گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: شهرهای استان‌های کردستان و آذربایجان‌غربی از همان اسفندماه 1357 تا پایان جنگ و حتا بعد از آن روزهای پرماجرا و دشواری را پشت‌سر گذاشتند. آن‌وقت‌ها گروهک‌های تجزیه‌طلب با اشغال شهرهای این دو استان امنیت و آرامش مردم را از بین برده بودند. نیروهای سپاه، ارتش، ژاندارمری، مردم منطقه و بسیجی‌ها برای آزادسازی شهرها و تأمین امنیت مردم خودشان را به آب و آتش زدند. نقشۀ تکه‌تکه کردن ایران خیلی زود نقش بر آب شد؛ هرچند به خون جگر.

   ساده‌انگارترین آدم جامعه هم تصدیق می‌کند که شرح وقایع آن باید در تاریخ ایران‌زمین ثبت شود تا آیندگان بخوانند و بدانند که این کشور برای رسیدن به استقلال و حفظ شرافتش با چه مصائب و مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم کرده است. آن‌وقت‌ها گروهک‌های تجزیه‌طلب با اشغال شهرهای این دو استان امنیت و آرامش مردم را از بین برده بودند. نیروهای سپاه، ارتش، ژاندارمری، مردم منطقه و بسیجی‌ها برای آزادسازی شهرها و تأمین امنیت مردم خودشان را به آب و آتش زدند. نقشۀ تکه‌تکه کردن ایران خیلی زود نقش بر آب شد؛ هرچند به خون جگر.

   برای آگاه شدن از اتفاقات آن‌روزها حتماً مجموعه «کتاب راوی» ویژۀ مناطق و شهرهای شمال‌غرب که توسط «نشر فاتحان» به چاپ رسیده است را مطالعه بفرمایید. فاتحان در کتاب راوی به سراغ شهرهایی رفته که همۀ آنها درگیر نبرد با اشرار تجزیه‌طلب بودند. تیم پژوهشی مسلط به تاریخ، تدوین مناسب و مبتکرانه، ظاهر شایسته و نظارت محتوایی دقیق نقاط عطف و قوّت کتاب راوی به‌شمار می‌روند. پژوهش عنصر تعیین‌کننده و تدوین و تألیف عنصر جذاب‌کنندۀ یک اثر تاریخ‌نگار به‌حساب می‌آیند. از این دو منظر باید به مجموعۀ راوی شمال‌غرب نمرۀ خوبی بدهیم؛ بیش‌تر از دو نمونۀ پیشین کتاب راوی که به جبهه‌های غرب و و جنوب اختصاص دارند. هر کتاب علاوه بر نام شهر یک اسم خاص هم دارد که برگرفته از اتفاقات مربوط به خود آن شهر است. طراحی جلد مجموعۀ شمال‌غرب نیز علیرغم ارتباط خوب با عنوان کتاب، چنگی به دل نمی‌زند. شاید بهتر بود که صاحبان اثر به‌سمت هویت‌دار کردن طرح جلد با استفاده از نگاره‌ها و مفاهیم بومی و محلی می‌رفتند. البتّه که این مورد سلیقه‌ای بوده و بنده فقط نظر خودم را عرض کردم. با اینکه جنبۀ تاریخ‌پژوهی کتاب راوی بر سایر جنبه‌های آن می‌چربد لکن به درد تمام علاقمندان به آثار حماسی می‌خورد.

   هر کتاب از مجموعه مورد بحث چهار بخش دارد که بد ندیدیم برای آشنایی بیش‌تر شما مخاطب گرامی اشاره‌ای به آن‌ها داشته باشیم:

   بخش نخست «از سرزمین شمالی»: این بخش به اهمیّت جغرافیایی هر منطقه می‌پردازد تا ریشه و علل چشم داشتن ضدانقلاب به آنجا مشخص شود.

   بخش دوّم «روزهای دور»: کتاب راوی در این قسمت به بازخوانی تاریخ‌های باستانی، اسلامی و معاصر مناطق پرداخته و تأثیر آن در حوادث سال‌های بعد از پیروزی انقلاب را بررسی می‌کند.

   بخش سوّم «چهار فصل شهر»: اصلی و مهم‌ترین بخش کتاب همین چهار فصل شهر است که به تفصیل دوره‌های نبرد مردم هر منطقه با گروهک‌های جدایی‌خواه و ضدانقلاب در روزهای محاصره، اشغال و پاک‌سازی را شرح می‌دهد.

   بخش چهارم «سرزمین بی‌غروب»: خواننده در این بخش با نقاط مهم هر منطقه آشنا می‌شود.

