سرویس سینمایی هنرآنلاین: "بادیگارد" تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا درباره کاراکتری است که به دلیل شغلش به ناگزیر دور از مردم و جامعه‌اش قرار دارد و نمی‌تواند کنار آن‌ها باشد.

در همان صحنه افتتاحیه وقتی مردم مشتاقانه به سوی معاون رئیس‌جمهور می‌دوند، حاج حیدر مجبور است با نگاهی شکاک و پر از سوءظن به مردم روبرویش بنگرد و اسلحه‌اش را به سوی مردم بگیرد و در میان آن‌ها به دنبال تروریست خطرناکی بگردد که می‌تواند امنیت ملی را به خطر بیندازد. فیلم می‌توانست مطابق الگوی فیلم‌هایی همچون "سامورایی"، "سرپیکو"، "لئون"، "رانندگی"، "آمریکایی" و "مکالمه" که نمونه‌های موفقی در این زمینه هستند، داستان خود را پیش ببرد و از حاج حیدر شخصیتی خاموش و تنها و تودار بسازد که به دلیل حرفه‌اش نمی‌تواند زندگی عادی در میان مردم داشته باشد و همواره مجبور است چون سایه‌ای که نباید دیده شود و هویت و شغل واقعی‌اش لو برود، زندگی کند. اما حاتمی‌کیا همواره نشان داده است که به فیلمسازی به عنوان محملی برای بیان ایدئولوژی و ابراز واکنش نگاه می‌کند و به همین دلیل فیلم بجای اینکه اثری درباره دشواری‌ها و تناقضات افراد حرفه‌ای باشد که به دلیل پایبندی به اصول فردی و شغلی‌شان مجبور به کناره‌گیری و جداافتادگی از جامعه و مردمشان می‌شوند، به اثری تبدیل شده است که از همان ابتدا انگشت اتهام و اعتراضش را به سوی همه نشانه می‌گیرد که چرا قهرمانش تنها و زخم‌خورده است.

قهرمان‌های مظلوم و بی‌ادعای حاتمی‌کیا آرام‌آرام جای خود را به شخصیت‌های معترض و حق‌به‌جانبی دادند که به همه طعنه و کنایه می‌زنند و از عالم و آدم ناراضی و گله‌مند هستند اما درنهایت نیز معلوم نمی‌شود که اساساً چه مطالبه‌ای دارند و چه کسی را مقصر می‌دانند. تا قبل از "آژانس شیشه‌ای" قهرمان‌های حاتمی کیا مردان بی‌ادعایی بودند که فقط برای اعتقادشان کار می‌کردند، بدون اینکه از کسی انتظاری داشته باشند یا منتی بگذارند و اگر از دنیایی که آن‌ها را نمی‌فهمید دلتنگ می‌شدند، به خلوتی پناه می‌بردند و شکایتشان را با خدایشان می‌گفتند.

از "آژانس شیشه‌ای" که حاج کاظم اسلحه‌اش را به سوی مردم گرفت تا آن‌ها را به زور از قالب گروگان به شاهد تبدیل کند، جرقه‌های این ذهنیت طلبکار حاتمی‌کیا زده شد اما حاج کاظم هنوز امید داشت که اگر قصه هم‌سنگرش را با آن‌ها بگوید، میان آن جماعت رنگارنگ مقابلش کسانی با او همراه می‌شوند. ولی در "بادیگارد" همه آدم‌های اطراف حاج حیدر ضدقهرمان‌هایی هستند که در تضاد و تقابل با او قرار دارند و در برابر تنهایی و خستگی و بی‌خوابی حاج حیدر مقصر و گناهکار هستند و حاتمی‌کیا هیچ مجالی باقی نمی‌گذارد که میان حاج حیدر و آدم‌های اطرافش نزدیکی شکل بگیرد. از مافوق حاج حیدر که بیشتر رفیق اوست تا رئیسش و تا آخر ماجرا پای او می‌ایستد، تا بازرس ویژه‌ای که مطابق وظیفه‌اش پرونده را بررسی می‌کند تا معلوم شود چه کسی در جریان کشته شدن مردم بی‌گناه مقصر است و شخصیت‌های سیاسی نظام که حاج حیدر به حقانیت آن‌ها شک کرده و دیگر نمی‌خواهد محافظ آن‌ها شود و مهندس میثم که دلش نمی‌خواهد همچون یک زندانی تحت نظر و تعقیب و مراقبت قرار بگیرد و درنهایت مردمی که در مرگ حاج حیدر نقشی ندارند اما حاتمی کیا آن را در تنهایی تلخ و اندوه‌باری رقم می‌زند تا از همه انتقام بگیرد.

در کل فیلم هیچ دلیل و نشانه روشنی بر منفی بودن آدم‌های اطراف حاج حیدر ارائه نمی‌شود که شک و سرخوردگی و دلخوری او را متقاعدکننده و توجیه‌پذیر نشان دهد و همه شخصیت‌های پیرامون او واکنش‌های معقول و منطقی نسبت به حاج حیدر دارند، اما حاتمی‌کیا تک‌افتادگی حاج حیدر را با مقصر جلوه دادن دیگران به نمایش می‌گذارد و از او شخصیت متوقع و شاکی می‌سازد که چون قدر نمی‌بیند و خودی به حساب نمی‌آید و پس از سال‌ها خدمت خالصانه مورد توبیخ و اتهام قرار می‌گیرد، به تردید و ناامیدی می‌رسد که آیا در تمام این سال‌ها که عمرش را به پای آرمان‌ها و اصولش گذاشته، کار درستی کرده یا زندگی‌اش را باخته است؟ در حالی که می‌توانست او را شخصیتی نشان دهد که تازه در انتهای مسیر حرفه‌ای و شغلی‌اش می‌فهمد که در تمام این سال‌ها لذت زندگی به صورت یک آدم معمولی در کنار دیگران را از دست داده است، اما با وجود دل‌شکستگی‌اش سکوت کند و لب به اعتراض و کنایه نگشاید و همچنان به اعتقاداتش پایبند بماند و همان‌طور که از یک آرمان‌گرای حرفه‌ای انتظار می‌رود، به موقع وارد عمل شود و عملیات ترور را ناکام بگذارد و جان دانشمند جوانی را که قرار است آینده کشور را بسازد، نجات دهد و با مرگ حسرت‌بار خود شمایل اسطوره‌واری از قهرمانی بی‌ادعا و گمنام را بجا بگذارد.

مهم‌ترین چیزی که این حس طلبکارانه در فیلم را تعدیل و تلطیف می‌کند، انتخاب و بازی پرویز پرستویی است که چنان شخصیت دوست‌داشتنی و محجوب و آرامی دارد که حتی وقتی زبان به شکایت باز می‌کند، مظلومیتی را به اعتراضش می‌بخشد که نمی‌توانیم از طعنه و کنایه‌هایش دلگیر شویم. مخصوصاً که حضورش با خود خاطره‌ای از قهرمان کهنه‌کار گذشته را می‌آورد و خستگی و پیری و دل‌شکستگی‌اش مسیر سختی را که تا اکنون پشت سر گذاشته، پیش روی چشمانمان زنده می‌کند و به او حق می‌دهیم که دلش بخواهد کسی به او خدا قوتی بگوید.