سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حضرت امام ابوالحسن، علی‌‌النقی الهادی(ع) ملقب به امام هادی(ع)، دهمین امام شیعیان هستند. پدر بزرگوار دهمین پیشوای شیعیان حضرت امام جواد (ع) و مادرشان سمانه مغربیه هستند. ایشان در سوم رجب و به قولی در 25 جمادی‌الاخر، در سامرا به شهادت رسیدند. درباره شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل ایشان اختلاف است؛ برخی معتمد عباسی را قاتل می‌دانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل ایشان را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است).

امام هادی (ع) در سال 220 هجری، به امامت رسیدند و به مدت 33 ساله امامت داشتند. ایشان 13 سال اول امامت خود را در مدینه سپری کردند و ضمن بهره‌رسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آنان رسیدگی می‌کردند تا این که متوکل خلیفه وقت که در دشمنی با ائمه‌اطهار علیه السلام مشهور بود؛ به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام علیه‌السلام در جامعه داشت؛ ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می‌کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما متوکل، منزل‌شان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به‌طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می‌کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می‌شد.

امام هادی علیه‌السلام با این که به شدت تحت نظر بودند، اما از پای ننشستند و فعالیت‌ها را به شیوه‌ای مطابق اوضاع زمان خویش پیش بردند. از مهم‌ترین فعالیت‌های ایشان این بود که به مردم از راه‌های گوناگون آگاهی دادند و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ‌های علمی، آشکار و تثبیت کردند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی‌عباس را تبیین می‌کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می‌فرمودند.

از ایشان چندین دعا و زیارت‌نامه برجای مانده است که از مشهورترین آن‌ها "زیارت جامعه کبیره" است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. "زیارت جامعه کبیره" متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است. در واقع توصیف بلند و بلیغی است از جوانب گوناگون اصل امامت که از نظر  شیعه استمرار دین، منوط به اعتقاد و تمسک به این اصل است. به دلیل محتوای این زیارت بر مضامین ناظر به مقامات امامان، امام هادی (ع) فرموده‌اند: "پیش از خواندن این زیارت، زائر صد بار تکبیر بگوید تا دچار غلو در حق امامان نشود".

از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه‌السلام، زیارت "غدیر" است که در آن هم ویژگی‌های حضرت علی علیه‌السلام و هم حادثه غدیر ذکر شده است.

در منابع روایی شیعه هم‌چون کتب "اربعه"، "بحارالانوار"، "تحف العقول"، "مصباح المتهجد" و "الاحتجاج" احادیثی از امام هادی (ع) نقل شده است. روایات منقول از ایشان در زمینه توحید، امامت، زیارت، تفسیر و باب‌های مختلف فقه مانند طهارت، نماز، روزه، خمس، زکات، ازدواج و نیز آداب است. بیش از ۲۱ روایت از امام هادی(ع) در باب توحید و تنزیه نقل شده است. رساله‌ای نیز از امام هادی(ع) درباره جبر و اختیار بر جای مانده است.

با محوریت زندگانی امام دهم کتاب‌های زیادی نوشته و انتشار یافته است. شاعران آیینی نیز در اشعاری به سوگ شهادت امام هادی(ع) پرداختند. چند نمونه از این اشعار:

شده‌ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی

سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی

به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس

برسم به مامن آسمان رهات یا علی النقی

هله‌ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن

بنویس سردر مشق‌های سیات یا علی النقی

بنویس دست مداحتم نرسد به عرش فضائلت

شود آب‌های جهان اگر که دوات یا علی النقی

بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم

که دمیده جامعه‌ای بدان جلوات یا علی النقی

تو همان تجلی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی

و سروده‌ای غزل از زبان خدات یا علی النقی

و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت

شده‌اید رب جلی، ولی به صفات یا علی النقی

ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن

و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی

منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو

که سلام می‌دهمت به شوق لقات یا علی النقی

نبود به بودن تو غمم، بخداکه حر جهنمم

که گرفته‌ام به ولات برگ برات یا علی النقی

بگذار کعبه‌ سامرا، قدمی طواف کنم

سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی

محمد بیابانی

 

تنها، غریب، بی‌کس و بی‌آشیان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت

بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

آقا مدینه، سامره فرقی نمی‌کند

وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

مانند کوه مانده‌ای و ایستاده‌ای

هرچند بار‌ها هدف دشمنان شدی

دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین

امروز نیز هجمه‌ی زخم زبان شدی

سیلی محکمی زده نامت به دشمنان

تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی

آقا غرور سینه زنانت شکسته شد

حرمت شکسته‌ی ستم این و آن شدی

اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز

وقتی دوباره سخره‌ی نا بخردان شدی

گاهی بلاکش ستم ناروا شدی

گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی

گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و

گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی

گاهی تو را به مجلس می‌برد دشمنت

پر غصه از تعارف نامحرمان شدی

گیرم تو را به بزم شرابی کشیده‌اند

کی میهمان طشت زر و خیزران شدی

بزم شراب رفتی و یاور نداشتی

با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی

جواد پرچمی

 

دم می‌زنم من از تو "امام نجیب‌ها"

فرمانروای بی‌کس شهر غریب‌ها

این شعر با تمامی مصراع‌های خود

مانده در انتهای صف بی‌نصیب‌ها

آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش‌

ای پاسخ تمامی اَمَّن یُجیب‌ها

عمری‌ست معجزات کلامت گذاشته‌ست

انگشت بر دهان تمام ادیب‌ها

در وصف علم بی‌حد و اندازه شما

همواره لال مانده زبان خطیب‌ها

بوی گل محمدی از بس گرفته‌ای

حلقه زدند دور و برت عندلیب‌ها

وقتی دوای شاعرتان یک نگاه توست

دیگر چه حاجت است به چشم طبیب‌ها؟

تو با "حسین" فرق نداری، فقط کمی

نامت غریب مانده میان غریب‌ها

آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران

تا این که باز شد دهن نانجیب‌ها

بهزاد نجفی

 

