سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "و هزار سال و یک روز"، در نگاه اول از طراحی صحنه و لباس رنج می‌برد برای آنکه بخواهیم یک فضای تاریخی را به درستی القا کنیم نیازمند منابع درست دیداری هستیم و باید که دکورها، لباس‌ها و حتی چهره‌پردازی‌ها گویای چنین مطلبی باشند.

 در این مقدمه ایرادات اصلی را بیان کردیم که بشود بهتر درباره اثری بحث کنیم که می‌خواهد به لحاظ تاریخی و مذهبی در ما تاثیر بگذارد و ما را با نگره‌ای مواجه سازد که باید در چالش فکری بسیار تاثیرگذار به نظر آید اما وقتی نمی‌تواند اولیه‌ترین نکات را رعایت کند منجر به باور اولیه نخواهد شد و چطور می‌توان در این موقعیت و نقش‌ها نفوذ کرد و بشود با غور کردن در آنها به تاثیر هم رسید؟

نمایش "و هزار سال و یک روز" از فکر درست در طراحی صحنه دور مانده است و این همان گام آغازین است که ضمن ایجاد باورمندی می‌تواند به لحاظ زیبایی‌شناسی عاملی برای جذب مخاطب باشد. این دکورهای ساده و پیش پا افتاده ربطی به آن دوره تاریخی و این نمایش ندارند. سبک کار هم تئاتر بی‌چیز نیست که اگر هم بود نیازی به این دکورهای پیش پا افتاده نداشت. همچنین لباس به دوره تاریخی و جغرافیای خراسان قدیم متصل نمی‌شود. پوشیدن هر لباسی نیز بیانگر تاریخ و فرهنگ نخواهد بود. کمی جستجو و قیاس کردن منابع موجود یا دستکم فیلم‌ها و تئاترهای موفق‌تر می‌توانست راه‌گشای این مساله باشد. بنابراین دیگر به لحاظ دیداری ما به ارتباطی در این نمایش نمی‌رسیم و حتی چهره‌پردازی‌ها نمی‌تواند چنین روالی را به معرض تماشا بگذارد که اگر تاریخ و مذهب مساله اصلی متن است همان بهتر که مصداق‌های عینی‌تر و ملموس‌تر باید برایش در نظر گرفت. اینکه گروه بگوید بودجه نداریم این دیگر بهانه بنی‌اسراییلی است و نمی‌شود اصلا باورش کرد!

از این گذشته موسیقی عربی می‌شنویم اما موسیقی کوچه بازاری که نه ربطی به تاریخ ندارد و نه ربطی به مذهب. از آن بدتر اینکه به جای موسیقی عربی باید از موسیقی خراسانی استفاده شود چون منطقه وقوع رویدادها و شخصیتهای اصلی متن خراسانی هستند. باغبان و دخترش اهل سناباد که امروز در مرکز شهر مشهد قرار دارد، هستند بنابراین برای القای فضا همان بهتر که موسیقی هم از این منطقه باشد که شکل سنتی و کهن‌اش نیز در دسترس است.

بازیگری نیز همانند متن و بقیه عناصر اجرایی در بلاتکلیفی به سر می‌برد و نمی‌تواند معرف و شناسای تاریخ، مذهب، زبان و فرهنگ باشد. باید یک اجرای دقیق به دنبال ارائه اصالت‌ها باشد وگرنه به سادگی نمی‌شود هر چیزی را به عنوان اثر نمایشی پذیرفت.

نمایش "وهزار سال و یک روز" نمی‌تواند ما را درگیر وضعیت معلومی کند و مدام ما رنج می‌بریم چرا باید با یک وضعیت تاریخی این‌گونه شتابزده مواجه شد. به هر تقدیر وقتی سراغ تاریخ و مذهب می‌رویم مستندات در باورمندی اثر کمک شایان ذکری می‌کند. اینکه باغبان انگوری که امام رضا (ع) را با آن مسموم کرده‌اند و به شهادت رسیده‌اند، باید تاریخی و مستند باشد معلوم نیست. اینکه حکومت عباسیان می‌خواهد این باغبان را به دروغ جای قاتل امام جا بزند می‌تواند سوژه نابی باشد اما نیازمند مستنداتی است که بشود این موقعیت تخیلی را با داده‌های تاریخی درآمیخت. زبان نمایش هم بیگانه با آن روزگار و فرهنگ و زبان دری خراسانی است. حتی قهرمان پروری‌ها و ضد قهرمان پروری‌ها هم از روان‌شناسی امروزی بی‌بهره است. دیگر روزگار سیاه و سفید سر آمده است باید آدم‌ها را خاکستری دید. ای کاش می‌شد ظرافت‌های کار را در نظر گرفت و شتابزده و دم دستی به سراغ هر عنصری نرفت. دنیای نمایش امروز با الگوهای زیادی مواجه است که اگر از آنها غفلت شود دیگر بازتاب درخشانی پیش روی مان قرار نخواهد گرفت.