به گزارش هنرآنلاین، علیرضا رئیس دانا، مدیر انتشارات «نگاه» که مهمان منصور ضابطیان در برنامه «ساطور» بود، درباره سانسور در این حوزه پیش از انقلاب توضیح داد: من سال 42 چهارم ابتدایی بودم و در کتاب فروشی کار می کردم که به کتاب خواندن علاقه مند شدم. سال 44 یک نفر آمد و سراغ کتاب «مادر» ماکسیم گورکی را گرفت اما این اثر از سال 32 ممنوع بود. من کنجکاو شدم و گشتم تا این کتاب درباره اعتصاب کارگری و نقش یک مادر در سازماندهی تشکیلات را پیدا کردم و خواندم. از من قول گرفتند اگر گیر افتادم نگویم کتاب را از آنها گرفته ام.
وی افزود: سال 49 جنبشی در سیاهکل شمال ایران اتفاق افتاد و سیر مطالعه در ایران را تغییر داد. اتفاقی افتاد و مرا 9 ماه نگه داشتند و وقتی برگشتم دیگر از من می ترسیدند و استخدامم نمی کردند. به اصفهان رفتم و در کتابفروشی مشعل چند ماهی کار کردم و برگشتم. یک موتورسیکلت یاماها خریدم و ویزیتور کتاب شدم.
ماجرای راهاندازی انتشارات نگاه با چاپ کتابی از بهرام بیضائی
رئیس دانا با اشاره به آشنایی اش با خانواده جلال آل احمد که نام خانوادگی مادرش دانایی بود، ادامه داد: روزی سیمین دانشور زنگ زد و سراغم را گرفت، گفت بیضایی که رئیس هنرهای زیبا است مرا دعوت کرده برای سخنرانی بروم، هوشنگ گلشیری هم آنجا است، دنبالم بیا و مرا ببر. آنجا با بیضایی آشنا شدم.
به واسطه آشنایی با سیمین دانشور، کتاب بیضایی را چاپ کردم
مدیر انتشارات نگاه درباره راه اندازی این نشر گفت: من 700 تومان پول داشتم و دوستم هزار تومان داشت، تصمیم گرفتم موتوری را که 400 تومان خریده بودم هم بفروشم و انتشارات راه بیاندازیم. سراغ بیضایی رفتیم که خانه اش در امیرآباد بود و با تماس دانشور با او، حاضر شد کتابش را بدهد ما چاپ کنیم.
وی در پاسخ به اینکه با وجود سوءسابقه اش چطور توانست انتشارات راه اندازی کند، بیان کرد: کتاب نگاه برای مصطفی رحیمی را تازه جمع کرده بودند و من می خواستم به افتخار امیرپرویز پویان، نام انتشارات را پویان بگذارم اما تصمیم گرفتم نام نگاه را انتخاب کنم. با شریکم گفتیم اگر ساواک ما را خواست می گوییم به خاطر شعر «تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است» حمیدی که استاد مورد وثوق حکومت در شیراز بود، این را انتخاب کردیم.
گفتند اگر جواز میخواهید عکس اعلی حضرت را در انتشارات نصب کنید، گفتیم نه!
رئیس دانا تصریح کرد: به ما گیری ندادند اما چهار پنج سال جوازمان را نمی دادند. بعد از دو سال از احداث کتابفروشی بازرسی اتحادیه می گفت عکس اعلی حضرت را در کتابفروشی بزنید، ما عکس می گیریم و گزارش می دهیم و به شما جواز می دهیم. ولی ما قبول نکردیم گفتیم مگر شاه نگفته همه عضو حزب رستاخیز هستند؟ جوازمان تا سال 56 طول کشید چون از مهر آن سال با انتشار روزنامه رستاخیز فضا بهتر شده بود.
