سرویس تئاتر هنرآنلاین: بیتوجهی به مسائل اجتماعی و پشت کردن به جامعه خود، در همه ادوار تاریخ هنر و نویسندگی، منجر به فرمگرایی صرف و عامل "درجازدگی" و بیارتباطی آن با مردم بوده است؛ ضمن آنکه رسالت هنرمند هم در این مقاطع زمانی همواره زیر سؤال بوده و هنرمند عملاً کارش و ذهن و احساسش بیارتباط با جامعه بوده است. هنر به زیبایی حقیقت میپردازد و این زیبایی غیر از جمالگرایی و توجه زیاد به صورت و شکل پدیدهها، عمیقاً معطوف به زیباییهای فکری و حسی و همزمان توجه به شیوههای گوناگون نو و زیبا برای ارائه هنری متکی بر مسئولیتپذیری و رسالت اجتماعی انسان بوده است. اگر در هنر، از جمله هنر تئاتر، انسان و مسائل زندگی و ایدهآلهای فکریاش مورد توجه نباشد، در آن صورت موجودیت و جلوه آن عملاً توخالی و بیهوده خواهد بود؛ ضمناً به تناسب هرج و مرجهای سیاسی، اجتماعی و خودگرایی و خودمحوری برخی از هنرمندان و جریانهای خاص، گاهی نحلههای هنری صرفاً فرمگرا و جریانهای دادائیستی راه به محافل و تشکلات هنری پیدا میکنند و آنارشیزم ذهنی و عملی را بر همه چیز حاکم میگردانند.
نمایشواره "وقتی خروس غلط میخواند" به نویسندگی و کارگردانی علی شمس که هماکنون در سالن سمندریان مجموعه ایرانشهر، واقع در محوطه پارک خانه هنرمندان اجرا میشود، به لحاظ موارد فوق قابل بررسی و ارزیابی است.
نمایش طراحی صحنه خاصی دارد؛ فضا و مکان اتاق خوابی را نشان میدهد که نسبتاً ویترینی و قرنطینهای است: ویترینی از این نظر که عملاً به یک باکس مستطیل شکل سفید شباهت دارد که بر جایگاهی سکو مانند واقعشده و یک طرفش بر تماشاگران گشوده و باز است؛ تا حدی شبیه یک ویترین است؛ قرنطینه بودنش هم به سبب جداافتادگی صحنه از تماشاگر و نیز خاص و نامتعارف بودن حوادث و آدمهایی است که در چهارچوب قاب مانند و محدود آن ظاهر میشوند؛ در این محیط قرنطینهای مردی دراز کشیده و خواب میبیند. مقوله خواب و کابوس این مرد همچون بخشی از حکایتهای افسانهای دیوها و زنان ساحرنما، نشان داده شده است. بر دیواره انتهایی صحنه چهار تصویر یکسان و یک اندازه با طیف ضعیفی از رنگهای متفاوت نصب شدهاند که باز در جهت اثبات بیارتباطی و مغشوش نمودن ذهن تماشاگر و نیز تکرار یک مضمون بیاهمیت است، چون عکسهای همسان کارکرد نمایشی هم ندارند و اساساً اضافی و بر صحنه تحمیل شدهاند.
همه چیز این بخش از اجرا حول توهمزایی و بسیار آرکئیک بودن روایتی خوابگونه شکل گرفته که در کنار دادههای ظاهراً سوررئالیستیاش، توهمگونگی و ارائه موقعیتی ساختگی هم شکل گرفته است؛ محتوای نمایشی و حتی روایی قابل تاملی در کار نیست؛ موقعیت و روایت کوتاه و قراردادی مورد نظر که اساساً ذهنی است و در خواب یک مرد جریان دارد، دارای زمان و مکانهای فرضی و جعلی است؛ هیچ داده و داشته دراماتیک خاصی مورد نظر نیست، بلکه نوعی حکایتسازی من درآوردی برای نفی ارزشها و در اصل پناه دادن ذهنی به ذهن تماشاگران است تا بلکه در چارچوب تعریف شخصی و ظاهراً فرمگرایانه علی شمس از تئاتر که همزمان بسیار "آبستره و انتزاعی" هم هست، بمانند و فراتر نروند.
اجرا شامل دو بخش است: قسمت اول، مربوط به خواب دیدن مرد مورد نظر است که در آن یک زن و دیوی با طنابی بر گردن، که در اختیار زن ساحرنما است، به دیدار او میآیند و زن خود را تمثیلی از یک کشور فرضی میداند و پیشنهاد تسخیر کردن خودش را به مرد میدهد و بعد هر دو میروند: این بخش "جعلی و حکایتنما" حتی برای کودکان هم جالب و زیبا نیست، چه رسد به بزرگسالان. بخش دوم به زمان حال مربوط میشود و به رغم ظاهر واقعگرایانهاش باز مضمون و محتوایی توهمآمیز دارد و در راستای همان خواب دیدن کابوسوار و توهم آمیز مرد است. در بخش بعدی فرمان داشتن از طرف پادشاهی فرضی مطرح میشود و سپس محاکمه، بازجویی و نهایتاً کشت و کشتاری جمعی رخ میدهد؛ البته موضوع بشقاب پرندهها و غیره هم مطرح میشود. چنانچه هر دو بخش به هم ربط داده شوند، باز روایتی نمایشی، متجانس و سنخیتدار شکل نمیگیرد. دیالوگها هم همه شبیه هذیانگویی است و هیچ نتیجهای عاید ذهن تماشاگر نمیشود؛ نتیجه اجرا اجباراً باید چنین باشد که همه درحالی که هوشیار وارد سالن شدهاند، آخرش ناهوشیارانه، گیج و سردرگم از سالن بیرون میروند.