 

4569

   «جزیره خون» یکی از مجلدات همین مجموعه است که به وقایع مربوط به جنوبی‌ترین شهر استان آذربایجان‌غربی یعنی «سردشت» می‌پردازد. در فصل سوّم یعنی چهار فصل شهر این کتاب خاطرۀ جالبی نقل شده که خواندنش ما را با حال و هوای کتاب و قلم نویسنده‌‌اش «حامد قدیری»  آشنا می‌کند:

«صیاد «هنوز در تیررس دشمن بودیم. از بالای ارتفاعات بر ما مسلط بودند و از بعضی جاها مثل جاتراوی، که ارتفاعات بلندی بود با قناسه ما را می‌زدند. چندتا نیرو انتخاب کردم و با شهرام‌فر رفتیم بالا. موفق شدیم ارتفاعات را از دست ضدانقلاب بگیریم. کارمان به شب کشید. در ارتفاعات مستقر شدیم. دفاع دورتادور تشکیل دادیم. در بالای تپه، فشنگ کم داشتیم. به بچه‌ها دستور دادم هیچ کس حق ندارد بدون اجازه تیراندازی کند. حتی اگر حمله کردند من باید دستور آتش بدهم. سه چهارتا بی‌سیم‌چی هم گذاشتم دورتادور. باز صدای زنگوله آمد. صدای بع‌بع بره‌ها را می‌شنیدیم. مطمئن بودم که همراه این گله، ضدانقلاب دارد نزدیک می‌شود و می‌خواهد به مواضع ما وارد شود. همه سکوت کردند. نزدیک شدند و دیدند ما تیراندازی نکردیم. خواستند با شلیک یک آرپی‌جی آزمایش کنند. آرپی‌جی وسط مواضع ما خورد. چیزی نگفتیم. گفتم بگذارید باز هم نزدیک شوند تا آنها را ببینیم و بعد با یک رگبار کلک آنها کنده می‌شود. همین‌طور که داشتم کار را هدایت می‌کردم، کسی که محافظ من بود تفنگ من را برداشت و شروع کرد به شلیک. بدون اجازه این کار را کرد. همه ارتشی‌ها شروع کردند به تیراندازی. گفت چاره‌ای نداشتیم. خیلی نزدیک شده بودند. راست می‌گفت در همان رگباری که شلیک شد، تعدای کشته و تعدادی هم مجروح شدند. ضد انقلاب جنازه‌ها و مجروحان را سریع برد.

گلوله به گوسفندها خورده بود و نالۀ گوسفندها بلند بود. حدود هفتاد هشتا گوسفند بود. سیزده‌تا از گوسفندها زخمی شده بودند. به محافظم گفتم برای اینکه گوسفندها تلف نشوند آن‌هایی که زخمی شدند را سر ببرید. دستور دادم گوسفندها را بین ستون تقسیم کنند. تا دو سه روز بچه‌ها کباب خوردند و جبران هشت روز نان خشک و کنسرو خوردن شد.»

در فصل دوم یعنی روزهای دور این کتاب هم آمده است:

«سال 1346 شهر سردشت محل شکل‌گیری جنبش سیاسی-فکری ملاآواره بود. ملاآواره از پشدری‌ها بود که به‌خاطر مبارزه با بعضی فئودال‌های منطقه دست به قیام زد. خیلی زود توانست نیروهای زیادی جمع کند و در سردشت و شهرهای دیگر تشکیلات سیاسی و نظامی راه بیندازد. در تشکیلات او فائق معینی فرمانده نیروهای نقده و پیرانشهر بود، اسماعیل شریف‌زاده فرمانده نیروهای بانه، سید فتاح در منطقۀ مکریان، عبدالله معینی در مهاباد، مراد شیریژ در ملاجان پیرانشهر و مینه‌شم در سردشت. اما کم‌کم فرماندهان ملاآواره در شهرهای مختلف یا در جنگ‌ها کشته شدند یا به دست دولتی‌ها اسیر شدند. خود ملاآواره را هم در روستای بیشاسب سردشت دستگیر کردند و 9 شهریور 1347 به دست نیروهای دولتی اعدام شد.»

همان‌طور که دیدید تنوع و گستردگی موضوعات در جزیره خون جذاب و پرکشش است. قطعاً مطالعه هر کدام از کتاب‌های مجموعه راوی دریچه جدیدی را به روی ما باز می‌کند تا گذشته را بهتر ببینیم. اجازه بدهید در خاتمه یک تکه هم از فصل چهارم و سرزمین بی‌غروب برایتان نقل کنیم:

«میدان سرچشمه یکی از میادین اصلی سردشت است که بسیاری از تجمع‌های مردم، مثل تظاهرات‌های پیش از انقلاب و راهپیمایی‌های پس از انقلاب در این میدان انجام می‌شد.

پس از برگزاری رفراندوم جمهوری‌اسلامی، مردم سردشت جشنی در این میدان برگزار کردند. همه در میدان سرچشمه جمع شدند و شیرینی پخش می‌کردند. مینه‌بیتوشی جارچی شهر، با بلندگویی که در دست داشت، مردم را به شرکت در این جشن بزرگ دعوت می‌کرد. مردم دسته‌دسته به میدان سرچشمه می‌آمدند. در این مراسم مصطفی نقیب فرماندار و حسین خرازی، دبیر شورای اجتماعی شهر، درباره امام و انقلاب سخنرانی کردند.»

 

IMG_9963