سرویس سینمایی هنرآنلاین: این شب‌ها سریال "پرگار" به کارگردانی شهرام شاه‌حسینی از شبکه یک سیما روی آنتن می‌رود. رضا امامی بازیگر تئاتر و تلویزیون در این سریال در نقش منعم در مقابل بازیگرانی چون مرجانه گلچین، بابک کریمی، بهرنگ علوی، فریبا کوثری و علی عمرانی به ایفای نقش می‌پردازد. رضا امامی که از بازیگران باسابقه تئاتر است و همکاری با گروه تئاتر آئین را در کارنامه هنری خود دارد در دهه 80 با بازی در سریال "خط قرمز" بازیگری در تلویزیون را تجربه کرد که این روند تاکنون ادامه داشته است.

به همین بهانه میزبان این بازیگر در دفتر هنرآنلاین شدیم و با او درباره کارنامه بازیگری‌اش و حضورش در سریال "پرگار" به گفت‌وگو نشستیم.

آقای امامی چرا بازیگری را انتخاب کردید؟ البته شاید این سؤال کلیشه‌ای باشد ولی پس از اتفاقات کرونا و راه افتادن جشنواره‌هایی مثل جشنواره تئاتر در خانه، این تفکر که بازیگری ساده است بیشتر شد. البته از قبل هم این تفکر وجود داشت ولی اتفاقات قرنطینه این مسئله را تشدید کرد.

فکر می‌کنم این چیزی که شما گفتید فقط شامل بازیگری نمی‌شود. این روزها جوان‌ها دوست دارند همان روز اول از پله اول به پله صدم بپرند و فکر می‌کنند کار بازیگری آسان است. من این شب‌ها که سریال "پرگار" را می‌بینم یاد یک خاطره از اکبر زنجانپور می‌افتم. یک سال که در جشن بازیگر داشتند از آقای زنجانپور تقدیر می‌کردند، ایشان گفتند من پس از سال‌ها تازه دارم احساس می‌کنم امشب به من خوش می‌گذرد. یعنی احساس کردم این همه زحمتی که کشیدم به هدر نرفته و تلاش من به نتیجه رسیده است. من حدود 25 سال است که کار تئاتر می‌کنم. پس از این همه سال وقتی این شب‌ها می‌نشینم سریال "پرگار" را می‌بینم احساس می‌کنم تلاشم بی‌نتیجه نبوده است. البته من هیچ‌وقت چیزی را به‌آسانی به دست نیاورده‌ام. احساس می‌کنم مرارتی که کشیده‌ام حالا به نتیجه رسیده است. همیشه یاد این جمله استاد سمندریان می‌افتم که می‌گفت: "وقتی می‌خواهی وارد این رشته شوی باید تحمل دو چیز را داشته باشی؛ یکی این که گرسنگی بکشی و دیگری این که صبر و تحملت زیاد باشد". من فکر می‌کنم هر کسی که می‌خواهد وارد این حرفه شود باید از جان و دل مایه بگذارد. حرف من به بچه‌هایی که می‌خواهند وارد حرفه بازیگری شوند این است که بدانند این حرفه سختی‌های زیادی دارد و باید مرارت بکشند. البته این را هم قبول دارم که ارتباطات در هر کاری وجود دارد. شاید بعضی افراد بتوانند از ارتباطات استفاده کنند و پله‌ها را زودتر طی کنند و شاید هم مثل من 25 سال طول بکشد که یک فیلم از من پخش شود تا بگویم کمی راحت شدم. من اعتقاد دارم اگر کسی در هر زمینه‌ای خوب باشد به‌راحتی نمی‌توانند روی اسم او خط بکشند. یعنی این‌طور نیست که بگویند فلانی خوب است ولی چون پارتی ندارد او را کنار بگذاریم. من سال 1388 با آقای فریبرز عرب‌نیا یک تئاتر کار کردم. پس از چند سال وقتی ایشان می‌خواست یک مینی سریال برای تلویزیون کار کند، گفت من برای این نقش رضا امامی را می‌خواهم چون احساس می‌کنم نگاهش برای این نقش نیاز است. بعد پای حرفش ماند و من را انتخاب کرد که این اتفاق برای من ارزشمند بود. چند سال پیش در سریال "همه چیز آنجاست" به کارگردانی آقای شهرام شاه‌حسینی در نقش یک پلیس بازی کردم و حالا آقای شاه‌حسینی می‌گوید من برای نقش منعم در سریال "پرگار" رضا امامی را می‌خواهم.