علی شمس را هم به دلیل نوشتن متن چنین اجرایی باید توهمپرداز به حساب آورد، زیرا اجرایش هیچ شباهتی به نمایش ندارد؛ ضمناً او اعتنائی به مسائل اجتماعی جامعه خودش نداشته است؛ به توهم و تخیل متوسل شده و ظاهراً نگرهای دادائیستی داشته که آمیزهای از یک گروتسک بیمعنا را هم در بردارد: این گروتسک که در بیمحتوایی و تغییر شکل داشتههای نمایشواره فوق مشهود است، اساساً به خود مدیوم نمایش هم مربوط میشود: او تعریف، کارکرد و شاکله نمایش را از نظر محتوا و ساختار، کاملاً تغییر داده و به ضد خودش تبدیل کرده است. دیالوگها هم نشانگر توهمگونگی، درهم ریختگی و گاهی هم کناییاند: "هرکسی باید میله سُرم خودش باشد"، "چه طور میشود با یک کشور خوابید"، "تو بیدار میشی و این بار منو تسخیر میکنی"، "پس ذکاوت یعنی ذکاوت! خیلی ممنون که گفتی!" و ...
به دلیل آنکه داستان یا موقعیت قابل تحلیل و غیرمبهمی وجود ندارد، نمیتوان آدمهای نمایش را پرسوناژ تلقی کرد؛ در نتیجه، نقشی تحلیلی برای آنان وجود ندارد؛ لذا ارزیابی بازی آنان منتفی است. از نظر کارگردانی هم باید گفت که علی شمس بنا را بر نامتعارفنمایی گذاشته است؛ ضمناً کارش مخصوصاً به لحاظ استفاده از روشن و خاموش کردن پی در پی لامپهای چشمک زن که واقعاً از نظر دیداری چشمان تماشاگران را آزار میدهد، مضمونی اساساً سادیستی دارد؛ این حالت در خود نمایشواره و اعمال و شیوه بیان بازیگرها هم بارها و بارها برجسته شده است: جیغ زدن، زوزه کشیدن و کشیدن صدای حروف کلمات به هنگام بیان، هم جزو آن محسوب میشود. کاربری لباس و چهرهآرایی هم در راستای همان غرابتهای بیمعنا و غیرنمایشی اجراست که آمیزهای از نگرش مبتنی بر گروتسک با خود دارد؛ همین خصوصیت در رابطه با چگونگی کاربری نور معمولی و نور رنگی هم صدق میکند. استفاده از تصاویر ویدیوئی یک چهره واحد به طور مضاعف ترفند غلط و همزمان بیربطی است.
نمایشواره "وقتی خروس غلط میخواند" به نویسندگی و کارگردانی علی شمس در جاهایی محدود، نیمه عروسکی است: عروسکها یا ُرباتیکاند (عروسک رُباتیک مذکور که حرکاتی محدود و حضوری سه، چهار دقیقهای دارد، صرفاً برای جور کردن اجناس متفاوت در صحنه به کارگرفته شده، وگرنه کاربرد نمایشی مرتبطی ندارد) یا به کمک انسان مخفی شده در زیر جامهای بلند، شکلدهی شدهاند؛ اجرا در کل نگرشی کاریکاتورگونه هم به طور ضمنی در بر دارد و مخصوصاً با نگرشی دادائیستی مبتنی بر بیتوجهی به واقعیتها و مضحک و بیاعتبار نشان دادن آنها از طریق تاکید بر دادهها و داشتههای توهمآمیز و سخریهدار، پیش میرود؛ معنا و غایتمندی معینی در کار نیست؛ ضمناً پایان همه چیز مرگ و کشتاری نومیدانه، ساختگی و تحمیلی است.
نمایشواره "وقتی خروس غلط میخواند" به نویسندگی و کارگردانی علی شمس شیوه معمول و سنت درست متن و مدیوم نمایش را در راستای همان نگره دادائیستی، نفی کرده است؛ طوری که مضمون عنوانش دقیقاً قرینه تمثیلواری برای کم و کاستها، گمانهزاییها، ابهام محتوا و ساختار بسیار ضعیف و غیرنمایشی متن و اجرا است که کاملاً یکسویه از کار درآمده و با تماشاگر ارتباط برقرار نمیکند. ضمناً به طور همزمان چشم و ذهن او را هم میآزارد.