سرویس سینمایی هنرآنلاین: از زمانی که بحث ساخت سریالهای مناسبتی در تلویزیون شکل جدی به خود گرفت، تقریبا در طی یک دهه گذشته اغلب سریالهای ماه مبارک رمضان در ژانر طنز ساخته میشدند تا در لحظات پس از افطار مخاطبان با برنامههای شاد و مفرحی زمان را سپری کنند. در همان ایام سریالهایی مانند "خانه به دوش"، "بزنگاه"، "متهم گریخت"، "مامور بدرقه" و... به روی آنتن تلویزیون رفتند و توانستند مخاطبان بسیاری را در ساعات پس از افطار پای تلویزیونها نگه دارند.
این روند در دهه 90 هم ادامه یافت، اما رنگ و لعاب سریالها از حالت طنز و کمدی بیشتر به سمت موضوعات فرازمینی و یا مسائل خانوادگی کشیده شد.
حالا در حالیکه کمتر از یک هفته به پایان ماه رمضان باقی مانده است و تعداد سریالهای مناسبتی این ایام که پیش از این هر شبکه یک سریال بود رو به کاهش رفته است و به سه سریال رسیده است، دیگر نه ردی از آن طنز را میتوان دید، نه موضوعات فرازمینی و نه حتی درامهای خانوادگی.
امسال شبکه یک، دو و سه سیما اقدام به پخش سریالهای مناسبتی برای این ایام کردند اما در نگاه اول هرچند مدیران سازمان صداوسیما تلاش میکنند تا آمار مخاطبان این سریالها را بالا نشان دهند، ماجرا چیز دیگری است.
در حالی که در سالهای اخیر تلویزیون با کمبود مخاطب به دلیل وجود مسائل مالی، خط قرمزها، نبود فیلمنامههای قوی و بسیاری اتفاقات دیگر مواجه شد، به نظر میرسید با ساخت سریالهای جدید بتواند جلوی این کاهش مخاطب را بگیرد. هرچند در سریالهای مناسبتی تلاش شد تا از بازیگران چهره و شناخته شده استفاده شود اما همچنان نبود قصه مناسب مهمترین آسیب این سریالها بوده است.
محمد حسین لطیفی که بارها و بارها نشان داد در ساخت سریالهای مناسبتی تبحر کافی و لازم را دارد و رگ خواب مخاطب را به خوبی بدست آورده است، اما درطی چند سال اخیر آثارش با کاهش نسبی مخاطب مواجه شد. او که پیش از این "صاحبدلان" را برای این ایام تولید کرده بود و بسیار هم موفق بود، این روزها با "سر دلبران" نتوانست آنطور که باید و شاید مخاطب را جذب کند. ساخت سریال در لوکیشنی خارج از تهران و بردن آن به شهر تاریخی یزد ایده خوبی بود، اما به شرط آنکه حداقل از بازیگران بومی آن منطقه استفاده بهینه میشد. این اتفاق در حالی است که در این سریال به جز استفاده از لوکیشنهای بیرونی رد دیگری از یزد دیده نمیشود. فضاهای شلوغ و عصبی این سریال بیش از آنکه بخواهد مخاطب را جذب خود کند و نمایشی درست از حضور روحانیت در زندگی روزمره مردم ایران باشد، اما این اتفاق به گونهای دیگر رقم خورده است.
در ادامه سریال "بچه مهندس" از شبکه دو سیما نیز به گونهای دیگر مخاطب را دلزده کرده است. سریالی که مناسبتی با این ایام ندارد و در هر زمان دیگری میتواند از تلویزیون پخش شود. هرچند که به نظر میرسد تعداد قسمتهای این سریال بیش از نمایش در یک ماه است و احتمالا تا پس از ماه مبارک رمضان نیز این سریال همچنان در حال پخش خواهد بود. داستان سریال درباره کودکی است که آغاز زندگیاش به دوران جنگ و در یک یتیم خانه باز میگردد و این روند و بزرگ شدن این کودک قصه اصلی سریال میشود. همزمانی پخش دو سریال از برزو ارجمند در "سردلبران" و این سریال نیز خود یک اتفاق ناخوشایند دیگر است که مخاطب باید در یک زمان بسیار کوتاه بازیگرانی تکراری را در قالب نقشهایی مختلف ببیند.