رضا امامی

25 سال پیش چه اتفاقی افتاد که به سراغ بازیگری آمدید؟ می‌دانم بازیگری جذاب است و آدم را به سمت خود می‌خواند، اما می‌توانستید یک شغل دیگر انتخاب کنید. چه چیزی در خودتان و بازیگری دیدید که به سراغ آن آمدید؟

شاید حرفی که می‌زنم کلیشه‌ای باشد، اما من فکر می‌کنم دنیای بازیگری، نمایش، تصویر و ورزش برای همه آدم‌ها جذاب است. شما همین الآن اگر از 10 نفر سؤال بپرسید آیا دوست دارید بازیگر شوید، 9 نفرشان ‌می‌گویند بله. این بخش عام قضیه است. بخش دیگر که من احساس کردم بازیگری می‌تواند من را به جلو هل بدهد این بود که در بازیگری می‌توانم آدمی باشم که به‌عنوان رضا امامی، نقش‌های متفاوتی را بازی کنم. این مسئله در بازیگری برای من جذاب بود. ما به الآن نگاه نکنیم که کتاب‌های بازیگری زیاد شده است، بلکه من 25 سال پیش کتاب‌های استانیسلاوسکی را از پستو‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب پیدا می‌کردم. شاید باورتان نشود وقتی کتاب را پیدا کردم، تا صبح نشستم آن را خواندم و وقتی ساعت چهار و نیم، پنج صبح کتاب تمام شد احساس کردم هیچی نفهمیدم و باید دوباره آن را بخوانم. کشف این که دنیای بازیگری چیست، این که آدم می‌تواند در موقعیت دیگری قرار بگیرد و می‌تواند خودش را به‌واسطه نقش‌ها بروز بدهد، جذابیت اولیه‌ای بود که برای من پیش آمد و باعث شد تا من به این سمت بیایم. در یک دوره‌ای آقای مهدی فتحی در کارگاه آزاد بازیگری استادِ صدا و بیان من بودند. در زمینه صدا و بیان آن‌قدر برای من سؤال پیش می‌آمد که یک‌بار ایشان نیم ساعت در گرمای تابستان در خیابان انقلاب ایستاد و برای من توضیح داد. به نظرم چیزی درون آدم‌هاست که آدم‌ها را به هر حرفه‌ای علاقه‌مند می‌کند. پدرم در دوران بچگی همیشه من را به سینما می‌برد و بعد من دوستانم را دور هم جمع می‌کردم و همان فیلم‌هایی که می‌دیدم را با همدیگر بازی می‌کردیم.

خانواده با کارهای شما مخالف نبودند؟ به هر حال بسیاری از خانواده‌ها دوست دارند فرزندانشان دکتر یا مهندس شوند و دنبال یک شغل بروند چون متأسفانه هنوز بازیگری و کارگردانی به‌عنوان شغل به رسمیت شناخته نشده‌اند. شاید به رشته هنر علاقه داشته باشند و بچه‌ها را به سینما ببرند ولی آن‌قدر رغبت نشان نمی‌دهند که فرزندشان به سراغ رشته‌های هنری برود چون حس می‌کنند در آینده ضربه می‌خورند.

خانواده با بازیگر شدن من مشکل نداشتند، اما آن موقع در دوران ما فقط رشته‌های مهندسی و پزشکی وجود داشت. من در دانشگاه رشته مهندسی خواندم چون پدرم مهندس عمران بود و دوست داشت من هم مهندس عمران شوم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم احساس کردم هر روز صبح به‌سختی به محل کار می‌روم و تصمیم گرفتم دیگر سرکار نروم. از آن به بعد سرکار نرفتم و به سمت حرفه بازیگری آمدم.

دوست داشتید به دانشگاه بروید یا فکر می‌کردید در همین آموزشگاه‌های بازیگری هم می‌توانید آموزش ببینید؟

دوست داشتم به دانشگاه هنر بروم، ولی آن‌قدر در این زمینه مطالعه کرده بودم که احساس می‌کردم از یک مسیر کوتاه‌تر هم می‌توانم به نتیجه برسم. به همین خاطر تصمیم گرفتم به کارگاه آزاد بازیگری آقای تارخ بروم. من در دوره‌ای به کارگاه آزاد بازیگری رفتم که استادهای بسیار خوبی در آنجا تدریس می‌کردند. در آنجا با دکتر علی رفیعی آشنا شدم و در نمایش "یک روز خاطره‌انگیز برای دانشمند بزرگ وو" جامه‌دار بودم. آقای رضا کیانیان نقش اول نمایش بودند و من لباس‌های ایشان را تعویض می‌کردم. روز آخر اجرا بود که آقای کیانیان به من گفت تو موفق می‌شوی. گفتم چطور؟ گفت تو من را یاد روزهای اول خودم در مشهد انداختی. گفت من در مشهد وارد یک گروه تئاتری شده بودم و هر کاری می‌کردم تا دیده شوم. همین کارهایی که تو الآن انجام دادی را من هم انجام می‌دادم. حرف آقای کیانیان در گوش من ماند. آن موقع از ایشان پرسیدم خواندن رشته هنر تأثیر دارد؟ گفت بعداً متوجه می‌شوی تأثیر دارد یا نه. گفتم چطور؟ گفت وقتی وارد دانشگاه می‌شوی یک سری مسیرها برای شما راحت‌تر باز می‌شود و به همین خاطر شاید بهتر بتوانی به نتیجه برسی. من وقتی وارد کارگاه بازیگری شدم، دکتر رفیعی، دکتر صادقی، خانم گلاب آدینه، آقای تارخ، آقای مهدی فتحی و آقای اکبر عالمی و آقای معیریان هم بودند و من در طول یک سال چیزهای بسیار زیادی از آن‌ها یاد گرفتم.

