سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: اصغر الهی، نویسنده معاصر در سن 68 سالگی، 6 سال پیش در چنین روزی، درگذشت. او را بیشتر از همه به خاطر رمان "سالمرگی"اش که برنده جایزه گلشیری هم شده بود میشناسیم. "سالمرگی" را اگر بخواهیم در جرگه یا جریان ادبی شناخته شدهای واکاوی کنیم، احتمالا آن را ذیل ادبیات مدرنیستی بررسی خواهیم کرد؛ ادبیاتی که در زبان انگلیسی با نویسندگانی نظیر جیمز جویس، ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، ویرجینیا وولف یا نویسندهای مثل جان دس پاسوس شناخته میشود. در این میان شاید تنها جیمز جویس به واسطه تمرکز زیادش بر مسئله "زبان" کمی شخصیت ادبی مجزایی نسبت به دیگر نامها باشد واگر نه با خواندن "سالمرگی" شباهتهای بسیاری میتوان به لحاظ بوطیقایی با ادبیات مدرنیستی نویسندگانی نظیر ویلیام فاکنر و ویرجینیا وولف یافت. شاید در ایران نیز بهترین گزینه برای مقایسه، داستانهای هوشنگ گلشیری و دریافت و نگرش ویژه او از جنبش مدرنیسم در ادبیات داستانی باشد. اما مهمترین المانهایی که موجب میشود ذهن ما به سوی "مدرنیسم" و نویسندگان مزبور برود چیست؟
"سالمرگی" داستان بلندی است به شدت سوبژکتیو، درونگرا و توصیفگر روان و ذهنیت انسانهای داستان. یکی از دلایل سخت خوانی "سالمرگی" واگویهها و تک گوییهای درونی شخصیتهایی است که در رمان با آنها رو به رو میشویم. اصغر الهی در این رمان بیشتر از تمام آثارش از دانش روان شناسیاش بهره جسته است. او شخصیتهایی با ذهنی مشوش و روانی ناآرام خلق کرده و در بازنمایی این ناآرامیها از فرمی همچون ساخت ذهنیِ کاراکترها پیچیده، بهره برده است.
مکان و زمان در داستان بلند "سالمرگی" مشخص است اما به دلیل نحوهی پرداخت و اجرای اثر از سوی الهی میتوان گفت چندان نیز اهمیت ندارد. به عبارت دیگر اگر داستان بلند الهی در مشهد نمیگذشت باز هم "سالمرگی" اهمیت تماتیکش را حفظ میکرد. به نظر میآید بیشترین تلاش الهی برای نوشتن "سالمرگی" صرف روایت ناب و بازنمایی روان شناختی شخصیتهای داستان بوده باشد. روایت متکثر و درونگرایانه "سالمرگی" شاید مخاطب را تا حدودی سردرگم کند اما انتخاب مناسبی برای نوشتن از شخصیتهای مخلوق در این داستان بلند است.
ویژگی دیگری که در "سالمرگی" موجب یادآوری نویسندگان مدرن یا به عبارت دقیقتر بوطیقای ادبیات مدرن میشود، زبان داستان است. داستان بلند "سالمرگی" صاحب یکی از شسته رفتهترین زبانهایی است که در داستانهای فارسی میخوانیم. اصغر الهی در این کتاب توانسته است زبانی برجسته و شاخص بربسازد و در عین سادگی و روانی در کانون ساختاری داستانش قرار دهد. شاید نه، قطعا اگر زبان داستان بلند "سالمرگی" به این شکل درون سو، ناب و به وسواس تحریر نشده بود، تاثیر گذاریِ درون گویههای شخصیتها تا این حد از معیارهای زیبایی شناسی داستانی جلوه نمیکرد. درون گوییهای کاراکترهای "سالمرگی"، فرازهای زیبایی شناختی این داستان بلند را شکل میدهند. به عبارت دیگر این داستان بدون این درون گوییها شکلی کاملا متفاوت پیدا میکرد.
درباره آثار داستانی بالذات و ناب معمولا گفته میشود که شکل یکه و یگانهای دارند. یعنی مخاطب خلاق یا حتی خود نویسنده نمیتواند شکل فرجامین داستانش را تغییر دهد و به لحاظ ساختاری عوض کند. نحوه شکل گیری شِمای نهایی "سالمرگی" نیز چنین بوده است. به این معنا که خلأ یکی از عناصر مزبور در "سالمرگی" هویت شکلی این کتاب را تغییر خواهد داد. احتمالا مهمترینِ عناصر در این میان تک گوییهای کاراکترهای "سالمرگی" است.
یکی از دلایلی که الهی در "سالمرگی" تا این حد رویکردی درون گرایانه داشته است، شکال درونی اتفاقهای داستان است. مهمترین اتفاقهای داستانی در"سالمرگی" رویدادهایی درونی و ذهنی نظیر ترس و اضطراباند. اصغر الهی برای شرح این مسائل میتوانست راه سادهتری برگزیند. او میتوانست زاویه دید روایت در داستانش، سوم شخص (دانای کل) انتخاب کند تا از تمامی اتفاقها آگاه باشد و به راحتی و بدون دغدغهای نه چندان درباره توجیه داستانیِ اثر هر آنچه شخصیتها بدان میاندیشند را روی دایره بریزد. او برای روایت این داستان شکل دوم و شکل سختتر را انتخاب کرده است. او خود را در مقام مولفی با آگاهی محدود نسبت به رویدادهای جهانِ داستانش قرار داده است تا بتواند همچون یک کاراکتر داستانی با محدودیتهای زندگیِ شخصیتهای روایتش همذات پنداری کند. اصغر الهی با انتخاب این شکل داستانی و البته اجرای دقیق آن توانسته یکی از بهترین داستانهای بلند فارسی در این حوزه را به رشته تحریر دربیاورد.
علیرضا پژمان