سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: 11 شهریور روز ملی صنعت چاپ است. از روز ورود صنعت چاپ به ایران تاکنون 202سال می‌گذرد؛ به عبارت دیگر بیش از دو قرن است که ایرانیان سودای حروف سربی را تبدیل به واقعیت کرده‌اند. با وجود این‌که جهان داده‌ها و اطلاعات مدت‌هاست تنها وامدار صنعت چاپ نیست و رسانه‌های دیجیتالی و اینترنتی را نیز می‌آزماید، اما حقیقت این است که فرهنگ وادبیات همچنان چاپ را به عنوان مهم‌ترین خروجی خود می‌شناسد. هر چند تاریخ چاپ، بحثی میان‌رشته‌ای است که هر رشته بنا به تناسب خود می‌تواند از آن بهره‌های زیادی ببرد. در این روز با اسماعیل دمیرچی پای گفت‌وگو نشسته‌ایم. مردی از "قبیله چاپ" که اتفاقاً کتابی با همین عنوان هم نوشته و منتشر کرده است؛ یکی از فعالان صنعت چاپ که عمر در چاپخانه و پس از آن برای چاپ صرف کرده است. جز "قبیله چاپ" که گفت‌وگو با 200 فعال صنعت چاپ است، "هویت های پایدار" هم نام کتاب منتشرشده دیگری از اوست در همین باره. علاوه بر این دو کتاب "آشنایی با صنعت چاپ" دمیرچی در دوره بیست و یکم انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان کتاب سال برگزیده شده است.

دمیرچی حالا 81 ساله است. از سال 1329 به کار در چاپخانه‌های مختلف، از جمله چاپخانه‌های علمی، تابان، بانک ملی و روزنامة اطلاعات پرداخته و و اولین بار او بوده که آموزش رسمی و مشاوره در کارگاه‌های چاپ در سطح ایران را راه اندازی و تاسیس کرده است.

علاوه بر این‌ها او موزه چاپ کتاب خانه مجلس شورای اسلامی (نخستین موزه صنعت چاپ ایران) و همچنین موزه صنعت چاپ سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران را راه‌اندازی کرده است.

دویست‌ودومین سالگرد ورود صنعت چاپ به ایران است. به نظر شما این تاریخ کهن گویای چه نکته‌ای است؟

صنعت چاپ در ایران به اعتقاد من دویست ساله نیست. شاید 3000 ساله داشته باشد. چرا این را گفتم؟ به این دلیل که شما اگر تخت جمشید را نگاه کنید، یک پروسه ساختمانی دارد که در این پروسه همه چیز مشخص است. اکنون سفال‌هایی از آن دوره به ما رسیده است که دقیقا مشخص کرده چه کسانی حقوق می‌گرفتند، از کجا حقوق‌شان را می‌گرفتند، چه وضعی داشتند و مهر سلطنتی‌ای که پای این اسناد خورده، هر چند از سنگ است، اما دلیل بر داشتن صنعت چاپ در آن دوره بوده است. کمی جلوتر که می‌آییم، اسناد و مدارک در کتیبه‌های زیبای هنرمندانه و مساجد وجود دارد و ... . اینکه بیشتر تاکید روی دویست سال است، به این دلیل است که از آن تاریخ به بعد ما به صورت مکتوب این صنعت را داریم و چاپ صنعت شده است.

حروف چگونه وارد ایران شد؟

در نیمه‌های قرن چهارده، گوتنبرگ که در آلمان زندگی می‌کرد، به وسیله سرب توانست حروف بریزد. وقتی که به تاریخ مراجعه می‌کنیم، به مرور این حروف تکامل پیدا کرده است. گوتنبرگ یک خطاط بود و دوست طلاسازی داشت که از او خواست برایش قالب درست کند. هر کشوری برای خود یک خط جدا داشت. به همین شکل تکامل پیدا کرد و آمد به همه کشورهایی که در خاورمیانه است و به مصر رسید. مصر خواست که برایش حروف عربی درست کند. بعد به عثمانی رسیده و حروف عثمانی را درست کردند. وارد ایران شده و حروف ایرانی را درست کردند. این حروف را کیلویی می‌خریدیم. این کیلویی خریدن یعنی چه؟ برای مثال در مقاله‌ای که می‌خوانید، حرف "الف" آن دو هزار بار، حرف "ب" 1500 بار، "واو" و "دال" 2 هزار بار، "ج"، "خ" و "ح" هشتصدبار و به جایی می‌رسیم که "ژ" مفرد 5 بار به کار رفته است. برای یک مقاله به این چیدمان حروف احتیاج داریم. به این گونه بود که می‌گفتیم کیلویی حروف را می‌خرند. درست بر حسب مقاله‌ای که قرار است چاپ شود.