رضا امامی

درست است که سال‌ها از درگذشت مهدی فتحی می‌گذرد ولی هنوز عده زیادی معتقدند که ایشان یکی از بهترین اساتید در بیان بودند. بسیاری از بازیگران قدیمی رادیو هم شاگرد ایشان بوده‌اند. طبیعتاً اسامی‌ای که نام بردید روی روند بازیگری شما تأثیر خوبی گذاشته‌اند.

من وقتی آن دوره را گذراندم وارد گروه دکتر رفیعی شدم و در نمایش "عروسی خون" یک نقش کوتاه داشتم. در آن نمایش شهرام حقیقت‌دوست و محمد عاقبتی هم حضور داشتند. در آن نمایش یک دیالوگ بیشتر نداشتم ولی آن دوره برای من یک دانشگاه بود. گروه دکتر رفیعی به مدت سه ماه هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا هشت شب تمرین می‌کرد. من آن‌قدر به این حرفه علاقه‌ داشتم که وقتی کتاب جدیدی درباره این حرفه به بازار می‌آمد جزو 10 نفر اولی بودم که آن کتاب را می‌خریدم و تا مسیر خانه آن را می‌خواندم. الآن وقتی یک عده می‌گویند بازیگری پارتی‌بازی است را نمی‌فهمم چون خودم این مسیر را به‌سختی گذراندم. حرف آقای کیانیان همیشه در گوشم بود و می‌گفتم پس چرا نمی‌شود؟ امروز احساس می‌کنم حرف آقای کیانیان محقق شده است. هر چند که نگاه من به بازیگری از سال 81 تغییر کرد. من در شروع کارم در سریال "خط قرمز" بازی کردم که حضور در آن سریال برای من یک شانس بود، اما هنوز احساس می‌کردم دانسته‌های من زیاد نیست. آن موقعیت برای من موقعیت خوبی بود که متأسفانه در تلویزیون و سینمای ایران وقتی شما یک نقشی را بازی می‌کنید سایر کارگردان‌ها نیز از شما می‌خواهند همان روند را ادامه بدهید. پس از آن سریال کارگردان‌های دیگری هم با من تماس می‌گرفتند که دوباره بیایم نقش معتاد را بازی کنم. البته یک‌بار دیگر هم در سریال "رسم شیدایی" به کارگردانی اکبر خواجویی هم نقش معتاد بازی کردم، ولی پس از آن تصمیم گرفتم دیگر نقش معتاد بازی نکنم و به همین خاطر از فضای تصویر دور ماندم. در سال 81 با یک گروه بسیار خوب و درجه یک به نام گروه سینما تئاتر "آیین" به سرپرستی آقای داوود دانشور آشنا شدم. آقای دانشور نگاه من به بازیگری را تغییر داد. یعنی این که همه چیز دیده شدن نیست و به هر قیمتی نباید کار کرد و دیده شد. من در این سال‌ها از ایشان چیزهای زیادی آموخته‌ام.

این گروهی که می‌گویید به اتفاقات علمی اهمیت زیادی می‌دهد. آقای دانشور و آقای براهیمی سالیان سال است که دارند تدریس می‌کنند و خدمات خوبی به تئاتر کرده‌اند. زمانی شروع به ترجمه نمایشنامه کردند و نمایشنامه‌نویسان آمریکایی و اروپایی زیادی را در ایران معرفی کردند ولی نقدی که به آن اجراها می‌شد این بود که گروه آقای دانشور بیشتر به جنبه‌های علمی تئاتر توجه می‌کند تا جذابیت‌های دیگری که می‌تواند تماشاگر را به سمت خودش بیاورد و به همین خاطر کمتر از اجراهای این گروه استقبال می‌شود. شما خودتان این اعتقاد را دارید؟

همان‌طور که گفتید این گروه و به‌خصوص آقای دانشور نمایشنامه‌نویسان مختلفی را به تئاتر کشور معرفی کردند. ما سال 84 یک نمایش به نام "آنوا" کار می‌کردیم که نمایشنامه‌نویس آن آفریقایی بود و کسی نام او را نشنیده بود. به لحاظ اجرایی هم باید بگویم آقای دانشور همیشه تئاتر را برای تئاتر خواسته و هیچ موقع اهل تبلیغات نبوده است. هیچ‌وقت دنبال این نبوده که بازیگر چهره‌ بیاورد تا گروه و خودش را تبلیغ کند. ایشان به‌شدت پایبند به گروه و افراد گروه بودند. تأکید زیادی داشتند که وقتی دارند یک کاری انجام می‌دهند همه بچه‌های گروه به شکلی درگیر شوند. البته این مسئله هم می‌تواند حسن باشد و هم ایراد. از این جهت حسن است که یک گروه تئاتری شکل گرفته و همه بچه‌ها درگیر هستند ولی از طرفی می‌تواند این اشکال را داشته باشد که شخصیت جدیدی وارد گروه نمی‌شود که یک نفس تازه بیاورد و خون تازه‌وارد گروه کند. من از این جهت حرف شما را قبول دارم.