مسئول سانسور گفت آن روزنامه بود که فردا شیشه را با آن پاک می کنند، کتاب در قفسه میماند حذفش کنید
وی یادآور شد: یکی از مقالات این روزنامه را که یک تحلیل اقتصادی بود در کتاب چاپ کردیم که اداره نگارش از ما خواست آن را حذف کنیم. گفتیم در روزنامه که چاپ شده، گفتند آن روزنامه است، امروز می خوانند فردا خانم ها رویش سبزی پاک می کنند و آن را دور می ریزند اما کتاب در قفسه می ماند و شما باید این را حذف کنید.
مدیر انتشارات نگاه با بیان اینکه پس از اتفاقات سال 49 حکومت تمرکزش را روی این رویدادها گذاشت و از خیلی چیزها غافل شد، تاکید کرد: خیلی از کتابهای ممنوعه سال 32 مثل آثار گورکی یا آثار روشنفکران دوران مشروطه پس از این با جلد سفید شروع به چاپ کردند. به مرور ساواک هوشیار شد.
ماجرای پول خرج کردن شاه برای نوشتن کتابهایی در تعریف و تمجید از خودش
رئیس دانا با نام بردن اسامی کتابهای ممنوعه آن سالها تصریح کرد: زمانی که شاه فهمید خیلی از کتاب ها را میشد چاپ کرد دیگر دیر شده بود. خیلی ها به او گوشزد کرده بودند اما او هیچ چیز جز خودش را نمی دید. به نویسنده هندی به نام رامش سنگوی پول داده بودند تا کتاب «شاهنشاه آریامهر» را بنویسد. «ماموریت برای وطنم» را هم که می گویند شجاع الدین شفا برایش نوشت. صبح ها در روزنامه او را «ابر مرد تاریخ» خطاب می کردند. پول های زیادی هم به ایران سرازیر شد که ظرفیت استفاده اش را نداشت و ولخرجی می کرد. سال 57 هم اوضاع آنقدر بلبشو بود که کتاب های بسیار زیادی چاپ شد.
قبل از انقلاب مردم کتابخوانتر بودند، کتابی داشتیم که ۳۰۰ هزار نسخهاش فروخته شد!
مدیر انتشارات نگاه با بیان اینکه در سال منتهی به انقلاب گروه های مختلف شروع به چاپ کتاب کردند، اذعان کرد: آن زمان حکومت سرگرم منسجم کردن خودش بود و حواسش به این چیزها نبود. انتشارات ما تا سال 60 تعطیل شد و خودم هم نبودم و وقتی برگشتم فضای فکری جامعه فرق کرده بود. قبل از آن فروش کتاب بهتر بود، وقتی کتابی را معرفی می کردیم تا 100 هزار فروش می رفت. «در ویتنام» کتابی بود که در آستانه انقلاب 300 هزار تا چاپ شد.
وی افزود: کتاب «کوچه هفت پیچ» باستانی پاریزی را در خانه داشتم که قیمتش 60 ریال بود، جلد آن را پاره کردیم و 60 تومان فروختیمش و وضعیت انتشاراتمان دگرگون شد و جان گرفتیم. ارشاد آن زمان فقط از ما می خواست به آنها اسامی کتاب هایی که منتشر کرده ایم اعلام کنیم. دو نسخه کتاب به آنها می دادیم رسید می گرفتیم و تمام. کم کم در سال 63 ایراد گرفتن ها شروع شد.
آقای تاج زاده که الان زندان است، اول انقلاب سانسورچی کتاب بود!
رئیس دانا تاکید کرد: قصد تجدید چاپ کتاب «گارد جوان» نوشته الکساندر فادایف با ترجمه مهدی صاحبی را داشتم که گفتند این کتاب اشکال دارد. این کتاب تشکیلاتی و سیاسی بود اما ایرادشان درباره دختری با بلوز آبی بود که در استخر رانش معلوم می شود! آقای تاج زاده که الان زندان است، آقای آرمین که داماد یکی از این آقایان است و آقای زارع زاده آن موقع بررسی کتاب ها را برعهده داشتند و ارشاد را شکل دادند.
