سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهم‌تر از اجرای یک متن روی صحنه، درک درست و هنری از مدیوم تئاتر است که بازتابش به‌گونه‌ای بازخوردی در انتخاب موضوع، چگونگی پردازش و ساختاردهی آن، فضاسازی و طراحی‌های متناسب و مرتبط با همه عناصر و همزمان تحلیل و تاویل هنرمندانه، خاص، نو و متمایز از موضوع و نمایش جلوه‌گر می‌شود. الزاماً و در رابطه با تعریف نمایش و تئاتر، هر اجرایی از این دست باید روایی و داستانی باشد( همانند خود زندگی و هستی) تا ارتباط ماهیتی و الزامی تئاتر با اجزاء و داشته‌های زندگی و طبیعت (به معنای انسان و کل هستی) را به طور "عینی و صحنه‌ای" نشان دهد؛ در غیر این صورت، هر موضوعی به صرف آن‌که روی صحنه تئاتر اجرا شود، نمایش محسوب نمی‌شود.

نمایش‌واره "آوانتاژ" به نویسندگی کامران شهلایی و کارگردانی  او و محمد لارتی که هم‌اکنون در تالار حافظ اجرا می‌شود، دارای شاخصه‌هایی از این گونه است. این نمایش‌واره بر اساس خاطره‌گویی‌های تک نفره و نوبتی با میزانسن خطابی، رو به تماشاگران اجرا می‌شود که لابلای آن چند صحنه کوتاه دو نفره هم در نظر گرفته شده است. نمایش‌واره فوق ظاهراً به دوران جنگ و بمباران شهرهای ایران توسط بمب‌افکن‌های عراقی می‌پردازد؛ این در شرایطی انجام می‌شود که همه آنچه ارائه می‌شود، صرفاً خاطره‌گویی است؛ مهم‌تر آن‌که چون یکی از قربانیان به فوتبال علاقه داشته، نویسنده متن، اجرا را به پیروزی تیم فوتبال ایران بر تیم استرالیا و گل معروف خدادا عزیزی و متعاقباً به گل زدن مارادونا با دست که همگی به شکل تصاویر ویدیوئی بر روی پرده سفید دیواره انتهایی صحنه نشان داده می‌شوند، بدون دلیل ربط داده است: تصاویر مورد نظر در اصل تلویزیونی‌اند و بارها و بارها مردم ایران از کوچک و بزرگ آن‌ها را دیده‌اند. در کل، در این خاطره‌های مربوط به بمباران شهر اندیمشک به طور ناخواسته موضوع "فوتبال" بسیار مهم‌تر و برجسته‌تر از جنگ جلوه داده شده است. ضمناً دو، سه دقیقه از بخش نخستین و دارای تیتراژ فیلم "عمر مختار" روی پرده سفید به نمایش گذاشته می‌شود و حتی به هنرپیشگان آن، یعنی "آنتونی کوئین" و "الیور رید" هم اشاره  می‌شود؛ این کار به گونه‌ای غیرمنطقی و غیرنمایشی به دلیل آن‌که یک نفر اظهار می‌کند که این فیلم را در آن دوران دیده است، انجام می‌شود و البته هیچ داده مهم  و جذابی هم به اجرا نمی‌افزاید؛ مضافاً آن‌که تکه فیلم‌ها و آهنگ‌هایی از برنامه کودک تلویزیون زمان بمباران‌ها بدون داشتن هیچ الزام و ارتباطی حتی با یک حادثه آن دوران، نشان داده می‌شوند: هر دو کارگردان که یکی از آن‌ها نویسنده متن است، عملاً و به غلط نمایش را همچون ظرفی تصور کرده‌اند و در آن هرچه دل‌شان خواسته ریخته‌اند.    