من فکر می‌کنم آنجا اخلاق‌گرایی خود آقای دانشور هم دخیل بود چون ایشان خودش را متعهد به بچه‌های گروه می‌دانست.

دقیقاً همین‌طور است. شاید برای شما جای تعجب داشته باشد، آقای دانشور نمایشنامه را ترجمه می‌کند و بعد نمایش را روی صحنه می‌برد ولی وقتی جایی مصاحبه می‌کند هیچ موقع، فردی صحبت نمی‌کند و می‌گوید این کارها را با کمک بچه‌های گروه انجام دادم. پیش از فوت آقای قدرت صالحی، وقتی با آقای دانشور صحبت می‌کردم ایشان گفت گروه را دوباره راه بیندازیم و آقای صالحی را هم درگیر کنیم، درحالی‌که آقای صالحی در بستر بیماری بود و وضعیت خوبی هم نداشت. همان‌طور که شما گفتید، آقای دانشور به‌شدت اخلاق‌گراست. البته ما در سال 92 نمایشی با عنوان "پای پیاده" را اجرا کردیم که خانم نسیم ادبی و آقای افشین زارعی خارج از گروه به نمایش پیوستند، اما بیشتر کارهای گروه سینما تئاتر "آیین" با افراد گروه شکل گرفت. من در این سال‌ها از آقای دانشور چیزهای زیادی آموختم. بسیاری از شب‌ها بود که همراه ایشان از اداره تئاتر تا منزلشان پیاده می‌رفتم و راجع به صدا و بیان سؤال می‌پرسیدم چون به نظرم ایشان در صدا و بیان استاد هستند. آن‌قدر سؤال می‌پرسیدم که احساس می‌کردم ایشان خسته شده‌اند.

شما کتاب‌های زیادی خوانده‌اید و طبیعتاً از طرف بچه‌های جوان‌تر هم با این سؤال روبه‌رو شده‌اید که آیا ما با کتاب خواندن می‌توانیم بازیگر شویم و آیا با گذراندن کلاس‌های بازیگری و یا تحصیل در دانشگاه می‌توانیم بازیگر شویم؟ نظر شما چیست؟

به نظر من این حرفه به‌شدت نیاز به دانش دارد، اما از طرفی بسیار عملی و تجربی است. یعنی شما هر چقدر کتاب بخوانید، کلاس دانشگاه بروید و پشت میز بنشینید، اما تا زمانی که روی صحنه نروید و جلوی دوربین قرار نگیرید نمی‌توانید بفهمید این کار چقدر مشکل است. به نظرم 30-40 درصد این کار مطالعه است و 60-70 درصد آن کار عملی می‌خواهد. شاید اگر این حرف را بزنم باور نکنید. ما زمانی ساعت 9 صبح وارد اداره تئاتر می‌شدیم و ساعت هفت شب بیرون می‌آمدیم. ظهرها در منزل وحید عوض‌زاده جمع می‌شدیم و راجع به تئاتر حرف می‌زدیم. برای خودمان تعیین کرده بودیم یک کتابی را بخوانیم و فردا ظهر راجع به آن بحث کنیم. ما هم کار مطالعاتی می‌کردیم و هم کار عملی انجام می‌دادیم. با این حال تضمینی وجود ندارد که بگوییم اگر کسی همه این‌ کارها را انجام بدهد حتماً به نتیجه می‌رسد. به نظرم بازیگری یک چیز درونی است. شما اگر به یک کاری باور و علاقه داشته باشید، شاید دیر به آن برسید ولی حتماً می‌رسید.

شما در دوره دبیرستان هم کار می‌کردید؟

من در دوره دبیرستان و دانشگاه هم بازی می‌کردم. در بچگی هم به قول معروف با تفنگ‌هایم بازی می‌کردم. آن موقع پدرم من را به سینما می‌برد. مثلاً فیلم "رضا موتوری" را که دیدم، از آنجایی که اسم خودم نیز رضا بود رضا موتوری می‌شدم.

رضا امامی

بسیاری از بازیگران می‌گویند ما بازی فلان بازیگر را دیدیم که آن بازیگر کاری با ما کرد که جذب بازیگری شدیم. در همان دورانی که سینما می‌رفتید چنین اتفاقی برای شما نیفتاد بازیگری را روی پرده سینما ببینید که دیدن آن آدم شما را شیفته بازیگری کند؟

من هم سینما زیاد می‌رفتم و از آنجایی که طرفدار پرسپولیس بودم پدرم من را برای دیدن مسابقه فوتبال به ورزشگاه امجدیه می‌برد. یک جورهایی سینما و فوتبال هم به لحاظ نمایشی شبیه همدیگر هستند. آن موقع من هم مثل همه بازیگران ایرانی و علاقه‌مندان به سینما، بازی آقای بهروز وثوقی را خیلی دوست داشتم و لذت می‌بردم. شاید اولین جرقه‌های بازیگری در من زمانی زده شد که پدرم من را به سینما می‌برد. بعدها که بزرگ‌تر شدم با دیدن فیلم‌های خارجی بیشتر به سینما علاقه‌مند شدم. مثلاً بازی‌های دانیل دی لوئیس، رابرت دنیرو و آل ‌پاچینو را مرور کردم. قطعاً آدم برای خودش الگو دارد.