تنها امام سامره تنها چه می‌کنی؟

در کاروان سرای گدا‌ها چه می‌کنی؟

دارم برای رنگ تنت گریه می‌کنم

پای نفس نفس زدنت گریه می‌کنم

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردن با احترام بود؟

باور کنیم شان تورا رد نکرده است؟

این بد دهان شهر به تو بد نکرده است؟

گرد و غبار، روی تو‌ای یار ریختند

روی سر تو از در و دیوار ریختند

مرد خدا کجا و این همه تحقیر وای من

بزم شراب و آیه‌ی تطهیر وای من

هر چند بین ره بدنت را کشید و برد

دست کسی به روی زن و بچه‌ات نخورد

باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد

دست کسی مزاحم پیراهنت نشد

این سینه‌ات مکان نشست کسی نشد

دیگر سر تو دست به دست کسی نشد

علی اکبر لطیفیان

 

تب دارترین تب زده‌ی بستر دردم

پر سوز‌ترین زمزمه‌ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده

در باغ نبی جلوه‌ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته‌ام

تا‌تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

جای عرق از چهره‌ی من زهر چکیده

پیغامبر خسته دل باور دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند

من کشته‌ی تیغ شرر لشکر دردم

آتش فکند بر قد و بالای سپیدار

یک ذره‌ی ناچیز ز. خاکستر دردم

خون گریه کند اختر و مهتاب برایم

افلاک شده مستمع منبر دردم

وحید قاسمی

 

رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته

صد نیستان ناله از آه نزارش ریخته

فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی

این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟

یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش

یا دل آئینه‌ی آئینه دارش ریخته

تیر دیگر در کمان صیاد دنیا، چون نداشت

زهر را، چون طرح بر جان شکارش ریخته

خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند

آبروی سامرا از چشم زارش ریخته

در عیادت از دلش شاید که دل‌ها بشکند

چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته

بس که می‌سوزد گمانم قالب خورشید را

از دل آتش نهاد داغدارش ریخته

شاید از کرببلا می‌آید و قبر حسین

ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته

در کفن پیچید مانند خبر در کوچه‌ها

در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته

جای دارد تاک روید معنی از خاک درش

اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته

محمد سهرابی

 

آه در سینه‌ام از زهر شراری برپاست

آتشی بر جگر و روی لبم واویلاست

سوختم سوختم آبی که نفس می‌سوزد

حجره‌ام از جگر سوخته‌ام کرببلاست

 مادرم آمده بالین من چشم به راه

تا بگویم غم خود را که دلم پرغوغاست

 دست من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید

بی‌حیایی که نمی‌گفت غریب و تنهاست

 گاه می‌رفتم و گاهی به زمین می‌خوردم

مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست

 مثل آن دخترکی که نفسش بند آمد

راه می‌آمد و می‌دید سری بر نی‌هاست

 سنگ بود و سری که ز لبش خون می‌ریخت

خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست

حسن لطفی

 

متوکل شدن چه آسان است در دلی میل شر اگر باشد

سهم ابلیس می شود هرکس از خدا بی‌خبر اگر باشد

می‌کشد شعله روح شیطانی از دل ازدحام و می‌شکند

حرمت عصمت خدا، حتی فاطمه پشت در اگر باشد

آه! از منتقم نترسیدند، بشنو از نی حکایتی دیگر

شعله ور می‌شود جهان ناله، ناله‌ی منتظر اگر باشد

در بزنگاه مبهم تاریخ، ناگهان زیر بیرق دجال

موج فتنه به راه می‌افتد صحبت سیم و زر اگر باشد

قیل و قال شریح‌ها کم نیست، کربلاها هنوز بسیارند

وقت خوبی است بی‌گمان، عاشق پی تقدیم سر اگر باشد

هرگز از خود گذشتن آسان نیست، توشه‌ی این مسیر، عاشقی است

شک ندارم که یار می‌آید، عشق ما بیشتر اگر باشد

سیدمحمد بابامیری

 

گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی

دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی

نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم

که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا

صفاست در حرم با صفای حضرت هادی

مقربان الهی فرشتگان بهشتی

کشند منت و عطای حضرت هادی

زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم

شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی

درندگان زمین التجا برند به سویش

پرندگان هوا در هوای حضرت هادی

اگر به سامره‌ام اوفتد گذر سر و جان را

کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی

دلم که درد گناهش به اختصار کشانده

پناه برده به دار الشفای حضرت هادی

مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش

که هست خازن جنت گدای حضرت هادی

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات

ملاحت سخن دلربای حضرت هادی

به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید

نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی

به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد

به لحظه‌ای که کنم جان فدای حضرت هادی

به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم

هدایت است به ظل لوای حضرت هادی

بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی

به ارزش سخن دلربای حضرت هادی

مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم

بود رضای خدا در رضای حضرت هادی

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکل

که بود در پی جور و جفای حضرت هادی

به زور خواند به بزم شراب حجت حق را

نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی

گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن

چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی

چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش

گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی

نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی

جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی

چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش

که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی

غریب و بی‌کس و تنها شهید گشت چو جدش

زمین سامره شد کربلای حضرت هادی

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را

که شد خموش صدای دعای حضرت هادی

شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)

توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی

غلامرضا سازگار