گروه تئاتر هنرآنلاین: جان میلینگتون سینگ از مطرح‌ترین نمایشنامه‌نویسان ایرلند است. او را یکی از چهره‌های کلیدی «جنبش احیای ادبی ایرلند» می‌دانند و از پایه‌گذاران «تئاتر آبی». نوشته‌های سینگ اغلب درباره روستائیان کاتولیک ایرلند است یعنی قهرمانان نمایشنامه‌های او را همین روستائیان به ظاهر ساده دل و ساده لوح تشکیل میدهند. شاید معروفترین و البته جنجالی‌ترین اثر او «دلاور سرزمین‌های غرب» یا «خالی‌بند دنیای غرب» است، نمایشنامه‌ای که بعد از اولین اجرایش روزنامه‌ها آن را توهین به روستائیان ایرلند دانستند و عده‌ای از مردم شورش کردند و باعث شدند پرده سوم نمایش، به صورت صامت اجرا شود! قصه نمایشنامه درباره پسری روستایی به نام «کریستی ماهون» است که ادعا می‌کند پدر خود را کشته و ...».

گفته می‌شود بزرگانی همچون بکت، برندن بهارا و حتی مارتین مک دونا، وامدار سبک سینگند. حالا مهدی چاکری و گروهش نمایش «بیلمن» را براساس ترجمه‌ی سام دولتی از کمدی«دلاور سرزمین‌های غرب» در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر به صحنه برده که اتفاقا با استقبال خوب تماشاگران هم مواجه شده است. به بهانه همین اجرا، گفت‌وگویی کرده‌ایم با مهدی چاکری کارگردان، مازیار سیدی بازیگر و بابک احمدی مدیر پروژه که آن را می‌خوانید.

با توجه به اینکه متن دو ترجمه دیگر به نام «خالی‌بند دنیای غرب» با ترجمه آقای احیا و دیگری «دلاور سرزمین‌های غرب» با ترجمه خانم قادری موجود است؛ اول چه شد نوشته جان میلینگتون سینگ را انتخاب کردید و دوم اینکه چرا از یک ترجمه سوم استفاده شد؟

مهدی چاکری: همواره ترجیح می‌دهم متن‌های کمتر شناخته‌شده را انتخاب کنم و با این کار سعی‌ام این است که خود مقوله انتخاب متن، به یک سویه معرفی ناشناخته‌ها یا کمتر شناخته‌شده‌ها برای جامعه تئاتری و تماشاگران بدل شود. نمایشنامه‌ سینگ سوژه خوبی دارد و من هم اصولا کارهای کمدی سیاه را می‌پسندم. دلیل انتخاب متن این بود که به نظرم وضعیت موجود و شرایط حال حاضر تماشاگر، اجرای این متن را می‌طلبید. متاسفانه این نویسنده در ایران چندان شناخته شده نیست. من ترجمه‌های دیگر را نیز مطالعه کرده‌ام ولی هیچکدام در سلیقه‌ام نبودند، در بعضی نشرها مترجم مجبور به رعایت برخی تغییرات می‌شود که از قضا ممکن است مهمترین بخش یک متن در هنگام تمرین و تحلیل و اجرا باشد. بنابراین برای اینکه کامل بدانیم جان میلینگتون سینگ در نمایشنامه چه حرفی داشته تصمیم گرفتیم خودمان ترجمه کنیم. البته من به ترجمه خیلی وابسته نماندم و سعی کردم آنچه که به نظرم درست و صحیح‌تر آمد را انجام دهم.