از سوی دیگر سریال "رهایم نکن" با قصهای که نخ نما شده است از شبکه سه سیما به روی آنتن رفت. سریالی که بازیگر اصلی آن امین تارخ است که پیش از این نیز در این سبک و این شیوه آزمون و خطا انجام داده است. او پیش از این در سریالهایی چون "اغما" و "نون و ریحون" که در ماه رمضان سالها قبل از تلویزیون پخش شد نیز نمادی ازمردی که در گذشته خطایی را انجام داده است و بعد به ناگهان متنبه میشود را بازی کرده بود. او این بار نیز در نقش رسول بزرگ یک خانواده به ایفای نقش پرداخت که در گذشته حق خواهران و برادر خود را ضایع کرده است و حالا دچار عذاب وجدانی شده که باید آن را برطرف کند. قصهای نخ نما شده که پیش از این بارها و بارها از تلویزیون پخش شده است.
در واقع باید گفت، با وجود مسائل و مشکلاتی که تلویزیون دارد و در طی این سالها به دلیل حضور شبکههای مختلف ماهوارهای و حتی شبکههای اینترنتی مخاطبان خود را از دست داده بود و دیگر آنطور که باید و شاید سریال سازی در آن وجود نداشت حالا پس از یک وقفه، تلویزیون قصد دارد تا بار دیگر مخاطب سالهای گذشته خود را باز گرداند؛ اما اینکه چطور و به چه بهایی مهم است. اینکه قصههای از پیش آزموده بار دیگر با بازیگرانی که بعضا جدید هم نیستند و این نقشها را ایفا کردهاند و حتی گریمشان نیز در همان قالب گذشته است تنها یادآور سریالهای پیشین است و اتفاق جدیدی را رقم نزده است. تا این اندازه نمایش غم و اندوه آن هم درست در زمانی پس از افطار که خانوادهها در کنار هم نشستهاند نه تنها مخاطب را جذب نمیکند بلکه آن را از دیدن ادامه سریال دلزده نیز میکند.
همچنین نباید فراموش کرد که مخاطب امروز نیازمند شکستن یکسری از خطوط قرمزی است که تنها دست سازندگان را بسته است. اعتراض به نمایش یک صحنه، یک شغل، یک قومیت همچنان در آثار تلویزیونی دیده میشود و همچنان هم تیغ تند و تیز سانسور تلویزیون از روی آثار عبور میکند. به نظر میرسد مدیران بیش از هرچیز باید به فکر این باشند تا جلوی این اتفاقات گرفته شود. درحالی که مخاطب امروز به راحتی به شبکههای مجازی و اینترنتی و ماهوارهها دسترسی دارد و میتواند پای آثاری بنشیند که نه تنها فرهنگ ما را نشانه گرفتهاند بلکه مسائل دیگری را نیز آموزش میدهند، باید مدیران لبه تیز سانسور را کمی تعدیل کنند تا هنرمندان بتوانند آثار در خورتری را برای مخاطبان خود فراهم کنند.
وجود قصههای جدید در کنار بازیگران نام آشنا میتواند مخاطب از دست رفته تلویزیون را بار دیگر به این جعبه جادویی برگرداند اگر مدیران این اجازه را بدهند و ضوابط جای روابط را بگیرد با انتخاب عوامل کاربلد، کارگردانان نام آشنا و اجازه کار و فعالیت دادن به آنها میتوان نقطه مثبتی در روند سریال سازی رقم زد. متاسفانه امروز دست کارگردانان به نامی چون حسن فتحی، رضا عطاران، راما قویدل، سعید آقاخانی و بسیاری دیگر که رگ خواب مخاطب را به خوبی شناختهاند و میدانند که مخاطب امروز را چطور میتوانند پای اثر خود بنشانند از جعبه جادو دور مانده است و دیگر آنطور که باید و شاید برنامهسازی در تلویزیون وجود ندارد.
هرچند در ماه رمضان امسال نام چهرههای شناخته شده پای این سریالها دیده میشود، اما بسته بودن دستها برای نگارش و اجرای آن باعث شده تا آثار ابتر باقی بمانند و قصه اصلی در نطفه خفه شده و حواشی بیش از پیش پررنگ شوند.