده.

اجرای تراژدی شاه لیر دکتر مسعود دلخواه هنر به تمام معنا هنر هست. اما چند نکته در این باب اول: انتخاب نمایشنامه با ترجمه بسیار روان و کم نقص م.ا.به آذین، دوم: وجود محدودیت تحمیلی خارج از کنترل کارگردان، سوم: آهنگسازی آقای نادر مشایخی و طراحی گریم خانم ماریا حاجیها هر دو بسیار خوب و مناسب، چهارم کار بسیار یکدست و زیبای بازیگران، همخوان‌ها، همسرایان و کولی‌ها. پنجم: بازی زیبای محمدرضا علی اکبری در نقش ادگار و ناصر عاشوری در نقش دلقک. اما مهدی سلطانی چقدر زیبا، فوق‌العاده و بی‌نقص کار کرد که برای من یادآور بازی آل پاچینو در تاجر ونیزی و آقای عزت الله انتظامی در فیلم گاو داریوش مهرجوئی و دکتر غلامحسین ساعدی و حاجی واشنگتن علی حاتمی بود. و نکته آخر اینکه وقتی برای دیدن شاه لیر وارد سالن اصلی تئاتر شهر می‌شوید تماشاچی تئاتر می‌بینید، تماشاچیانی که من در سال‌های اخیر خیلی دلتنگشان بودم، تماشاچیانی از نوع تماشاچیان تئاترهای حمید سمندریان، بهرام بیضائی، جعفر والی و حتی خانم پری صابری، که در یک سالن کنارشان بنشینم و تئاتر واقعی ببینم.