دراماتورژی انجام دادید یا حذف و اضافه؟

مهدی چاکری: واژه دراماتورژی انقدر بزرگ است که من سعی می‌کنم به سمتش نروم ولی در ایران به غلط باب شده که دراماتورژی را هم نویسنده و کارگردان انجام می‌دهد، درحالی‌که به تنهایی مقوله جدی است. بنابراین باید بگویم بخشی از کار دراماتورژی روی این متن انجام شده ولی نه به معنای دقیق کلمه؛ یکی انتخاب و دیگری هم‌سو کردن متن با آنچه می‌خواستیم بیان کنیم. من به دراماتورژی، به شکل کلاسه شده که امروز در ایران رایج است نه اعتقاد دارم و نه خودم را مجبور به انجامش می‌کنم. نمایش را کوتاه‌تر کردم چون تئاترهای طولانی از حوصله مخاطب خارج است. مخاطب امروز  اگرچه بیشتر گوش می‌دهد و فکورتر است اما به همان میزان کم حوصله هم شده اما کم‌حوصلگی‌اش را با چیزهای دیگر جبران می‌کند. گوش می‌دهد اما زود عکس‌العمل نشان نمی‌دهد، هر چیزی را نمی‌توان به خوردش داد. بویژه در این دوران کرونا فضا تغییر زیادی کرده، مثل همین نشستن با فاصله داخل سالن. آنها مثل سابق نمی‌توانند با کنار دستی خود در مورد کار پچ‌پچ کنند؛ البته من با این چیدمان حال حاضر موافقم. شاید اگر مثل قبل بودیم این نمایش رنگ و بوی دیگری می‌گرفت که مدنظر من نبود. در حال حاضر این نمایش کمدی جایی ایستاده که هم بامزه است، هم اطلاعات مدنظر خود را ارائه می‌دهد و در عین حال قرار نیست به کمدی بشاش بدل شود. کمدی سیاه به دلیل نوع پایانش کمدی سیاه نامیده می‌شود و من سعی کردم به این سمت حرکت کنم.

علت متفکرتر شدن مخاطب که عنوان کردید چیست؟

مهدی چاکری: به‌نظرم تنهایی انسان‌ها در این دوسال باعث شده درباره برخی مسائل بازاندیشی کنند. در این مدت مخاطب با فیلم و سریال بیشتر آشنا شده و سرانه مطالعه بالاتر رفته و سازوکار تئاتر دیگر به دوران قبل از کرونا بازنخواهد گشت، این‌ها به رشد مخاطب کمک کرده است. در نتیجه با انبوهی از مطالعه و تجربه تماشای فیلم ‌و سریال‌هایی که در این دو سال دیده پا به سالن تئاتر می‌گذارد.

آقای سیدی نظر شما چیست؟

مازیار سیدی: من این شانس را داشتم که هم در دوران قبل از کرونا، هم در دوران شیوع کرونا هم در حال حاضر که واکسیناسیون اتفاق افتاده و مردم تا حدودی به زندگی بازگشته‌اند، روی صحنه باشم. تجربه سه حال و فضای متفاوت را به‌دست آورده‌ام. به هر حال همه ما نسبت به اجرای قبل از کرونا شناخت داریم، اما اجرای میانه کرونا یک اجرای فوق‌العاده سرد و سنگین بود. حالا تجربه بازی در نمایش «بیلمن» آمیزه‌ای از امید و احساس افسردگی را به همراه آورده. به‌نظر من مخاطب تنها با متن ما نیست که حالش خوب است، بلکه از این‌که دوباره به تئاتر بازگشته و دوباره به محیط عمومی قدم گذاشته احساس رهایی می‌کند. اما موافقم که بسیار تغییر کرده است. باید زمان بگذرد تا تولیدکنندگان آثار نمایشی و هنرمندان بیشتر بیندیشند که چگونه با این رخداد و وضعیت جدید مواجه شوند.

انگار جهان با یک مخاطب جدید روبرو شده است. به‌نظر شما وجه تقابل بازیگر و مخاطب تغییر کرده است؟

مازیار سیدی: احساس تقابل بازیگر و مخاطب متفاوت شده است. تماشاگرها قبلا به تئاتر دیدن عادت داشتند، اما نفسِ تماشاگر در اجراهای کنونی متفاوت شده است. انگار رویداد جدیدی در حال رخ دادن است. دقیق‌تر گوش می‌دهند و متمرکزتر شده‌اند.

فکر نمی‌کنید وجود ماسک روی صورت موجب این کمرنگی احساسات مخاطب شده؟

مازیار سیدی: ‌نه، اتفاقا باید به سمت تماشاگر نگاه کنید. وجود ماسک، مخاطب را با مخاطب غریبه کرده وگرنه چشم‌ها رو به صحنه کارشان را انجام می‌دهند. وجود ماسک باعث شده مخاطب در بروز احساسات محتاط‌تر باشد. آنها لبخند یکدیگر را نمی‌بینند مگر وقتی فردی قهقهه می‌زند. انزوای کرونا در مجامع عمومی باعث تنهایی افراد شده است.

مهدی چاکری

با توجه به اینکه می‌دانستید مخاطب تغییر کرده. در این شرایط قصه‌گو بودن نمایش «بیلمن» باعث نگرانی‌تان نشد؟

مهدی چاکری: تاریخ نشان می‌دهد مخاطب با نمایش قصه‌گو ارتباط برقرار می‌کند. قصه‌گویی از عصر آتش تاکنون ادامه دارد. نوع قصه مهم است. روایت این نمایش، یعنی شیوه و شکل قتل و قهرمان‌سازی که هر روز در جامعه می‌بینیم، بنابراین ترسی نداشتم.