وی اضافه کرد: مثلا کتابی درباره کا گ ب چاپ کردیم که خیلی سیاسی بود و کاری نداشتند ولی به نگاه کردن یک پسر به دختری ایراد می گرفتند. کسانی که کتاب ها را می خواندند اصلا آنها را نمی فهمیدند و فقط همین چیزها را درمی آوردند.
مدیر انتشارات نگاه در پاسخ به اینکه آیا روی اشخاص هم حساسیت وجود داشت، گفت: روی توده ای های سابق مثل شاملو، فروغ فرخزاد، علی محمد افغانی، حساسیت داشتند. روی دولت آبادی کمتر. دکتر حسن مرندی، سیاوش کسرائی و... هم از این افراد بودند. به هر حال کل آثار شاملو به جز «کوچه» را ما چاپ کردیم.
به خاطر شعر «شیخ بوزینه» این کتاب را سه سال نگه داشته بودند
وی با بیان اینکه اولین کتابی که برای چاپ آن چالش زیادی داشتند متعلق به استاد شهریار بود، تاکید کرد: من به تبریز رفتم اما او سه روز ما را راه نمی داد. نامه ای از ثریا آمده بود و اشک می ریخت و می گفت بروید. بالاخره بعد از 3 روز با او قرارداد بستیم و کتابش را 11 هزار نسخه در 2 جلد چاپ کردیم اما کتاب متاسفانه در ارشاد ماند. چرا؟ او شعری به نام «شیخ بوزینه» داشت که بررسان فکر می کردند درباره روحانیت است!
ماجرای پادرمیانی رهبر انقلاب برای چاپ کتاب شهریار
رئیس دانا یادآور شد: 22 هزار جلد صحافی شده بود و صدام خانه ای را زده بود که در زیرزمین آن کتاب ها نگهداری می شد. لوله آب ترکیده و نصف کتاب ها از بین رفته بود... گذشت تا بیماری شهریار پیش آمد. او در بیمارستان مهر تبریز بستری شد، آقای خامنه ای که رئیس جمهور بود به دیدنش رفت و او را به بیمارستان مهر تهران آورد. پیش از این شهریار آن موقع برای سیداحمد خمینی یا آقای رفسنجانی رئیس مجلس نامه نوشته بود. او به من گفت فردا آقای خامنه ای برای عیادت می آید تو هم بیا. او یک پسر داشت من را هم به عنوان پسرش نگه داشت. با آقای خامنه ای صحبت کردیم و شهریار گلایه کرد و ماجرا را گفت. توضیح داد من در شعر شیخ بوزینه، مهدی سهیلی را هجو کرده ام و منظور دیگری ندارم.وی ادامه داد: آقای خامنه ای مشکل را حل کرد و فردا در ارشاد نامه ای گرفتیم و به ساده گی کتاب را پخش کردیم.
وقتی سیمین بهبهانی با رژ قرمز و بدون روسری میخواست به ارشاد برود!
مدیر انتشارات نگاه درباره چاپ کتابهای سیمین بهبهانی در نشر خود گفت: به مجموعه اشعار 1200 صفحه ای او تقریبا 30 مورد ایراد گرفتند. او یک پژو داشت، سه کیلو از قنادی فرانسه شیرینی دانمارکی گرفت و با هم به ارشاد رفتیم. قبل از رسیدن به او گفتم روسری ات را قدری پایین بیاور. گفتم باشد حتما اما یکدفعه به خودم آمدم و دیدم لب او قرمز شد و روسری اش را هم برداشت! گفتم اینطوری که ما را راه نمی دهند! عصبانی شد. آقای جهانگیری دم در بود که کمکمان کرد و رد شدیم. آقای حمیدی آن موقع مدیر کل بود و من او را در دفترش دیدم. او از در دیگر اتاقش خارج شد و منشی به ما گفت او مریض شده و نیامده! کارمندها آمدند با خانم عکس گرفتند و رفتیم. وی افزود: بار دیگر به ارشاد نزد مدیر دیگری رفتیم و در حالی که قرار بر حذف 30 شعر بود، در نهایت با حذف 3 شعر کتاب منتشر شد. خانم بهبهانی بسیار ستیزنده بود، حقش را می گرفت و تا لحظه های آخر هم همینطور بود. پس از مرگش کتاب به شکل کامل چاپ شد و هفته بعد خواستند آن را جمع کنند ولی ما دیگر کار را فروخته بودیم.