از آنجایی که علاقه زیادی به فوتبال داشتید و بازی‌های فوتبال را دنبال می‌کردید، چرا دنبال فوتبال حرفه‌ای نرفتید؟

اتفاقاً در یک دوره‌ای تلاش کردم فوتبال بازی کنم، اما در آن زمان خانواده به من اجازه ندادند چون تمایل داشتند من درسم را ادامه بدهم.

فکر می‌کنید اگر فوتبال را هم ادامه می‌دادید می‌توانستید در سطح حرفه‌ای فوتبالیست خوبی شوید؟

چون خودم را کاملاً می‌شناسم، به نظرم در هر حرفه‌ای می‌رفتم که به آن حرفه علاقه داشتم، قطعاً موفق می‌شدم. حتی اگر حرفه آهنگری را هم انتخاب می‌کردم، قطعاً آهنگر خوبی می‌شدم.

از دوره‌ای وارد گروه تئاتر "آیین" شدید. آن گروه به دلیل نگرشی که نسبت به تئاتر داشت گروه کم‌کاری بود و هر دو سه سال یک‌بار یک کاری را روی صحنه می‌برد. اگر رضا امامی وابسته به آن گروه می‌شد شاید درواقع کم‌کارتر می‌شد. آیا آقای دانشور برای بازیگران گروه قید نکرده بود که اگر شما وارد گروه "آیین" شدید دیگر نباید با کارگردان دیگری تئاتر را تجربه کنید؟

اصلاً به‌هیچ‌وجه این‌طور نبود. من جزو آخرین افرادی بودم که عضو ثابت این گروه شدم. آقای علی‌اکبر علیزاد که استاد دانشگاه و پژوهشگر است من را به آقای دانشور معرفی کرد. در آن مدتی که با آقای دانشور کار کردم هیچ‌وقت این جمله را از ایشان نشنیدم. من خودم را عضو ثابت آن گروه می‌دانستم ولی از طرفی هم می‌دانستم که اگر می‌خواهم در زمینه بازیگری پیشرفت کنم باید با گروه‌ها و آدم‌های مختلف کار کنم. به همین خاطر هیچ‌وقت خودم را وابسته یک گروه نکردم. اگر بچه‌های دیگر کار نکردند به نظرم سستی خودشان بود.

هیچ‌وقت وسوسه نشدید کارگردانی کنید؟

ببینید کارگردانی مانند بازیگری یک وسوسه‌ای دارد، مانند بازی فوتبال که باید وسوسه آن در وجودت بیفتد. آن‌قدر بازیگری را دوست داشتم که هیچ‌ موقع این حس در من به وجود نیامد که بخواهم کارگردانی کنم. گاهی پیش می‌آمد به برخی از دوستان مشاوره می‌دادم. احساس می‌کنم کارگردانی بسیار کار سختی است و آدم باید خیلی چیزها بداند. احساس کردم یک جور از این شاخه به آن شاخه است و اگر همین بازیگری را ادامه بدهم موفق‌تر می‌شوم. به همین خاطر هیچ‌وقت وسوسه نشدم کارگردانی کنم. ضمن این که به همه کارگردان‌ها احترام می‌گذارم و می‌گویم کارگردانی کار بسیار سختی است. کارگردانی در تئاتر ایران یک جور فرماندهی لشکر می‌ماند. شما با هزار جور مشکلات و گرفتاری درگیر هستید. باید بحث مالی، دکور، روابط عمومی و هدایت بازیگر را خودتان پیش ببرید. علاوه بر دانش گسترده‌ای که باید برای کارگردانی داشته باشید باید توان زیادی هم داشته باشید. من احساس کردم هنوز توانایی کارگردانی کردن را ندارم.

رضا امامی

در بین استادانی که نام بردید، کدام یک از آن‌ها تأثیر بیشتری روی شما گذاشتند و باعث شدند که در تئاتر بمانید؟ شاید وارد شدن به بازیگری به‌زعم افراد زیادی ساده باشد ولی ماندگاری سخت است چون صبر و حوصله زیادی می‌خواهد.