سینگ یک نمایشنامه‌نویس قرن نوزدهمی است و شرایط کنونی دنیا متفاوت شده. نگرانی نداشتید نمایش شما برای مخاطب جذاب نباشد؟

مهدی چاکری: به‌نظر من متن خوب همیشه و در هر شرایطی گلیم خودش را از آب بیرون می‌کشد. بنابراین فکر می‌کنم این متن مشمول زمان نمی‌شود. در عین‌حال آنچه را فکر می‌کردیم در متن وجود دارد و مشمول زمان شده از نمایش بیرون کشیدیم و هسته اصلی آن دست نخورده باقی مانده است. شاید در شرایط سختی مثل زلزله هم می‌توان بی‌خیال محیط شد و به تماشای نمایش نشست.

به نظر روی نویسندگان دیگری مثل مارتین مک‌دونا هم تاثیر زیادی داشته.

مهدی چاکری: نوشته‌های مک‌دونا تاثیر پذیرفته از نمایشنامه‌های سینگ است. به گفته خودش با دیدن نمایشنامه «بوفالوی آمریکایی» تصمیم گرفت نمایشنامه‌نویس شود. با دقت در نمایشنامه‌های مک‌دونا متوجه می‌شویم شخصیت‌هایش و یا بک‌استوری کاراکترها به نمایشنامه‌های سینگ بازمی‌گردد. البته متاسفانه نمایش‌هایی که از مک‌دونا در ایران به صحنه رفته بیشتر وجه کمدی داشته، درحالی‌که نوشته‌های او در قالب کمدی نمی‌گنجد، بلکه کمدی سیاه هستند که در جامعه خودش متون سیاسی و مردمی و بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. این آثار حتی باعث ایجاد تحولاتی در جامعه شده‌اند. مثل نمایش «گاو» غلامحسین ساعدی در جامعه ایران. کتاب تاریخ تئاتر که تازگی به چاپ رسیده در رابطه با نمایشنامه خالی‌بند یا ایاش مناطق غرب توضیح می‌دهد که در زمان خودش چه تحولاتی ایجاد کرده است. اما متاسفانه این نوع نمایش‌ها در کشور ما تبدیل به کمدی شده‌اند در حالی‌که کمدی سیاه هستند. من خوشحالم در این شرایط کرونایی با مخاطب متفاوت اجرا می‌روم زیرا مخاطب می‌خندد، اما نه خنده‌ای که با دیدن نمایش‌های تخت‌حوضی بر لب می‌نشیند. زمانی‌که سینگ نمایشنامه «بیلمن» را اجرا می‌کند مخاطبان وطن‌پرست واکنش‌های عجیبی نشان می‌دهند. شاید به‌ این دلیل که این متن روابط انسانی و اجتماعی زمانه‌اش را به سخره گرفت. متن پر است از اصطلاحات عامیانه. بنابراین وقتی توده مردم خود را روی صحنه می‌بینند که به دنبال یک قهرمان پوشالی می‌گردند و به خاطر مسائل ساده و پیش پا افتاده به جان هم افتاده‌اند، دست به اعتراض می‌زنند. شرایط حاکم در نمایشنامه شبیه شرایط جامعه کنونی ماست.

دنیا به دنبال قهرمان پوشالی ‌می‌گردد. در واقع همه نهضت‌های  آرمان‌خواهانه به بن‌بست رسیده‌اند و بیشتر جوان‌ها به دنبال آرمان‌خواهی نیستند. انگار حالا «جامعه» آرمان‌خواه شده است نه افراد.

مهدی چاکری: ‌بله در جوامع پیشرفته و دموکراتیک، کل اجتماع تبدیل به قهرمان شده، اما متاسفانه در جوامعی که اصطلاحا تحت‌تاثیر‌ است یا مانند جامعه ایرلند در یک دورانی مستعمره بوده‌؛ فراز و فرودهای تاریخی‌اش هم تا حدی شبیه تاریخ کشور ما به نظر می‌رسد. حتی این مثال در نمایش وجود دارد که قهرمان به صنایع دستی ایرلند! اشاره می‌کند و یک فرش نشان می‌دهد. به این دلیل اسم نمایش را عوض کردیم که اسمش یادآور اسم «سوپرمن» باشد و کاراکتر «بیلمن» در اسمش هم برایش این اتفاق بیفتد. در اسامی دیگر موجود مثل «خالی‌بند دنیای غرب» در واقع اسم همه چیز را لو می‌دهد و همه متوجه می‌شوند هرآنچه این کاراکتر می‌گوید خالی‌بندی است. قصد من از تغییر نام نمایشنامه این بود که دستم از پیش برای تماشاگر رو نباشد.