زمان مهاجرانی به کتاب های زیادی اجازه چاپ دادند و فضا باز شد
مدیر انتشارات نگاه با اشاره به تغییر شرایط در 40 سال اخیر، تاکید کرد: زمان رفسنجانی خیلی سختگیری می کردند. خود خاتمی وقتی وزیر ارشاد بود گفت با موسیقی می شود به خدا رسید. آقای مهاجرانی که زمان خاتمی وزیر ارشاد شد، به کتاب های زیادی اجازه چاپ داد. او گفت به هر کتابی که گروه های سیاسی خارج از کشور روی آن دست گذاشته اند اجازه چاپ بدهید. از جمله فروغ فرخزاد، شاملو، مرتضی راوندی و... سد کتاب ها شکسته و فضا باز شد.
به خاطر کتاب «پیغمبر دزدان» میخواستند انتشارات ما را آتش بزنند!
وی در پاسخ به اینکه پس چرا در همین دوران نشر مرغ آمین را آتش زدند، اظهار کرد: این اتفاقات فردی و خودجوش بود نه حاصل سیاستهای کلان حکومت. خود من کتابی به عنوان «پیغمبر دزدان» یا شعرهای فروغ فرخزاد را چاپ کردم و می خواستند انتشارات ما را هم آتش بزنند. در حالی که آن کتاب درباره فرهاد میرزا نوه فتحعلی شاه قاجار و دزدان سر گردنه آن زمان بود نه پیامبر اسلام.
به پزشکیان کتاب معرفی کردم بنده خدا اصلا شناختی نداشت اگر آیت اله خامنهای بود آن را میخرید
وی با بیان اینکه سختگیری ها در دوران آیت الله رئیسی خیلی زیاد شده بود، تاکید کرد: آدم هایی که همین الان در ارشاد هستند آنجا بودند و بیشتر سختگیری می کردند. آقای صالحی وزیر ارشاد کنونی انسان بسیار شریفی است. همین امسال پزشکیان رئیس جمهور به غرفه ما آمد و با او صحبت کردیم. کتاب «صفوة الصفا» را به او نشان دادم و شناختی نداشت. توضیح دادم که درباره صفویه است. ولی اگر آیت اله خامنه ای آمده بود این کتاب را می خرید و می فهمید کتاب چیست ولی پزشکیان این ویژه گی را ندارد.
اوضاع الان از دوران رئیسی بدتر است و دولت در سایه دارد کار را جلو میبرد
مدیر انتشارات نگاه یادآور شد: رئیس جمهور از اوضاع پرسید گفتم افراد در ارشاد خیلی خوب هستند اما انگار دولت در سایه دارد کار را جلو می برد و اوضاع بدتر از دوران رئیسی شده است! در حالی که الان دیگر کتاب ممنوعه ای نداریم و همه کتاب ها چاپ و کنار خیابان فروخته می شود.
وقتی کتابی را یک مسئول رد میکند و دیگری بدون حذف یک واو به آن مجوز انتشار میدهد!
رئیس دانا درباره اینکه آیا تا به حال کلکی زده تا منجر به چاپ کتابی شود، گفت: «کسی شبیه به خودم» اثر ابراهیم یونسی را غیرمجاز کردند، 5، 6 ماه گذشت و آن را با اسم «خاطرات ابراهیم یونسی» ارائه کردیم 40 مورد اصلاحات به آن خورد. بخش هایی از کتاب را گفته بودند کامل بردارید که نمیشد. یک سال و نیم گذشت و اجازه چاپ این کتاب را با تغییر فونت و شابک و کم کردن 200 صفحه از آن با همین روش، و البته اسم جدید «زمستان بی بهار» بدون کاستن واوی گرفتیم. از این نمونه ها زیاد داریم و وقتی آدم جدیدی کتاب را می خواند ماجرا فرق می کند.
