سرویس تئاتر هنرآنلاین: روی آوردن به موضوعات نامتعارف اجتماعی و انسانی و پردازش آنها برای دنیای نمایش، یکی از مهمترین وظایف نویسندگان است و البته شروطی الزامی هم بر آن مترتب است: بهترین شاکله و ساختار ارائه این نوع موضوعات تاًکید بر واقعگرایی و در مواردی حتی اهمیت دادن به مستندگونگی آن است. ضمناً نهایتاً هم نباید هیچ نتیجه جانبدارانه خاصی به نفع عواطف تماشاگر و یا تقویت گیشه، بر متن و اجرا تحمیل شود؛ زیرا از چهارچوب سبک، منطق و روابط علت و معلولی فراتر میرود و موضوع عملاً تحریف میشود.
نمایش "ناتمام" به نویسندگی و کارگردانی پیمان یاحقی و پیمان می آبادی که در کارگاه نمایش اجرا میشود، براساس یک موضوع خاص و نسبتاً نامتعارف تدارک دیده شده است: پسر جوان معلولی وارد یک پارک میشود و پس از لحظاتی یک جوان چاق و قبراق نیز به پارک میآید و کنار او روی نیمکت مینشیند تا بعداً دود و دمی داشته باشد؛ این همزمانی دیدار بهانهای برای شروع گفتوگو میشود و با اصرار جوان چاق، جوان معلول علت آمدنش به پارک را یک خاطره ذکر میکند و عملاً آن را به شکل یک روایت مونولوگگونه همراه با "وانمودهسازی" و نشان دادن برخی موقعیتها (در قالب بازیگری) به بیان در میآورد. گاهی در لحظاتی این روایت قطع میشود و دیالوگهایی با جوان چاق و نیز با آدمهایی که جوان معلول با آنها برخورد ذهنی یا غیرذهنی دارد به شکل یک سویه و گاه دو سویه بیان میشوند.
موضوع مهم و قابل طرح برای جوانی که معلول است خاطرهای است که در دو سه بار حرف زدن با یک دختر عکاس در همان پارک داشته است؛ قرار بوده که مدل عکاسی او بشود و این موضوع مایه دلبستگی جوان معلول شده، اما....
نویسندگان در بخش دوم این روایت از مسیر واقعگرایی خارج میشوند و دختر عکاس را به کشتن میدهند تا نرسیدن جوان معلول به آرزویش را بهانه پایانی نمایش کنند: واقعیت آن است که نیازی به رخ دادن این حادثه مصنوعی و عامدانه نبوده، چون اگر چنین حادثهای هم رخ نمیداد، آن دختر هرگز به عشق جوان معلول که صرفاً مدلی برای گرفتن عکسهایی نامتعارف و دردناک بوده، پاسخ مثبت نمیداد (خود دخترهم قبلاً در صحنهای این موضوع را صراحتاً به جوان مورد نظر میگوید). چنین نکتهای عملاً نشان میدهد که هر دو نویسنده در تحلیل نهایی موضوع ناتوان بودهاند. ضمناً لازم به یادآوری است که رفتن جوان معلول به دادستانی و پرس و جو درباره قتل دختر عکاس، نیز جزو بخشهای نظری خود نویسندگان است.
نکته دیگر آن که دختر عکاس از نظر ظاهر و رفتار اصلاً شبیه عکاسی نیست که بخواهد از معلولین عکس بگیرد، خصوصاً آنکه، به اعتراف خودش تازه کار هم است.
طراحی صحنه بسیار ساده و شامل دو نیمکت است و دیوارهای سبز و اِلمانی هم به حریم پارک شکل داده است. نمایش عمدهتاً پرسوناژ محور و بازیگر محور است. دو بازیگر اصلی، یعنی جوان معلول و جوان چاق هر دو خوب بازی میکنند؛ البته به علت دشواری نقش جوان معلول، بازیگر آن بسیار خوب، باورپذیر و زیبا چنین نقشی را ایفا مینماید؛ به رغم این بازیهای خوب و دیدنی، نمایش به سبب روایت یک سویه و گاه مونولوگ گونهاش تا حدی خستهکننده است. مضافاً آنکه در مقاطعی کوتاه، نمایش تا حدی به "کمدی کلامی" تبدیل میشود که کاملاً با موضوع دردناک و عاطفی نمایش منافات دارد.
متن نمایش "ناتمام" از لحاظ ساختاری دارای ضعف اساسی است، چون ناقص است و بخشهای "نقطه اوج" و "گره گشایی از موضوع" عملاً ناپرداخته و ناگفته مانده است: میزان ناگفتهها بسیار بیش از گفتههاست. فقط مطرح کردن بخش آسان و بدیهی ماجرا انجام شده است. باید یادآور شد انتخاب عمدی عنوان "ناتمام" برای نمایش نمیتواند توجیهکننده نقصها، ناگفتهها و نانمودههای اجرا باشد؛ حتی نوعی اعتراف مستقیم به ناتوانی نویسندگان و کارگردانان نمایش محسوب میشود. هدف آنان در اصل فقط این بوده که بتوانند نقش خاص و نسبتاً نامتعارفی را روی صحنه به نمایش بگذارند؛ البته این مهم محقق شده، اما اجرا از نظر ساختار و تعریف نمایش چیزهای زیادی کم دارد؛ موقعیت یا حادثه تعلیقزائی در آن نیست؛ هر حادثهای به علت وضعیت خاص پرسوناژ محوری نمایش از قبل قابل پیشبینی است. همه چیز در دیداری ظاهراً تصادفی و یک خاطرهگویی خلاصه شده است.
در کارگردانی نمایش هم نکته خاص و تاویلداری وجود ندارد. اما کاربری نور، مخصوصاً نور موضعی، با برخی موقعیتهای پرسوناژ اصلی نمایش تناسب و همخوانی دارد. موسیقی کاملاً نقش حاشیهای دارد: فقط در بعضی لحظات و خیلی کوتاه به کار گرفته شده و کارکردش چندان محسوس نیست.
در ارزیابی اهمیت دو پرسوناژ جوان روی صحنه، باید گفت که جوان معتاد، اما سرحال و قبراق در اصل روح و روانش معلول است و جوان معلول فقط جسمش عارضهمند است؛ به همین دلیل در قیاس مورد نظر، مرتبت جوان معلول جسمی به مراتب بالاتر از جوان چاق است که ظاهراً جسم سالم، اما روحی و روانی معلول و بیبند و بار دارد.
نمایش "ناتمام" به نویسندگی و کارگردانی پیمان یاحقی و پیمان می آبادی به دلیل آن که فقط عنصر "بازیگری" در آن محوریت و اهمیت پیدا کرده و موضوع ایفای یک نقش دشوار و نسبتاً نامتعارف در میان بوده است، در اصل اجرایی اتوودیک، اما نسبتاً حرفهای به حساب میآید.