از یک جایی به بعد اتفاقا کنش مردم نیست که باعث شروع دروغگویی نقش «کریستی» می‌شود؟   

مازیار سیدی: هیچ دروغگو و شیادی خودش آغازکننده نیست، بلکه شرایط باعث بروز چنین رفتارهایی در فرد می‌شود. توده مردم این فرصت را در اختیار آن فرد یا افراد قرار می‌دهند و آنها هم از این فرصت استفاده می‌کنند.

با خواندن متن «بیلمن» و نمایشنامه‌های مارتین مک‌دونا متوجه می‌شویم چقدر دروغ در جامعه ایرلند ریشه دارد و هرچقدر دروغ بیشتری به هم می‌گویند در مرتبه بالاتری قرار می‌گیرند. «دلاور» در این متن دروغگوترین آدم جامعه کوچک شهری است.

مازیار سیدی: نمایشنامه «بیلمن» در اوایل قرن 20 یعنی در اوایل 1908 نوشته شده و جامعه ایرلند در آن دوره شباهت‌های بسیاری به جامعه امروز ما دارد. هم از نظر عدم گشودگی در پذیرش نظر مخالف و هم از نظر وجود یک‌جور رادیکالیزم که مردم روی اعتقادات خود نشان می‌دهند. حتی شیوه زندگی رومزه‌شان خیلی به ما شبیه است. اگر با دقت به متن گوش دهید تکانه‌‌های آشنایی باعث تبدیل کاراکتر «بیلمن» به قهرمان می‌شود و در پی آن اتفاقا تکانه‌‌های آشنا هم قهرمان را از عرش به فرش بر می‌گرداند.

آنجا هم هنور تفاوت بسیاری بین پروتستان و کاتولیک‌ها وجود دارد.

مهدی چاکری: از اواخر قرن 19 تا سال 1910 دوران گذار ایرلند به شمار می‌رود. ایرلند تصمیم می‌گیرد دیگر مستعمره انگلیس نباشد و به همین دلیل هر آنچه که در فرهنگ و ادبیات دارد بزرگ‌نمایی می‌کند. اما سینگ آن‌ها را به سخره می‌گیرد و ناراحتی توده مردم هم از همین رویکرد انتقادی است؛ می‌گوید نباید ارزش‌ها را روی صحنه تئاتر به نقد کشید. اما اگر بپذیریم که‌ انسان‌ها مجموعه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها هستند، راحت‌تر می‌توان در کنار یکدیگر به زندگی ادامه داد. جامعه‌ای که نمایش نشان می‌دهد در طلب قهرمان است، یک انسان کاملا سپید می‌خواهد و وجود تیرگی را در او بر‌نمی‌تابد.

مازیار سیدی:‌ در جوامع مشابه وجود عدم تمرکز در تصمیم‌گیری و ایده همیشه باعث تزلزل و پارادوکس است. در این نمایشنامه وقتی «بیلمن» می‌گوید من قاتل نیستم، می‌گویند بی‌عرضه‌ای. وقتی می‌گوید: من قاتل هستم؛ می‌گویند پس او را اعدام کنید. او نمی‌داند باید چه شخصیتی داشته باشد تا قهرمان مردم شود و این مشکل مردم است که نمی‌توانند روی یک عقیده راسخ بایستند. ما این را در متن می‌بینیم.

مازیار سیدی

 در جامعه مذهبی ایرلند قاتل تبدیل به دلاور می‌شود و وقتی دلاور اعتراف می‌کند «من قاتل نیستم» جامعه مذهبی نمی‌پذیرد و دروغ را ترجیح می‌دهد.

