گروه سینما هنرآنلاین، مستند «زیر درخت لور» ساخته معین کریمالدینی، از آثاری است که با نگاهی تأملی و جزئینگر، به زیست روزمره انسانهایی میپردازد که در تعلیقی دائمی میان ماندن و رفتن، امید و فرسودگی گرفتار شدهاند. این مستند در نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» حضور دارد و همزمان در بخش ملی و بخش بینالملل این رویداد به نمایش درمیآید. فیلم، بدون اتکا به روایتهای پررنگ یا افشاگریهای مستقیم، جهان خود را آرام و تدریجی پیش چشم مخاطب میسازد.
آنچه در ادامه میخوانید، یادداشتی است که فاطمه سرافراز درباره این مستند نوشته است:
مستند «زیر درخت لور» شمایل یک جهان معلق است؛ جهانی که در آن مردی خسته، دختری لرزان و جزیرهای پرزرقوبرق، میان امید و تعلیق آویزان ماندهاند. فیلم نه قصهگوست و نه خطابهگر؛ بیشتر شبیه صحنهای است که روی آن، زندگی آرامآرام خودش را اجرا میکند.
رضا در مرکز این جهان ایستاده، اما قهرمان به معنای کلاسیک کلمه نیست. کیشِ کارتپستالیِ ما، برای او و خانوادهاش به جزیرهای تبعیدی بدل شده است؛ جایی که هر تصمیم ساده، از پیدا کردن یک خانه تا یافتن یک کار، به تعلیقی طولانی گره میخورد. این تعلیق بیپایان، ریشهای اگزیستانسیالیستی در فیلم دارد؛ انتظارِ بیحاصل برای نظمی که هرگز از راه نمیرسد. رضا میان رابطهای ازهمگسیخته با دخترش و تلاش برای بقا معلق مانده است؛ گویی در دایرهای میچرخد که نه آغازش معلوم است و نه پایانش.
نیروی فیلم در جزئیات نهفته است؛ در چیزهایی که معمولاً سر میز مونتاژ حذف میشوند: در چانهزدن بر سر جنس کاغذ، در بحث بر سر رنگ رژ لب، در نذرهای کوچک غذایی که از دل جیبهای خالی بیرون میآید، و در جملههای بهظاهر معمولیای مثل «خدا بزرگه، اوضاعمون اینجوری نمیمونه» که زیر زبان آدمها لانه میکند. خشونت، اگر هست، بیشتر در لحن، نگاه و سکوت رسوب کرده تا در تصویرهای تکاندهنده؛ زخمی است که تماشاگر بهجای دیدن، حدسش میزند.
«زیر درخت لور» در بهترین لحظاتش، سینمای مستند را به نقطهای میبرد که مرز میان واقعیت و درام فلسفی محو میشود. این فیلم از آن دست مستندهایی است که بهجای افشاگری، جهانش را آرامآرام پیش چشم ما میسازد؛ بیآنکه همهچیز را لو بدهد یا داستان را تا انتها تعریف کند. فیلم نه پایانی قاطع ارائه میدهد و نه گرهگشایی معجزهآسا؛ بیش از آنکه درباره «رخداد بزرگ» باشد، درباره زیستن در فاصله میان رخدادهاست.
در همین فاصله است که درخت لور، بهجای آنکه صرفاً درختی کهنسال باشد، به «سدرهالمنتهی» آدمهای خسته جنوب بدل میشود؛ جایی برای نفس تازه کردن، گلایه کردن و تکرار همان پرسش قدیمی: «خدایا، چیکار کنیم، کجا بریم؟»
انتهای پیام