سرویس تئاتر هنرآنلاین: هر موضوعی برای دنیای نمایش و روی صحنه مناسب نیست؛ چه بسا موضوعی اساساً مختص فیلمنامههای تلویزیونی است، اما به شکل نمایش اجرا میشود. معمولاً بعد از چنین اتفاقی، تم، طرح و داستان مورد نظر بسیاری از نکات جزئی، اما مهم، تعیینکننده و جذاب خود را از دست میدهد و با ترکیبی ناقص و ملالآور ظاهر میشود؛ این مقوله نشان میدهد که عدم شناخت ساختار نمایشنامه و فیلمنامه و نیز بیاطلاعی نسبی از تئاتر و کارکرد هنری و اجتماعیاش علت اصلی رفتن به چنین بیراههای است؛ ضمناً موضوع در اصل رسانهای و مناسبتی و حتی جزو موضوعات سیاسی روز است؛ زیرا موضوع بسیار تکراری و کلیشهای است.
نمایش "تروکاژ" به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا قلیپور که هم اکنون در سالن اصلی تالار محراب اجرا میشود، نمایشی اینگونه است؛ به اقدامات یک گروه سیاسی نامشخص کوچک میپردازد که در زمان شاه به ترور مقامهای بالادست میپردازند و به مرور بین خودشان هم دچار اختلاف و حتی "هم کشی" میشوند؛ این گروه نه دینشان معلوم است و نه ایدئولوژیشان: نویسنده در این قسمت دچار "خود سانسوری" شده و هیچ دادهای ارائه نکرده است. ضمناً در بخشهای مربوط به واکنشهای ماموران (سرگرد و استوار زیر دستش) دچار دوگانگی و تناقض شده: سرگرد را مردی جدی، وظیفهشناس و پیگیر و در همان حال بسیار کم عرضه و مرعوب (به هنگام روبه رو شدن با یک بازیگر سینما که دخترش در مظان اتهام است) نشان داده است. مضافاً آنکه کارگردان برای ایفای نقش مرد روزنامهفروش از یک بازیگر "کوچک جثه" استفاده کرده تا به موضوع بسیار جدی نمایش که هرگز نمیتوان آن را کمیک تلقی کرد، یک چاشنی کمیک بیفزاید؛ این ترفند او کاملاً نمایش را ضایع و غیرجدی کرده است.
طراحی صحنه دو قسمتی است: صحنه کلاً به کمک میلههای آهنی نازک که دور تا دور آن با نایلون شفاف پوشانده شده شکلدهی شده (حتی طرفی که رو به تماشاگر است) و تمام صحنه شکل یک مستطیل بزرگ پیدا کرده که در فضای دو قسمتی داخل آن پرسوناژها (دو دختر از اعضای گروه سیاسی موهوم در بخش سمت چپ و در بخش دیگر سرگرد و استوار زیر دستش در موقعیتها و صحنههای نمایش ظاهر میشوند: در این طراحی هیچ نیازی به این ساز و کار غیرضروری و مزاحم نبوده و معلوم نیست طراح صحنه که خود نویسنده و کارگردان است، چرا صحنه را "نایلون پیچ" کرده است. تقسیم کردن صحنه به دو بخش در حقیقت "دو صحنهای" کردن آن است که در نوع خودش ابتکار محسوب میشود؛ مهمتر آنکه همزمان بودن وقوع حوادث را در دو مکان متفاوت و متضاد نشان میدهد و این در ذهن تماشاگر به یک قیاس نسبی میانجامد: البته ترفند "دو صحنهای کردن" قبلاً و هنوز هم در برخی فیلمهای سینمایی هالیوودی حتی به شکل "چهار صحنهای و شش صحنهای کردن کادر فیلم" تجربه شده و میشود.
از همان آغاز نمایش به هنگام شروع هر صحنه نمایش، صدای رعد و برق و سپس موسیقی ملایم و بیتناسبی پخش میشود که هر دو بسیار کلیشهای و دافعهزا هستند. ضمناً در شروع هر یک از صحنهها، پرسوناژها در پشت نایلون انتهایی با حرکاتی کوتاه و سایهای نشان داده میشوند؛ این ترفند سایهای همانند موسیقی نمایش همواره تکرار میگردد، با این تفاوت که چنین اقدامی عملاً کارکردی مونتاژگونه و سینمایی دارد و از طریق آن بر پیوند نشانهای صحنهها که هیچ نیازی به آن نیست، تاکید شده است.
شیوه بیان یکی از دختران ( دختر بازیگر سینما) و حرکات و در مواردی حتی مضمون دیالوگهایش مردانه است. البته دیالوگی عملاً به طور زنده بیان نمیشود و همه چیز از طریق بلندگو و به کمک دوبلورها بیان میشود؛ بازیگران فقط لبخوانی میکنند: این ترفند هم بسیار غیر ضروری و اشتباه بوده و جنبههای تصنعی و ساختگی بودن بیان و حتی حالت تحمیلی بودن بازی بازیگران و کلاً دافعهزائی نمایش را بیشتر کرده است. ضمناً صدائی که برای پرسوناژ استوار در نظر گرفته شده بسیار بیتناسب است. بازیگر نقش دختری که گلوله به او اصابت کرده و پهلویش خونآلود است، هنگام بازی اغلب به اشتباه دست راستاش را که به جای زخم گلوله نزدیک است، به راحتی تکان میدهد: گویی اصلاً زخم گلولهای در کار نیست: این در شرایطی انجام میشود که او از درد ناله هم میکند(!؟)
دیالوگها بسیار معمولی و در مواردی محدود تمثیلیاند: "اگه نشون میداد، میشد خائن و اگه میمرد، میشد عبرت" ، "یا یک دست میشیم و با هم میریم یا همدیگر را بکشیم" ، "سم تون را میزنید به عالم، اونوقت انتظار دارید کسی نیشتون نزنه!" ، "کاش منم یک گلوله در جیبم داشتم"، "به باد رفتنی به باد میره " و ...
عنوان نمایش "تروکاژ" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی محمدرضا قلیپور اساساً اصطلاحی سینمایی است و در معنا هم هیچ مناسبتی با موضوع این نمایش ندارد. ضمناً باید تاکید کرد که بازی بازیگران کمترین تاثیری بر مخاطب نمیگذارد، چون حرکات و حالات، اغلب تکراری و همساناند. نور کارکردی نسبتاً نمایشی دارد. میزانسنها و کلاً مقوله کارگردانی اغلب دارای ضعف اساسی است: تکرار زیاد میزانسنها و صحنههای مشابه، اجرا را خستهکننده کرده است. در این نمایش هیچ نقطه اوج یا گرهافکنی داستانی مهیج و تعلیقزایی وجود ندارد. متن و اجرا از ساختار نمایشی و تئاتری چندانی برخوردار نیستند؛ رویکرد محمدرضا قلیپور در اصل نگرشی سینمایی به تئاتر است و همه چیز را شبیه صحنههای سریالهای معمولی، مناسبتی یا سفارشی تلویزیونی کرده و استفاده او از صدای دوبلورها به جای صدای خود بازیگران هم در همین راستا است.