مازیار سیدی: بله، این متن یک رویه مذهبی خیلی قدرتمند دارد که به دو دلیل امکان اجرا کردنش وجود نداشت. یک بخش به دلیل ممیزی‌ها و بخش دیگر ارجاعات غیر قابل درک برای مخاطب. اگر اصل نمایشنامه را بخوانید می‌بینید در خیلی جاها کلام‌شان، کلام مذهبی می‌شود و به کتاب مقدس ارجاع می‌دهند. کاراکترها از سر مسخرگی و لوث بودن به مذهب می‌چسبند. این بزرگ‌نمایی مذهب در متن بعد دیگری را به همراه می‌آورد. ‌اینکه نقش مذهب در این تصمیم‌گیری‌ها چقدر اثرگذار است، یا خودش چقدر متزلزل است و یا راه مستقیم را نشان می‌دهد. متاسفانه متون خارجی همیشه تمام و کمال به نمایش درنمی‌آید.

بله در مرحله تفکر پس از اجرا متوجه می‌شوید چه متن اخلاق‌گرایی بود و خیلی از مسائل غیراخلاقی را زیر سوال برد، گاه از زبان طنز، گاه با قانون خلف.

مازیار سیدی: استفاده از برهان خلف در اروپا تکنیک بسیار رایجی است که نویسندگان برای رسیدن به اخلاقیات از آن استفاده می‌کنند. از این طریق به مخاطب می‌رسانند که اگر این نباشد، اخلاقیات نیست. مخاطب اگر درست متوجه ماجرا نشود ممکن است فکر کند صرفا با یک کمدی روبرو است، در حالیکه این ابزاری است برای رساندن منظور نویسنده. بنابراین حضور منتقد لازم است که بیاید بنویسد و روشنگری کند.  

اوج استفاده از برهان خلف را در نمایشنامه «آدم آدم است» برشت می‌توان دید. آیا فکر نمی‌کنید این به دلیل داشتن تجربه قرون وسطایی و رسیدن به رنسانس است؟ چون در شرایط سخت کلیسایی و سانسورهای سخت مذهبی مجبور به استفاده از برهان خلف شدندتا با استفاده از المان‌ها از تیغ سانسور کلیسا فرار کنند. انسان دوران رنسانس این تجربه را داشته که در یک سو ترس است و در سوی دیگر به سمت نمایشنامه نویسی می رود که بیشتر از المان‌ها بهره گرفته.

مازیار سیدی: این خاصیت مدرنیته در اروپاست که در دوران بعد از رنسانس اتفاق افتاده. حتی در متن‌های روسی هم متوجه می‌شویم نویسندگان از این روش استفاده می‌کنند و این خاصیت پشت‌سرگذاشتن دوره گذار است و نیازی به این نیست که صحبت‌ها را در نشان‌های خیلی عجیب و غریب بپیچید یا خیلی واضح و شفاف صحبت کنید. راه‌های دیگری وجود دارد که بتوانید حرف‌تان را راحت‌تر و منبسط‌تر به مخاطب بگویید، بدون اینکه در مظان اتهام کلیسا قرار بگیرید یا زیر تیغ سانسور بروید. من فکر می‌کنم ما ناگزیر به این سمت خواهیم رفت و راه میانه‌ای را برای حرف زدن انتخاب می‌کنیم.

مهدی چاکری: به‌نظر من این ماجرا ربطی به رنسانس ندارد. در هر دوره‌ای جامعه دست نویسنده را باز گذاشته‌ایم باعث شکوفایی و خلق نمایشنامه‌های خوب شده است. معتقدم خودمان را گول می‌زنیم وقتی می‌گوییم محدودیت خلاقیت می‌آورد. حقیقت امر این است که تجربه جهانی چیزی غیر از این را به ما نشان می‌دهد. به  ادبیات معاصر خودمان نگاه کنیم؛ کاملا روشن است از چه تاریخ و دوره‌ای با صفتِ «طلایی» یاد می‌شود. 

با توجه به وجوه تشابه، احتمالا رسیدن به نقش زیاد سخت نبوده چون در جامعه یا در کل دنیا همین اتفاقات را می‌توان مشاهده کرد. رسیدن به نقش کریستی بیلمن برای شما چگونه بود؟