دستورالعملی وجود ندارد همه چیز سلیقهای است
وی در پاسخ به اینکه پس دستورالعملی وجود ندارد تصریح کرد: سلیقه ای است. شورای انقلاب فرهنگی سال 67 دستورالعمل داده است اما مدام شل کن سفت کن می شود. زمان اصلاحات ببینید چه کتاب و مجلاتی منتشر می شد اما آزادترین دوره الان است. وقتی روزنامه هم میهن را می خوانیم باور نمی کنیم برای این دوره است. آرمان ملی را داریم، شرق کمی محافظه کار تر است، در اعتماد ملی و... همه چیز می نویسند ولی مخاطب ندارند و کسی این روزنامه ها را نمی خرد.
با یک کتاب اتفاقی نمی افتد این حساسیت ها بی مورد است
مدیر انتشارات نگاه در پاسخ به اینکه آیا این کتابها چیزی را می توانند تغییری بدهند که این حساسیت ها را توجیه کند، گفت: بی مورد است. هیچ اتفاقی نمی افتد. الان تیراژ کتابها 300 تا شده آن موقع که 50 هزار تا چاپ می کردیم هم اتفاقی نمی افتاد. تاثیر فرهنگ روی تحولات اجتماعی درازمدت است و یکی دو روزه نیست. ما کتاب چاپ می کنیم آدم ها بخوانند و کارشان به زندان نکشند نه اینکه آدمها را بگیرند و به زندان ببرند!
دوران میرسلیم دوران سیاهی بود
رئیس دانا درباره پر دردسرترین کتابی که چاپ کرده گفت: کتابی که خیلی گرفتارش شدیم برای مرتضی راوندی بود. اجازه چاپ کتاب او را نمی دانند. مجموعه او 10 جلد است. کتابش را به ارشاد بردیم قبل از آن 5، 6 شعر بود که خودمان احتیاط کردیم و حذفش کردیم. دوران میرسلیم دوران سیاهی بود، من مستاجر مادرش کبری پورجوادی بودم. یک نفر به غرفه ما آمد و کتاب را که باز کرد نگران و ناراحت شد، پرسید چه کسی اجازه انتشار این را داده است؟
پدر میرسلیم به من گفت: لعنتی تو این کتاب را چاپ کردی؟ مملکت را به هم ریختی!
وی ادامه داد: کتاب «مولن روژ» هم که در روسپی خانه های پاریس می گذرد باعث دردسر زیادی شد. شبانه ریختند مغازه ما را بستند. خوشبختانه مرا نگه نداشتند. من پیش سیمین دانشور رفتم و او پادرمیانی کرد. پیش پدر میرسلیم هم رفتم و او به من گفت «لعنتی تو این کتاب را چاپ کردی؟ مملکت را به هم ریختی». بعد از او نزد نصرالله میرجوادی رفتم او هم به من انتقاد کرد، گفتم آقای میری در ارشاد به ما مجوز داد. خلاصه 40، 50 روز مغازه ما را بستند تا بالاخره توانستیم کارها را درست کنم. تنها مجله ای که خبر پلمپ انتشارات ما را نوشت، مجله «ایران فردا» برای آقای صحابی بود.
مدیر انتشارات نگاه در پاسخ به اینکه اگر همین الان هیچ سانسور و ممیزی وجود نداشته باشد چه کتابی را منتشر می کند، گفت: من حدود 6 عنوان کتاب از احمد شاملو دارم، 2 کتاب آقای راوندی را به من اجازه چاپ داده اند اما می ترسم. جلد 2 این کتاب درباره پیشرفت ها و جنگ های اسلام است و جلد 3 آن درباره کشف حجاب است و شعری از شهریار هم در آن آمده و می ترسم چاپش کنم.
وی در پایان بیان کرد: البته من دیگر 70 ساله شده ام و چیزی برایم مهم نیست ولی بهتر است این کتاب را چاپ نکنم و عروسی نوه هایم را ببینم.
انتهای پیام