می‌توانم بگویم آن تأثیر اولیه را آقای دکتر رفیعی گذاشتند و نگاه من را به تئاتر تغییر دادند. ایشان می‌گوید: "من همه چیز را به خدمت می‌گیرم، حتی بازیگر را برای زیبایی صحنه". فکر می‌کنم روشی که دکتر رفیعی کار می‌کرد روش بی‌نظیری بود و یک نگاه زیبایی‌شناسانه‌ای از تئاتر به من می‌داد. پس از آقای دکتر رفیعی همان‌طور که گفتم با داوود دانشور آشنا شدم و ایشان هم در زمینه صدا و بیان و هم در زمینه بازیگری روی من تأثیر گذاشتند. من همچنان هم از ایشان مشاوره می‌گیرم. حتی در سریال "پرگار" هم از ایشان درخواست کردم کار را ببینند و نظرشان را بگویند. فکر می‌کنم این دو نفر روی من تأثیر زیادی گذاشتد ولی افراد دیگری مانند خانم آدینه هم بودند که به من کمک کردند. من سال 1376 در یک سکانس از فیلم "بانوی اردیبهشت" به کارگردانی خانم بنی اعتماد بازی کردم که در آنجا خانم آدینه به من کمک زیادی کردند. قرار بود در فیلم بعدی خانم بنی اعتماد هم بازی کنم ولی یک اتفاقاتی افتاد که این امر محقق نشد. آقای مهدی فتحی هم روی من تأثیر زیادی گذاشتند. زمانی که به کارگاه آزاد بازیگری می‌رفتم، آقای اکبر عالمی نگاه من به فیلم و فیلم دیدن را عوض کرد. مشاوره‌های آقای کیانیان هم به من کمک کرد. مدت کوتاهی که سر پروژه تله‌تئاتر "خسیس" بودم نیز آقای سعید پورصمیمی را خیلی اذیت کردم چون مدام سؤال می‌پرسیدم و جاهایی احساس می‌کردم ایشان از دست من کلافه شده‌اند. افراد مختلفی روی من تأثیر گذاشته‌اند، اما اگر بخواهم دو نفر را نام ببرم باید به دکتر علی رفیعی و آقای داوود دانشور اشاره کنم.

از چه زمانی فکر کردید باید سراغ تصویر بروید؟

من هیچ‌وقت به این فکر نکردم که باید سراغ تصویر بروم. دوست داشتم سراغ تصویر بروم ولی نه ارتباطی داشتم و نه کسی را می‌شناختم. یک اتفاق باعث شد که من به سریال "خط قرمز" که اولین کار تصویرم بود اضافه شوم. من با جلال‌الدین دری آشنا شدم که ما در یک مقطعی با همدیگر کار می‌کردیم. آقای دری با آقای قاسم جعفری کارگردان سریال "خط قرمز" دوست بودند و آقای قاسم جعفری یک شب آمد نمایش ما را دید و من را انتخاب کرد. درنهایت از این راه به تصویر وارد شدم و توانستم به تصویر هم فکر کنم.

در دوره‌ای هم در تئاتر و هم در تصویر کم‌کار شدید. چرا؟

اغلب پیشنهاد‌هایی که پس از سریال "خط قرمز" به من شد بازی در نقش آدم‌‌های معتاد بود ولی من دوست نداشتم در آن نقش بمانم و به همین خاطر از تصویر دور شدم. مسئله بعدی این که هیچ‌ موقع پیگیر این مسئله نبودم که به دفاتر فیلم بروم و با کسی ارتباط برقرار کنم. در این 25 سال هر کاری که انجام دادم، درواقع این‌طور بوده که انتخاب شده‌ام. در تئاتر سعی کردم در نقشی که بازی می‌کنم خودم را نشان بدهم و همین‌طور هم شده و کارگردان‌های بعدی به من نقش داده‌اند. در تصویر هم هیچ‌وقت با کسی ارتباط نداشته‌ام و فقط انتخاب شده‌ام. اگر فاصله‌ کارهایم زیاد بوده به همین خاطر است. وقتی سریال "خط قرمز" را بازی کردم، سریال "رسم شیدایی" به من پیشنهاد شد و در آن بازی کردم. یک مدت از کار تصویر فاصله گرفتم تا این که با آقای عرب‌نیا آشنا شدم. ایشان هم من را برای سریالی که ساختند انتخاب کردند. آقای شهرام شاه‌حسینی سر فیلمبرداری سریال "همه چیز آنجاست" بودند که من را در فیلم آقای عرب‌نیا دیدند و من را انتخاب کردند. از آنجا من را به چند پروژه دیگر مثل "چرخ و فلک" به کارگردانی عزیزالله حمیدنژاد و "تاریکی شب و روشنایی روز" به کارگردانی حجت قاسم‌زاده معرفی کردند. من در سریال "رنگ شک" نقش پلیس را بازی کردم و پس از آن هم من را برای نقش پلیس خواستند. وقتی با شهرام شاه‌حسینی و حسین خضوعی آشنا شدم، آن‌ها احساس کردند رضا امامی به غیر از نقش پلیس می‌تواند نقش دیگری را هم بازی کند. در واقع ریسک کردند و نقش منعم را به من دادند. الآن که با آن‌ها صحبت می‌کنم از بازی من راضی هستند و می‌گویند خوب بازی کردی.