بعد از چاپ سنگی چه نوع چاپی داشتیم؟

بعداز چاپ تصویر سنگی بود که زینک درست شد.

بعد چه شد؟

در قرن 19 افست درآمد.

درباره ورود صنعت چاپ داستان‌های زیادی داریم. این صنعت چگونه وارد ایران شد؟

اول در ترکیه وارد می‌شود. در ترکیه با اسم Printing house وارد شد. ترکیه آن را ترجمه می‌‌کند می‌شود پرس‌خانه که معنی ندارد. به لهجه ترکی باسما ترجمه می‌کنند که باسمه‌خانه است (این پیگیری و تحقیق خودم است)‌ اول به تبریز می‌آید. سریع رواج پیدا می‌کند. بزرگان در منزل چاپخانه داشتند. بعد از تبریز معنی فرق می‌کند و به آن مطبعه می‌گویند و به تهران که می‌رسد، می‌شود چاپخانه. هنوز به اصفهان نرسیده است.

زن‌ها چگونه به این محیط کشیده شدند؟

قبل از انقلاب و در مجله "زن روز" قرار شد که ما خانم‌ها را وارد عرصه چاپ کنیم و نخستین گروهی بودیم که اقدام به این کار کردیم. بردن خانم‌ها به محیط کارگری یک مقدار سخت بود که به هر حال این کار را ما انجام دادیم. مملکت ما ایران خانم (ایران مادر) همیشه تک بوده‌ است. هر کجای دنیا رفته بهترین‌های دنیا را توقع داشته است و مورد احترام همه دنیا بوده است.

تا به حال در دنیای چاپ به فرهنگ ما توجه شده است؟

130 سال پیش یوست آمریکا ماشین تحریرش را برای فروش عکس مظفرالدین شاه روی خود حک کرده است. نه این‌که ملکه ویکتوریا، آیزنهاور .... رویش باشد.

توجه مظفرالدین شاه به این صنعت از کجا ناشی شد؟

مظفرالدین شاه قصد شکار می‌کند. نقاش او را در حین شکار می‌کشد. روی سنگ تصویرش می‌کنند و همانجا چاپ می‌کنند و بخش‌نامه‌ها را به شهرها می‌فرستند. کدام پادشاه چاپخانه با خود حمل می‌کرده است. الان فقط قادریم با خود نوت بوک حمل کنیم. چاپخانه در آن عصر لذتی داشته است. همانجا بخش‌نامه دولتی چاپ می‌کرده و می‌فرستاده به شهرها.

اهمیت وجود صنعت چاپ از نظر شما در چیست؟

120 عنصر کشف شده را در صنعت چاپ استفاده می‌کردند. به محض پیدا کردن هر عنصر آن را در چاپ به کار برده‌اند. چاپ یعنی عشق،‌ زندگی، یعنی نفس، اگر چاپ را بگیرند باید مرد. بزرگترین جلوه زندگی چاپ است. هر عنصری که پیدا می‌کنند در آن استفاده می‌کنند. همه چیز در آن استفاده می‌شود.

آیا ما هیچ‌گاه به فکر ساخت در این صنعت نیفتاده‌ایم؟

در مقطعی در ایران زینک می‌ساختند. در مقطعی در دانشگاه تهران پی‌ریزی زینک را کرده بودند، حتی آلومینیوم اراک نتوانست آن را بسازد.

در کتاب "قبیله چاپ" چه اتفاقی افتاده است که تمام اهالی آن این کتاب را دوست دارند؟

220 عکس مدیر چاپخانه را چاپ کرده‌ایم. با دستگاه 5 رنگ (رنگ پنجم طلا است) مشکی را با 4 رنگ درآورده‌ام. عکاس خودخواه را قبول ندارم. ناظر چاپ هم معنی ندارد و من قبولش ندارم. در این کتاب ناظر چاپی وجود ندارد و عکاس معروفی در کتاب به چشم نمی‌خورد. این نوعی آلبوم خانوادگی است. آلبوم خانواده چاپ.