مازیار سیدی: اتفاقا این نقش برای من یکی از پر چالش‌ترین نقش‌هایی بود که تاکنون بازی کردم. اصلا نمایشنامه ساده‌ای نیست. یکی از نقدها به نمایش این بود که این کاراکتر می‌بایست فردی 20 ساله باشد، اما با توجه به پختگی نقش لازم است یک فرد با تجربه‌تر آن را بازی کند؛ در عین‌حال اما خودش را به جوانترها نزدیک کند. کار سختی است چون هنگام اجرا به دوراهی و سه‌راهی‌هایی برمی‌خوریم که شخصیت را در یک نسبیت دروغ گفتن و راست گفتن نگه می‌دارد، سن کاراکتر را به همین صورت. این مرز بین داستان و پرفورمنس در اجرا باید کنار یکدیگر باید قرار بگیرند تا تعادل شخصیت حفظ شود. نمایش در دو برهه دینامیک برای بازیگر قرار دارد، یعنی بازیگر از جایی که بلاهت دارد وارد می‌شود و از جایی که به آگاهی و روشنگری رسیده خارج می‌شود. این دینامیزم زمان به سرعت رخ می‌دهد. این نقش، هم انرژی زیادی از بازیگر می‌گیرد، هم کار فکری زیاد. جا دارد از آقای چاکری بابت حمایت‌ها و هدایت‌های ایشان و کلیه بازیگران که از نظر من درجه یک هستند تشکر کنم؛ چون مجموع همکارانم کمک کردند به خوبی نقش خودم را اجرا کنم.

در نقش‌های سخت، پارتنر می‌تواند هم کمک کننده باشد هم مخرب، نظر شما چیست؟

مهدی چاکری: اینکه سه بار بازیگر نقش «پگین» را عوض کردیم تا به نتیجه‌ امروز رسیدیم خودش به تنهایی گویای اهمیت ماجرا است. هر چیزی که در متن نمایشنامه آسان دیده می‌شود در اجرا سخت است. در این اجرا مجبور به انجام تغییراتی شدیم که بازیگران بتوانند نقش‌ها را پیش ببرند. نقش «پگین» بسیار فیزیکال است و بیان قوی نیاز دارد، باید یک پسرانگی در وجودش داشته باشد، اما در نگاه اول که نمایشنامه را می‌خوانیم به‌نظر می‌رسد یک دختر خپل روستایی است، در حالی‌که اینطور نیست. امیدوارم با انتخاب خانم الهه افشاری نقش را برای مخاطب جذاب کرده باشیم.

مازیار سیدی: به نظر من نقش‌های این متن بعضا مایوس کننده‌اند. به این معنی که هنگام دورخوانی، نقش‌ها بسیار جذاب به نظر می‌رسند و بازیگر تصور می‌کند جای گفت‌وگو و بازی‌های کمیک و تراژیک دارند، اما از جلسه چندم به بعد متوجه می‌شوید که بازی این نقش‌ها بسیار سخت است. به این دلیل ناچار به تعویض بازیگر شدیم و بازیگرانی انتخاب کردیم که تجربه رد کردن این دوره ناامیدی را داشته باشند. بعضا پیش می‌آید که پس از گذشت چند جلسه تمرین حس می‌کنید نمایشنامه‌ای برای اجرا نیست، فقط برای خواندن است اما به کمک کارگردان و دیگر بازیگران جوانه‌هایی در ذهن زده می‌شود؛ به این معنی که اگر نوع خوانش را تغییر دهید قابلیت‌های اجرایی نمایشنامه رخ نشان می‌دهند. بازیگران ما علاوه بر میانگین سنی، تجربه‌های مشخصی هم دارند، بازی کردن این نقش‌ها برای همه سخت است.

 به‌عنوان کارگردان و با توجه به رنج سنی و تجربه بازیگران، دغدغه نداشتید که نتوانند نقش‌ها را به خوبی اجرا کنند؟

مهدی چاکری: به دلیل تفاوت نسل‌ها تجارب سنی افراد دستخوش تغییرات شده است. سال‌ها پیش فرد 30 ساله تجارب بیشتری از جوان‌های امروز داشت ولی تعریف جوان و نوجوان تغییر کرده است. نمایشنامه هم وارد این بازی نمی‌شود. اجرا هم با تغییر نورها و باز و بسته شدن پرده، مدام در حال شکستن رابطه خود با مخاطب است. من چندان متوجه نقد به رنج سنی بازیگر نشدم و به آن دقت نمی‌کنم چون کل را می‌بینم.