نمایش‌واره "آوانتاژ" طراحی صحنه خاصی ندارد و صرفاً از دو نیمکت و پرده سفید انتهایی استفاده شده و در تصاویر ویدیویی گاهی اشخاص معینی هم خاطرات‌شان را از بمباران‌ها نقل می‌کنند؛ در مجموع، تماشاگرانی که دوران تلخ و اسفبار بمباران‌ها را عملاً دیده‌اند و تجربه کرده‌اند میزان دانسته‌ها و آگاهی‌هایشان ده‌ها برابر داده‌های این نمایش‌واره است که فقط در قالب چند مونولوگ یک سویه و نوبتی ارائه شده و فوتبال هم چاشنی پر رنگ و لعاب آن شده است.

داستانی در کار نیست، حادثه‌ای رخ نمی‌دهد، پرسوناژی خلق نمی‌شود، فضاسازی شکل نمی‌گیرد، از تقابل‌ها و کشمکش‌های کنش‌زای دو یا چند نفره اثری نیست، موقعیتی دراماتیک و تاثیرگذار خلق نشده است؛ هیچ گره‌افکنی و نقطه تعلیق‌زا و تاویل آمیزی در اجرا نیست و عملاً وقت تماشاگر تلف می‌شود.

در خاطره‌گویی‌های آدم‌های این نمایش‌واره به دوران کودکی و نوجوانی آن‌ها هم بدون دلیل اشاره شده است: انگار بقیه آدم‌های دیگر جامعه چنین خاطراتی (و یا بهتر از آن‌ها) ندارند. بازیگران هنگام خاطره‌گویی گاهی مزه‌پرانی هم می‌کنند.

هیچ دلیلی هم  برای شکل‌دهی دو سربازی که در اجرا نقش دارند، وجود ندارد، ضمن آن‌که بسیار شبیه کشته‌شدگانی هستند که بعد از مرگ درباره گذشته خود حرف می‌زنند(!؟): این نکته در مورد سایر آدم‌های نمایش‌واره هم تا حدی صدق می‌کند و اساساً موقعیت‌های غیرنمایشی آن‌ها "گمانه‌زا" و تا حدی مبهم‌اند. گفت‌وگوهای آن‌ها هم بسیار شخصی است و بیانگر نکته محتوایی تاویل‌آمیز و مهمی نیست؛ گپ و گفت و شوخی‌های ضمنی‌شان گاهی شبیه گفت‌وگوی کودکان است.

در جاهایی هم بدون دلیل از ترفند "وانموده‌سازی" استفاده شده است؛ مثلاً وانموده‌سازی فرضی برای نشان دادن "یک موقعیت کوتاه آشنایی با یک دختر"، مربوط به کسی که ظاهراً دیگر زنده نیست و جزو قربانیان جنگ بوده است، چه فایده و نتیجه‌ای برای تماشاگران دارد، وقتی هیچ چیز برجسته و مهمی در گفت‌وگوی آن‌ها وجود ندارد.

خاطره‌های تلخ مربوط به بمباران‌های دوران جنگ در اصل آن قدر زیاد است که ظرفیت آن را دارد به تعداد ذهن چند ده میلیون نفر از جمعیت ایران ذکر شود و آیا چنین امکانی وجود دارد؟ آیا بهتر نبود در قالب یک داستان نمایشی ساختارمند با تحلیل و تاویلی نمایشی به موضوع نگریسته می‌شد که نتایجی هم عاید ذهن تماشاگر شود؟ تماشاگر اساساً برای دیدن صحنه‌های عینی، حسی و تاثیرگذار به سالن نمایش می‌آید، نه صرفاً برای گوش دادن به خاطراتی که حتی در محدوده تعریف خود خاطره هم داشته‌های قابل تاملی برای او ندارد و یا خاطرات خود او درباره همان موضوع، به مراتب دامنه‌دارتر و تاثیرگذارتر است.

از آن جایی که تماشاگر با پرسوناژها و داستانی ساختارمند رو به رو نیست و شخصیت‌پردازی آدم‌ها عملاً منتفی شده است، مقوله بازیگری قابل ارزیابی نیست. از نظر کارگردانی هم میزانسن‌ها بسیار ساده، بدون تاویل و حتی تکراری و مشابه‌اند. این اجرا ملال‌آور، بی‌ساختار و کم محتواست، و حتی عنوانش (آوانتاژ) هم هیچ ربطی به موضوع و اجرا ندارد.