شما هنوز هم با اشتیاق درباره این صنعت صحبت می‌کنید...

اگر یکبار دیگر به دنیا آیم دوست دارم همین سختی ها را بکشم و در این راه بیفتم.

چقدر هزینه صرف این کار کرده‌اید؟

ثروت خود را در 40 سال گذشته صرف این کار کرده‌ام. 64 سال است در صنعت چاپم. از 1329 در چاپخانه‌ام.

ماشین‌های چاپ را برای راه‌اندازی موزه چگونه جمع‌آوری کردید؟

مثلا به عنوان نمونه یک ماشین را اینطور گیر آوردیم؛ در مسعودیه (وزارت فرهنگ در اکباتان) مالک مسعودیه چاپخانه داشت. آن زمان برق نبود و با دست کار می‌کردند. چون با دست کار می‌کردند ماشین تکان نمی‌خورد. زمانی که برق به تهران می‌آید الکتروموتور بر سر راه آن می‌گذارند. با جریان برق ماشین به حرکت می‌افتد. پایه‌هایش را در سیمان می‌کنند که حرکت نکند. کف آنجا را 20 سانت بالا می‌آورند و ماشین 20 سانت در سیمان فرو می‌رود. به مرور که ترقی می‌کند چاپخانه آنجا می‌شود چاپخانه وزارت فرهنگ.

ماشین‌ها مدرن می‌شوند و چون برای رفتن به چاپخانه باید 6 پله به زیرزمین می‌رفتی تصمیم می‌گیرند کلاً آنجا را پر کنند. چون ماشین بلند بود مقداری از آن را می‌شکنند و بقیه را می‌فرستند زیر خاک. انقلاب که می‌شود به فکر بازسازی مسعودیه می‌افتند. قرار بود زمان شهرداری کرباسچی مسعودیه پاساژ لاستیک شود. همیشه ایرانی‌هایی بی‌سر و صدا ایران را نگه می‌دارند (ایران‌بان) هستند. او شبانه به حبیبی معاون وقت ریاست جمهوری اطلاع می‌دهد. حبیبی می‌پرسد ساختمان را چند می‌فروشند؟ می‌گوید 3 میلیارد تومان. او هم یک چک می‌کشد؛ 3 میلیارد و صد میلیون و به این ایران‌بان می‌دهد که ساختمان را بخرد. ساختمان را می‌گیرند.

در بازسازی به اتاقی می‌رسند که ماشین در آن بود. یزدانی از میراث فرهنگی من را می‌شناخت. متوجه می‌شود که دارد تکه‌های ماشین چاپ از آنجا بیرون می‌آید. زنگ می‌زند به من. رفتم و قرار شد خودمان ماشین را بیرون بیاوریم. وقتی بیرون آوردیم، گفتم: ممکن است آهن ماشین را 300-200 بخرند. گفت: از این‌ها ماشین چاپ درمی‌آید؟ گفتم 10 میلیون خرج کنید درمی‌آید. مرخصم کرد. بعد زنگ زدند و گفتند ماشین‌ها را ببر برای تو بودجه‌اش تامین شده است. آقای شیرازی آن زمان مامور میراث فرهنگی بود پرسید چه می‌کنی با این ماشین؟ گفتم آقا اگر به این ماشین خدمت کنید و برایش خرج کنید مثل این است که به پدرتان خدمت کرده باشید به مادرتان رسیدگی کرده‌ باشید. این همان ماشین است که الان وسط موزه چاپ است. نمی‌دانید چقدر روح دارد این ماشین. چه لذتی می‌برد آدم وقتی روی این دست می‌کشد.

آرزویتان در این حرفه چیست؟

این‌که بچه‌های دبستانی را که برای بازدید به موزه می‌آیند، کنار حروف سربی بایستانم که اسمشان را با حروف بچینند و آن را در ماشین بگذارند و مرکب بزنند و چاپ کنند. نمی‌دانید چقدر لذت‌بخش است. این بچه احساس می‌کند که دست به تولید زده است و اگر وزیر هم شود تولید دست خود را با هیچ چیز عوض نمی‌کند. منتظر جا هستم که بتوانم ایده‌هایم را پیاده کنم.

چطور وارد این حرفه شدید؟

کتاب دیگری می‌نویسم که داستان زندگی خودم است. از کانال جوشکاری!

انتهای پیام/

نگار حسینخانی