سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: پیاده‌روی اربعین از بزرگ‌ترین گردهمایی سالانه مذهبی در جهان است. این رویداد به‌منظور جمع شدن در چهلمین روز پس‌ از شهادت امام حسین (ع) در واقعه عاشورا اتفاق می‌افتد. پیاده‌روی برای برگزاری مراسم اربعین ریشه تاریخی نیز دارد. هر ساله زائران زیادی برای عرض ارادات پا در این وادی می‌گذارند و استقبال برای حضور در حرم ثارالله به اوج خود می‌رسد ولی متاسفانه امسال با همه‌گیری ویروس کرونا پیاده‌روی اربعین کنسل شد.

حضور و گام گذاشتن در این سرزمین عشق، بهانه مکتوباتی در قالب رمان، سفرنامه و گزارش شده است. این جریان در سال‌های اخیر پررنگ‌تر شده و نویسندگان تجربیات، رخدادها، دیده‌ها و احساسات خود را در این مسیر با علاقه‌مندان به اشتراک گذاشتند و مورد استقبال نیز قرار گرفته است. در این نوشتار به معرفی هشت کتاب پرداختیم که در قالب رمان و سفرنامه با محوریت "پیاده‌روی اربعین" منتشر شدند.

 

کتاب "اربعین طوبی"

کتاب "اربعین طوبی" نوشته سیدمحسن امامیان است. این اثر که براساس واقعیت نوشته شده در مورد پیاده‌روی اربعین است و از سوی انتشارات جمکران به چاپ رسیده.

رمان درباره پیرزنی ایرانی‌الاصل است که روزگار او را عروس شیعیان عراق می‌کند و حالا که گرد پیری روی صورتش نشسته، در مسیر پیاده‌روی اربعین داستان پرفراز و نشیب زندگی‌اش را برای نوه‌هایش بازگو می‌کند. داستان 40 گام دارد و در هر گام حال طوبی و پیاده‌روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان‌سالی او که دربردارنده حال و هوای بخش‌هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت می‌شود.

در بخشی از کتاب آمده است: "خانه عبدالله، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود والا دق مرگ می‌شدم. مامانی حال روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش می‌داشت.

روز سوم شد و هوویم پا به خانه‌اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت این‌طوری می‌شد می‌نشست پای چرخ خیاطی‌اش و هی می‌دوخت و هی می‌دوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد. اما اینجا فقط می‌بایست دور خودش بچرخد. دو پر چادرش را گره زد به کمرش، یک یا علی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد. عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و می‌خواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بین‌شان یک کوه یخ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بی‌زبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خنده‌ای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد. مضمون حرف‌های ترکی مامانی این بود:

به ما گفته بودند عراقی‌ها مهمان نوازند. این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را می‌گیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه می‌آیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه....

عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید. با همان فارسی نیم بندی که بلد بود گفت: وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا".

 

کتاب "ازدحام بوسه"

کتاب "ازدحام بوسه" به قلم نرگس مقصودی توسط انتشارات کتاب‌نیستان نشر یافته است. نویسنده این اثر را برپایه نخستین تجربه خود از سفر پیاده‌روی اربعین حسینی منتشر کرده است.

نگاه مقصودی در کتاب و برای شرح سفرش نگاهی داستانی است. گویی شرح روایی اتفاقاتی که بر او رفته، سعی کرده به آن نگاه داستانی بی‌اندازد و برای مخاطب روایتی جذاب‌تر از یک گزارش صرف از آنچه دیده است بر جای بگذارد.