رضا امامی

چرا سیستم تولید سینمای ما به این شکل است که آدم‌ها را در همان نقش کلیشه‌ای می‌پذیرند و کمتر ریسک و جسارت می‌کنند؟

من فکر می‌کنم در این صورت احساس می‌کنند کار برای آن‌ها راحت‌تر می‌شود. مثلاً شما در نظر بگیرید خسرو شکیبایی که یک بازیگر همه نقش بود وقتی در فیلم "هامون" بازی کرد، او را در فیلم‌های دیگر صدا می‌کردند که بیا هامون را بازی کن! یکی از دلایلی که تهیه‌کننده‌ها دارند این است که می‌گویند فلان بازیگر با این نقش به محبوبیت رسیده و مردم او را دوست دارند، بنابراین اجازه بدهید به همان شکل بازی کند. در سینمای هالیوود به بازیگران فرصت می‌دهند و ریسک‌پذیر هستند ولی در ایران فرصت کمی به بازیگر می‌دهند و به همین خاطر نقش‌ها یکسان می‌شود.

فکر می‌کنید نقش مثبت چالش‌برانگیزتر است یا نقش منفی؟

حرفی از آقای کیانیان در ذهن من باقی مانده که ایشان می‌گفت: "ما آدم خوب خوب نداریم و آدم بد بد هم نداریم، همه چیز نسبی است". من فکر می‌کنم نقش منفی در ایران جای کار بیشتری دارد. شما در سیستم نیروی انتظامی ایران نمی‌توانید نقش پلیسی را بازی کنید که موهای بلندی داشته باشید، مگر این که یک پلیس نفوذی باشید که تماشاگر آن از ابتدا بداند. تلفن همراه شما نیز باید یک تلفن همراه کوچک باشد. بازی در نقش‌های مثبت محدودیت‌های زیادتری دارد. به نظرم نقش‌های منفی چون می‌توانند آزادتر کار کنند جای کار بیشتری دارند.

از روزی که توسط آقای شاه‌حسینی فیلمنامه "پرگار" به شما پیشنهاد شد، نقش منعم همین بود یا در طی روند تمرین تغییر کرد؟ آیا اصلاً تمرین روخوانی داشتید؟

ما پیش از هر سکانس با حضور آقای شاه‌حسینی تمرین و روخوانی می‌کردیم و ایشان نکاتی که مدنظرشان بود را به ما می‌گفتند. به نظر من شهرام شاه‌حسینی به‌شدت بازی را می‌شناسد و در هدایت بازیگر توانمند است. از هیچ سکانسی به آسانی نمی‌گذشت و اگر سکانسی بد می‌شد دوباره آن را می‌گرفتیم. واقعیت این است که وقتی فیلمنامه به من پیشنهاد شد ابتدا با خودم گفتم این یک نقش کوتاه است. حسین خضوعی با من تماس گرفت و گفت چند قسمت از این سیناپس را بخوان و بعد در مورد آن حرف می‌زنیم. چهار قسمت آن را خواندم و دیدم چقدر جذاب است. زمانی که وارد پروژه شدم بسیاری از بازیگران انتخاب شده بودند و سریال کامل نوشته شده بود.

پس از این که فیلمبرداری شروع شد به سبب قوت بازی بازیگران سریال، آقای شاه‌حسینی تغییر نظر ندادند که مثلاً بعضی از سکانس‌ها را طولانی‌تر کند؟

کلیت کار همان است که از ابتدا نوشته شده بود ولی شاید در طول کار جاهایی بعضی از سکانس‌ها کم و زیاد شد. خوبی این سریال این است که همه شخصیت‌ها قصه دارند یعنی این که شروع، اوج و پایان دارند.

آیا شما جزو بازیگرانی هستید که به کارگردان پیشنهاد بدهید یا حتی جاهایی بداهه کار کنید؟

من در تئاتر صد درصد همین‌طور هستم و تا روز آخر اجرا اگر چیزی به ذهنم برسد به کارگردان و بازیگر مقابل خودم می‌گویم و کار را تغییر می‌دهم و از این بابت خوشحال هستم. در سریال "پرگار" نیز همین‌طور بود. اگر چیزی به ذهنم می‌آمد به آقای شاه‌حسینی می‌گفتم و حالا ایشان یا می‌پذیرفت و یا قبول نمی‌کرد.

آیا اهل راش دیدن هستید؟ یعنی پس از این که یک سکانس را بازی کردید از فیلمبردار بخواهید که اجازه بدهد راش ببینید.

بسیاری از کارگردان‌ها چنین چیزی را دوست ندارند. من گاهی دوست داشتم راش ببینم ولی از آنجایی که آقای شاه‌حسینی این کار را دوست نداشتند سعی می‌کردم نبینم ولی از بچه‌های گریم و صحنه می‌پرسیدم تا حداقل واکنش مثبت بچه‌ها را بگیرم که خیالم راحت شود. شهرام شاه‌حسینی هم وقتی اضطراب من را می‌دید به من می‌گفت نگران باش، خوب شده است.