مازیار سیدی: تئاتر ما به سمتی در حرکت است که خیلی چیزها را دارد از دست می‌دهد. خیلی از بازیگران با تجربه نقش‌های کوتاه را بازی نمی‌کنند و یا در کنار هر بازیگری قرار نمی‌گیرند؛ آنها با هر شرایط مالی و زمانی نقش را نمی‌پذیرد. علاوه بر این، متاسفانه طولانی نبودن زمان تمرین تئاتر، در اختیار نداشتن سالن اجرا– در ساعتی که قرار است کار به صحنه برود- حداقل یک هفته قبل از شروع اجراها از جمله مسائلی است که به تئاتر امروز ما نقظه ضعف تحمیل می‌کند. به همین دلیل شاهد هستیم در نمایش‌ها، بازیگر با گذشت چند روز از اجرا هنوز موفق نشده شرایط فیزیکی خود را با ساعت اجرا وفق دهد. در سوی دیگر، شرایط کنونی اقتصاد برخی عوامل ضروری تئاتر را تضعیف کرده است. مثل طراحی صحنه و طراحی و دوخت لباس، در حالی‌که یکی از عوامل اصلی اجرا به‌شمار می‌روند.

مهدی چاکری: اما شرایط کرونایی حال حاضر به یک‌دست کردن علاقمندان واقعی تئاتر کمک کرده است. کسانی در صحنه مانده‌اند که دوست‌دار واقعی تئاتر به‌شمار می‌روند. به‌هرحال از سوی ارگان‌هایی که قاعدتا باید به راه‌اندازی دوباره تئاتر کمک کنند همراهی چندانی با گروه‌های نمایشی صورت نمی‌گیرد و شرایط مالی شبیه سابق است. یکی از دلایل بازنگشتن عده‌ای به تئاتر می‌تواند همین باشد. به همین دلیل باید به برخی حق دهیم که با توجه به وجود بیماری کرونا و شرایط بد اقتصادی، نتوانند به تئاتر برگردند.

با توجه به شرایط کنونی آیا شما باز هم به عنوان کارگردان نمایش روی صحنه می برید؟

مهدی چاکری: اینکه فعلا بعضی دست از کار تئاتر شسته‌اند امکانی در اختیار جوان‌ترها گذاشته است. امسال برای من فرصت اجرا به دست آمد که می‌خواهم نهایت استفاده را از آن ببرم.

چگونه در این شرایط کرونایی موفق به انجام چهار ماه تمرین تئاتر شدید؟

مازیار سیدی: کار سختی بود. متاسفانه بازیگران یکی پس از دیگری درگیر کرونا شدند اما چاره‌ای نداشتیم جر سرپا نگه‌داشتن گروه و رسیدن به زمان اجرا. تجربه‌ای است که باید به مدل تولید و برخورد با مخاطب اندیشید و این شاید برای نسل بعد جالب باشد. به این نکته هم اشاره کنیم که نمایش ما در سالنی روی صحنه می‌رود که چهار کارگردان و گروه بازیگران هم نسل کنار هم دست به کار شده‌اند و من خیلی خوشحالم تمام سالن‌های تماشاخانه ایرانشهر اجرا دارند. این باعث شعف گروه‌ها و علاقمندان تئاتر است.

نمایش «بیلمن» یک نمایش لب مرزی است. به این معنا که ممکن است به یک نمایش کمدی بازاری تبدیل شود و فقط یک کارگردان باهوش می‌تواند این مرز را حفظ کند. چگونه توانستید این تعادل را نگهدارید و بازیگران را هدایت کنید که از مرز عبور نکنند؟

مهدی چاکری: با تمریناتی که داشتیم بازیگران به این درک رسیده بودند که باید این حدود حفظ شود و روی مرزبندی پافشاری داشتم.

مازیار سیدی: دائم درگیر شیطنت‌های بازیگرانه و تحلیل نقش بودم. این نقش هم دوست داشتنی و هم سخت بود. اجراهای دیگر نمایشنامه را دیده‌ام و با داشتن تجربه‌های قبلی تلاش کردم مرزهای اجرا را نگه دارم. امیدوارم موفق بوده باشم.

معتقدم تماشاگری که این روزها با پذیرفتن همه خطرات پا به سالن نمایش می گذارد قابل احترام است. برخی از آنها شغل شان تئاتر نیست، بلکه صرفا به جهت علاقه قلبی به دیدن نمایش می‌آیند.

مهدی چاکری: در بسیاری کشورها افراد مسن طیف گسترده‌تر مخاطبان تئاتر را تشکیل می‌دهند، اما در کشور ما بیشتر جوان‌ها تئاتر می‌بینند و این جای خوشحالی دارد. تاکید می‌کنم که از نظر من مخاطبان جامعه ما بهتر هستند. بعضی‌شان هم در این مدت از طریق پلتفرم‌ها تئاتر دیده‌اند که احتمالا راضی نشده‌اند و حالا با حضور در سالن لذت بیشتری می‌برند.