مقصودی در کتاب تصویری جذاب از خود روایت کرده است، خودی که به فکر این سفر نبوده و برای آن نیت و طلبی در مشهد مقدس می‌کند و دعایش در نهایت مستجاب و او راهی سفر می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: "در این موقعیت کائنات بی­‌طرف نمی‌نشیند تا تو فقط شنونده حرف­‌های رفقایت از سفر سال­‌های قبل‌شان باشی، از اضطراب و دلهره عادت ماهانه­‌ای که از محرم کابوس‌شان می­‌شود و آرزوی حبس حیض‌شان را در آینده معدوم پیاده‌روی دارند. از بچه­‌ای که در شکم دارند و می­‌خواهند مثل بچه اول‌شان در رحم، جاده نجف - کربلا را تلاوت کند و با قرائت جزء به جزئش در ماه ششم بارداری ختم قرآنی کند. خداوند بالاخره تو را به سمت قضاوت­‌های درونت پرت می­‌کند، این‌که بدون آگاهی، ازشان بخواهی چیزی را که همیشه می­‌شنیدی و از کنارش سهل­‌انگارانه رد می­‌شدی. شوخی­‌شوخی در دهه اول صفر در صحن اسماعیل طلای امام رضا (ع) موقع طلوع آفتاب، پشت صف خادمین جارو به دست، هم‌زمان با طلب کربلای جمعیت، من نیز کربلا خواستم و خیلی جدی برآورده شد، که مرام و رسم‌شان بالیدن است و تجلی کرم".

 

کتاب "عمود 1400"

کتاب "عمود 1400" نوشته علی‌اکبر والایی از سوی انتشارات احیا منتشر شده است. این اثر روایت بیم‌ها و امیدهای مسافری است که برای کسب توفیق زیارت، در انتظار اتفاقی غریب است. کتاب حکایت لحظه لحظه حضور است در مسیر عشق امام حسین (علیه‌السلام).

نویسنده یک حدیث از امام رضا (ع) را در ذهن داشته است به این مضمون که "کسی که مهمان امام رضا (ع) هست باید بیاید بارگاه من را زیارت کند"؛ او به صورت اتفاقی در مسابقه‌ای که در بنیاد نخبگان بود شرکت می‌کند و بعد از مدتی برنده مسابقه می‌شود و جایزه  هم زیارت بارگاه امام رضا (ع) است. این برگزیده شدن و آن حدیث باعث نیت سفر به کربلا می‌شود.

والایی در این اثر به روایت صرف توجه نکرده است بنابراین هرجا نیاز به تحلیل بوده آن را تحلیل کرده و  تلاش داشته حس‌های خود را به‌آسانی شرح دهد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: "تا نیمه‌های شب، فرصت دارم به بین‌الحرمین بروم. اما در آغاز شب و در دل تاریکی، گذر در بافت سنتی محله‌های شهر کربلا، برایم تازگی‌هایی دارد که حس نوستالوژیک دیرآشنایی را در ذهنم زنده می‌کند. پس از صرف غذای نذری، تا ساعتی در کوچه پس کوچه‌های محله قدم می‌زنم و به اهالی‌اش می‌نگرم که فکر و خیال را می‌برد به هزاره تاریخ، به دورتر و دورتر؛ به مردمان عصر صدر اسلام. این خانه‌های کاهگلی با درهای چوبین و کوبه‌های فلزی‌اش برای دق‌الباب، کورسوی نور درون خانه‌هایش، با حزنی که هوای محله را آغشته است، انگار علی را کم دارد".

 

کتاب "ستون 1453"

کتاب "ستون 1453" نوشته مسلم ناصری است و توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسیده. این کتاب روایتی سیال از گذشته به حال و از واقعیت تا خیال در بستر پیاده روی اربعین است.

ناصری که نویسنده‌ای تاریخ‌دان است، در این کتاب تاریخ را دست‌مایه داستان‌نویسی‌اش کرده و از مرزهای مکان و زمان عبور می‌کند تا به پاسخ‌هایی برای مسایل روز جامعه خود برسد. نام این کتاب برگرفته از آخرین ستون از ستون‌های مسیر پیاده‌روی نجف تا کربلاست که منتهی به حرم سید الشهدا (ع) می‌شود و بر این اساس حتی نام کتاب نیز چیزی میان واقعیت و خیال است. چرا که هم‌چنین ستونی وجود خارجی ندارد و اشاره‌ای است به خود بارگاه حضرت اباعبدالله (ع).

