گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: جواد خوانساری با این توضیح که کتاب در دو بخش شعرهای کوتاه و بلند در نشر حکمت کلمه منتشر شده به هنرآنلاین گفت: ۵۰ شعر کوتاه و ۱۹ شعر بلند در دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته» گزیده ۱۶ سال سرایش شعر است و بازه زمانی سال ۱۳۸۵ تا اواخر سال ۱۴۰۰ را دربر می‌گیرد.

او درباره مضامین این اشعار سپید، اظهار داشت: محتوای شعرها به دغدغه‌های شخصی من همچون تنهایی، مرگ، عشق و مواردی که طی این سال‌ها به‌واسط تجربه‌هایی که در زندگی داشتم برمی‌گردد. با توجه به تحصیلاتم در زمینه جامعه‌شناسی و طبیعتا زندگی در جامعه، تعدادی از شعرها نیز مضامین اجتماعی دارد و به تبعیض، انفعال، نابرابری و چیزهایی از این دست پرداخته‌ام. زبان اشعار ساده است و در عین حال تصویرمدار و سعی کردم فاصله بگیرم از بیان انتزاعی مفاهیم شخصی، موضوعات و دغدغه‌های اجتماعی.  

خوانساری این مجموعه را آیینه‌ای دانست از تحولات، خط سیر اندیشه و احساسی که طی ۱۶ سال طی کرده و ادامه‌ داد: می‌خواستم وقتی کتاب «عکاسی از شهر سوخته» منتشر می‌شود انگار خود من طی ۱۶ سال دیده شود؛ برای همین اشعار کوتاه و بلند در دو بخش ارائه شده است. اگر بین این اشعار تفکیک انجام می‌دادم گویی قسمت‌هایی از من شاعر حذف می‌شد. چرا که گاهی شعر کوتاه می‌نویسم و در بین آن شعر بلند و به همین دلیل اشعار در یک بهم پیوستگی هستند.

او عنوان کتاب را هم ارجاعی به شهر سوخته معروف و شهرهای سوخته دیگر دانست و افزود: سعی کردم در عنوان و محتوای شعرها فرم متحدی ایجاد شود یعنی خود عنوان کمک کند به گره‌گشایی از شعرها و اشعار در خدمت عنوان باشند.

نمونه شعری از این کتاب:

به دوربین‌ها می‌خندیم

اما دور از چشم هم گریه می‌کنیم

و خورشید دیگر

اشک‌هایمان را نمی‌خشکاند

به کوه

خیابان

ماهی‌ها

و به کل کائنات

دوربین‌ها ‌جای ما به همه چیز نگاه می‌کنند

رودخانه سوخت، فرصت نداشتیم

کاشی سوخت، فرصت نداشتیم

و آن‌قدر فرصت داشتیم

که عکاس شهر سوخته شدیم

چرا یک‌بار نرفتیم تاریک‌خانه

از نزدیک

نگاتیوهای سوخته را دلداری ندادیم

چرا نرفتیم پشت آینه‌

از میان جیوه

به روح زخمی هم نگاه نکردیم

فلاش‌ها جذاب‌اند

لنزها

عدسی‌ها

همه‌ چیزهایی که نور را

برجسته می‌کنند و تاریکی را پنهان

گالیله ماه را نشان ما داد

باور نکردیم

آرمسترانگ را فرستادیم

از صورتش عکس بگیرد

دوری بی‌معناست

نزدیکی بی‌معناست

معنا بی‌معناست

و انزوا از آغوش‌هایمان آغاز شد

وقتی زخم‌ها را پنهان کردیم از هم...