هدف شما از پخش فیلم «Shane» در ابتدای نمایش یا وجود پوستر در انتهای سالن چیست؟

مهدی چاکری: پیوسته می‌خواهم به مخاطب گوشزد کنم که هدف قبل از همراه شدن با نقش کریستی دیدن و فکر به این نمایش است. در فیلم «Shane» هم یک نوع قهرمان‌پروری اتفاق می‌افتد و در این نمایش شاهد یک ضد قهرمان پروری هستیم؛ شاید خیلی‌ها متوجه ماجرای فیلم ابتدای نمایش نشوند. شروع نمایشنامه اینگونه است که دختر دارد شرایط آب و هوایی را در نامه توضیح می‌دهد و اینجا بود که باید دراماتورژی اتفاق می‌افتاد، چون این روزها کسی نامه نمی‌نویسد. بنابراین به ناچار آن را به فضای تلویزیون بردم و پیوسته از تلویزیون در کار استفاده کردم. این فیلم به من کمک کرد که هم فضاسازی کنم و هم تناقض‌های مورد نظرم را نشان می‌داد. از طرفی، شاید به این واسطه مخاطب متوجه می‌شد که با یک فضای قصه‌گو مواجه است که ابتدا باید گوش دهد و بعد به دیدن برسد.

مهدی چاکری - مازیار سیدی

از مسائل و مشکلات تولید این نمایش بگوید.

بابک احمدی: ما سال‌ها شنیده‌ایم که هنرمندان تئاتر صحنه‌های نمایش را با «عشق» سرپا نگهداشته‌اند. می‌خواهم بگویم در اولین تجربه‌ام به‌عنوان «مدیر پروژه» تئاتر این قضیه را از نزدیک لمس کردم. گواینکه در دوران خبرنگاری و روزنامه‌نگاری که همچنان ادامه دارد، همواره طعم این عشق را چشیده بودم، ولی اینجا چهار ماه با چنین کیفیتی زندگی کردم. با توجه به اینکه مطالعه تاریخ تئاتر یکی از وظایف من و ما بوده و هست، با تاکید می‌گویم شرایط امروزِ بچه‌های تئاتر از دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق سخت‌تر است. از یک‌سو باید با ناهنجاری‌های طاقت‌فرسای تورم اقتصادی دست‌وپنجه نرم کنند و از سوی دیگر با کرونا و تعطیلی سالن‌ها. گروه‌های تئاتری در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ و مقطعی از ۸۰ حمایت دریافت می‌کردند و دولت هزینه تولید و  دستمزدها را می‌پرداخت، ولی چندسالی است که حمایت به شیوه سابق وجود ندارد. بحث من در مورد حمایت، ناظر بر گدایی و رویکرد ارباب رعیتی نیست، بلکه وظیفه دولت‌ها و شهرداری‌ها را گوشزد می‌کنم. چون هزینه طراحی و ساخت دکور، لباس و تمام اقلام مورد نیاز گروه ما توسط کارگردان پرداخت شده، و در نهایت هم آنچه به دست می‌آید، پس از کسر هزینه‌های تولید به‌عنوان دستمزد بین اعضای گروه تقسیم می‌شود. اما با وجود همین وضعیت، دیدن حضور گرم تماشاگر در سالن‌های سرد و خالی بعد از شیوع کرونا بسیار دلگرم‌کننده است.

جایی هم درباره متن صحبت شد، فقط در این حد اشاره کنم که نمایشنامه جان میلینگتون سینگ یک نکته بارز دارد و آن همین در میانه قرار گرفتن نمایش است. جایی که ما ایستاده‌ایم هم چنین فضایی دارد. می‌خواهیم به مخاطب بگوییم عقل کل نیستیم که با استفاده از تئاتر به شما درس بدهیم و البته خالی از حرف هم نیستیم؛ بلکه دعوت کرده‌ایم که تشریف بیاورید تا به بهانه تماشای نمایش، یک بار دیگر گردهمایی محدود انسانی خودمان را شکل دهیم، که یکی بودن را تجربه کنیم. از این منظر، حضور تماشاگران و استقبال قابل توجه‌شان از نمایش «بیلمن» برای من بسیار قابل احترام است. اتفاقا از ثبت نظرهای تماشاگران متوجه می‌شوم که قصد از اجرای این نمایش را به خوبی دریافته‌اند. با آقای چاکری موافقم که فضای پروبلماتیکی که در ایرلند وجود داشته و توسط جان میلینگتون سینگ نوشته شده، شباهت زیادی به وضعیت کنونی ایران دارد.