این نویسنده ضمن نقل وقایع تاریخی و بیان حال و هوای راه‌پیمایی اربعین سفری به زمانه اثیب یمانی و شرایط امروز داشته که در ادامه داستان، این دو سفر مکانی و زمانی با هم تلاقی پیدا کرده و نهایتا در عشق پاگیر خواهند شد.

در بخشی از کتاب آمده است: "دو برادر نگاهی به هم می‌کنند. گویی میل ندارند چیزی بگویند. گوشی‌ام را درمی‌آورم و می‌گویم: شاید بتوانم با او تماس بگیرم تا زودتر پیدایش کنیم.

وقتی صفحه گوشی را روشن می‌کنم خم می‌شوند و با ترس به آن زل می‌زنند. از آن‌ها شماره می‌خواهم که عقب عقب می‌روند و متوجه می‌شوم که نه تنها از حرف‌های من چیزی نمی‌فهمند بلکه ترسیده‌اند".

 

کتاب "احضاریه"

کتاب "احضاریه" نوشته علی موذنی است و از سوی نشر اسم منتشر شده. کتاب روایتی از زندگی یک روزنامه‌نگار نویسنده است که برای سفر به کربلا نه دعوت که احضار می‌شود. موذنی در این اثر از رخدادهایی مانند زیارت و آیین راه‌پیمایی عظیم اربعین برای نقل داستانی از حیات حضرت زینب (سلام الله علیها) بهره برده است.

کتاب یک روایت داستانی از رفت و آمد میان گذشته و حال و البته روایت هایی از زندگی حضرت زینب (س) از زبان یک روزنامه‌نگار به نام مسعود است که با تردید راهی سفر اربعین می‌شود.

عمده تمرکز داستان روی زندگی حضرت زینب (س) است. ایشان از شخصیت‌های اصیل دینی و تاریخی ماست که اطلاعات زیادی از زندگانی‌شان در منابع تاریخی در دست نیست. عمده اطلاعات و اسناد موجود از ایشان مربوط به واقعه عاشورا و از زمان اسارت حضرت به بعد است که سال‌های پایانی عمر شریف‌شان را در برمی‌گیرد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: "عامر به صدای پای اسب‌های حسین سرچرخاند و با دیدن او پا به فرار گذاشت. حسین از اسب پیاده شد و محمد را در آغوش گرفت. خیالت راحت، عبدالله. محمدمان در آغوش دایی‌اش جان می‌دهد...

عبدالله گفت: از آنچه می‌بینی، به من هم بگو، زینب!

زینب برای فرار از پاسخ، دلش خواست خود را به خانه کلثوم برساند و در آغوش او به سیری دل گریه کند. خوشبختانه عبدالله ناگاه به سوی پیرهن امانتی رفت و برش داشت و خوب نگاهش کرد.

دستش را با حیرت از توی پارگی‌ها رد کرد و قد آن را برانداز کرد و رو به زینب چرخید و پرسش‌گر نگاه کرد. زینب گفت: یادگار مادرم است!

عبدالله باز به پیرهن خیره شد. گفت: اما تو از مادرت یادگارهایی دیگر داری! این پیرهن از چندجا پاره، پارچه‌اش بسیار ارزان...

زینب دور از انصاف دید که عبدالله در ابهام بماند. هر چند می‌دانست با شرح آنچه از پیرهن به عبدالله می‌دهد، امیدی را که از فکر بازگشت او از سفر در دلش ایجاد شده، نقش بر آب می‌کند. گفت: مادرم گفت این پیرهن نزد تو امانت باشد تا روزی که حسین آن را طلب کند!

عبدالله همانطور که پیرهن را تا می‌زد، پرسید: یعنی پس از این همه سال آن را طلب نکرده؟

زینب سر تکان داد که نه".

 

کتاب "به صحرا شدم، عشق باریده بود..."

کتاب "به صحرا شدم، عشق باریده بود..." گزارشی از راهپیمایی اربعین به قلم غلامعلی حدادعادل است و از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده.

حدادعادل در سفر خود به نجف اشرف در سال 1396، با سیل عظیم راه‌پیمایان اربعین هم‌مسیر می‌شود و شرحی از جریان این راه‌پیمایی و اتفاق‌های روی‌ داده در مسیر نجف به کربلا را در این کتاب که با عنوانی برگرفته از "تذکرة الاولیا" عطار نیشابوری نام‌گذاری شده، ارائه می‌کند. او در این اثر پس از بیان گزارشی از این سفر معنوی و حال و هوای مسیر راه‌پیمایی، موکب‌ها و زائران، به تحلیل این پدیده بزرگ سیاسی، دینی و اجتماعی می‌پردازد.

در بخشی از کتاب آمده است: "راه‌پیمایی اربعین تنها سفری در جغرافیا نیست، بلکه حرکتی در تاریخ است؛ آن هم نه به گذشته، بلکه به آینده. آن‌چه به این سفر جغرافیایی عمق و معنای تاریخی بخشیده، تحولی است که در بصیرت راه‌پیمایان پدید آمده است".

 

کتاب "#جوادی- کجایی؟"

کتاب "#جوادی- کجایی؟" به قلم فاطمه تقی‌زاده سفرنامه‌ای در قالب طنز است که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده.

در این کتاب با اتفاقات طنز و شیرینی همراه خواهیم بود که در مسیر پیاده‌روی نجف تا کربلا برای راوی اتفاق افتاده است. طراحی جدید و خلاقانه این کتاب از ویژگی‌های آن است. تمام روایت این کتاب در قالبی مشابه پست‌های اینستاگرام طراحی و چاپ شده.

در بخشی از کتاب آمده است: "مقصدمان شارع العباس بود، اما به لطف شانس همایونی‌مان این‌بار نیز مسیر اصلی مسدود شد و آواره و سرگردان مسیر فرعی شدیم. در نگاه خسته‌ همه‌مان، یک به جان مادرم دیگه نمی‌تونم راه برم خاصی بود و هرچه پیش‌تر می‌رفتیم، آثار گم شدنمان مشهودتر می‌نمود".

 

کتاب "از این ستون به آن به ستون"

کتاب "از این ستون به آن به ستون" نوشته محمدرضا وحیدزاده است. این اثر که توسط انتشارات شهیدکاظمی نشر یافته حاوی مجموعه خرده‌روایت‌هایی از سفر پیاده‌روی اربعین است.

نویسنده حاصل تجربه‌های تلخ، شیرین، غریب و آشنای خود را از چندین سفر پربرکت پیاده‌روی اربعین گردآورده و با نقل‌شان در قالب خاطرات آن‌ها را با مخاطبان خود سهیم شده است. مخاطب در این کتاب ضمن موقعیت‌های مختلف و در خلال صحنه‌های گوناگون، هم‌سفر راوی کتاب می‌شود و گام به گام با او، آنچه را در منازل مختلف این سفرها بر نویسنده کتاب رفته، به تماشا می‌نشیند.

نکته جالب توجه در این اثر موقعیت‌های مخلتف راوی در این خرده‌روایت‌هاست. او گاه در مقام خادم، گاهی در مقام میهمان، در نقش مسئول کاروان و در موقعیت فعال فرهنگی و گاه به‌عنوان ناظر در جایگاه موضوع روایت‌ها حضور دارد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: "راننده‌ای که مسیرش می‌خورد، ما را سوار کرد؛ بعد هم چند مسافر ایرانی دیگر را. از ترک‌های کرکوک بود، مسافران جدید هم آذری‌زبان بودند. خیلی زود باهم ارتباط گرفتند و گرم صحبت شدند؛ اما در اثنای گفت‌وگو گاهی به مشکل می‌خوردند.

در زبان ترکی راننده، واژه‌های پرکاربردتر عربی بود، درحالی که واژه‌های متداول‌تر زبان آذری مسافران ایرانی، فارسی. اوج این مشکل خودش را در قول و قرارهای‌شان بر سر مسیر و مقصد و کرایه‌ها نشان داد. هر دو هم‌زبان بودند، اما برخی چیزها را نمی‌توانستند به هم بفهمانند. کار به جایی رسید که...".