خودتان هم از ایشان درخواست می‌کردید که بعضی از پلان‌ها را دوباره بگیرد؟

بله، مثلاً یک سکانسی را بازی می‌کردیم که ایشان می‌گفت خوب شده ولی من می‌گفتم حسم خوب نشده است. در این شب‌ها وقتی یک سری سکانس‌ها را می‌بینم یاد دوران فیلمبرداری می‌افتم و با ایشان تماس می‌گیرم و می‌گویم الآن می‌فهمم که چرا به من می‌گفتید فلان جا سکوت یا مکث کن. به همین خاطر است که می‌گویم آقای شاه‌حسینی بازیگری را می‌شناسد.

به نظر می‌رسد منعم یک شخصیت خاکستری است و دارد روی یک خط حرکت می‌کند. به هر حال یک سری اشتباهات در زندگی‌اش داشته است. این خط باریک از اول در فیلمنامه هم بود یا خودتان در بازی سعی کردید این خط باریک را حفظ کنید؟

من اعتقاد دارم وقتی فیلمنامه یا نمایشنامه خوب نوشته شده باشند و کارگردان هم کارگردان متبحری باشد، وظیفه بازیگر سخت می‌شود. اگر بازیگر بخواهد کم بگذارد در درجه اول در حق خودش اجحاف می‌کند و در درجه بعدی به کارگردان، نویسنده و تماشاگر. نقش منعم خوب نوشته شده و چندوجهی است. وقتی دیدم از طرف کارگردان این‌قدر نگاه خوبی روی کار وجود دارد احساس کردم باید توانایی‌های خودم را بگذارم. من واقعاً توانایی خودم را روی نقش گذاشتم. سعی کردم از داشته‌هایم و سال‌ها تجربه در تئاتر استفاده کنم تا بتوانم مسیر درستی را بروم. احساس می‌کنم برای این نقش کم نگذاشته‌ام.

شما در این سریال چند پارتنر مختلف دارید. خانم مرجانه گلچین نقش محبوبه را بازی می‌کند که در فیلم همسر شما است و با او چالش دارید. با بهرنگ علوی که نقش برادرتان را بازی می‌کند و مریم سرمدی که در فیلم مادرتان است هم یک سری چالش‌ها دارید. فکر می‌کنید با کدام یک از این پارتنرها بهتر توانستید به همدیگر کمک کنید تا آن سکانس‌های دو نفری را خوب در بیاورید؟

 من سال 85 در نمایش "بدرود امپراتور" به کارگردانی علی پویان با خانم گلچین هم‌بازی بودم و آنجا هم نقش یک زن و شوهر را داشتیم. ما در آن نمایش ارتباط بسیار خوبی با هم داشتیم و آن ارتباط خوب ما در سریال "پرگار" هم توانست کمک زیادی کند. ما با همدیگر راجع به کار صحبت می‌کردیم. از آنجایی که هر دوی ما فضای تئاتر را می‌شناختیم به تمرین اعتقاد زیادی داشتیم و این کار لذت‌بخش بود. با خانم سرمدی هم همین‌طور بود. ما قبل از کار با همدیگر صحبت می‌کردیم و به نظرم آن صحبت‌ها به‌شدت به بازیگر کمک می‌کند. شاید بچه‌های تلویزیون و سینما به چنین موضوعی اعتقاد نداشته باشند. البته شهرام شاه‌حسینی می‌گفت تمرین زیاد در کار تصویر باعث می‌شود کار به قول معروف بیات شود. گاهی می‌گفت اصلاً تمرین نکرده روبروی دوربین حاضر شوید.

الآن که سریال "پرگار" را می‌بینید حس نمی‌کنید ریتم سریال کند است و سکوت‌های زیادی دارد؟ یا این که فکر می‌کنید این ریتم لازمه سریال "پرگار" است؟

این حرف شما را آدم‌های دیگر هم می‌زنند و می‌گویند ریتم سریال کند است. البته الآن که قصه جا افتاده کمتر این حرف را می‌شنوم. به نظرم قصه به همین شکل است و ریتم آن باید این‌طور باشد، اما تمپوی کار از همان قسمت اول بالا بود. در زندگی معمولی هم وقتی وارد یک خانواده‌ای می‌شوید که آن خانواده یک عزیزی را از دست داده‌ است، می‌بینید همه یک گوشه نشسته‌اند و حرکات و نگاه‌ها آرام است. من فکر می‌کنم ریتم این سریال بر اساس آن قصه‌ای که نوشته شده درست است. البته که جاهایی می‌توانست ریتم تندتر باشد. می‌خواهم بگویم ریتم این کار همین است، منتها تحمل مردم حتی نسبت به تماشای آثار نمایشی مانند موارد دیگر در زندگی کم شده است.

رضا امامی

چه بخواهیم و چه نخواهیم یک فضای غمگین در جامعه ما مستولی شده است. حس نمی‌کنید این تراژیک بودن قصه برای این زمان می‌تواند کمی آزاردهنده باشد؟ شاید اگر "پرگار" در یک مقطع دیگری پخش می‌شد با استقبال بیشتری روبرو می‌شد.

حرف شما را در کلیت قبول دارم ولی مثل این می‌ماند که ما بگوییم الآن شرایط جامعه بد است و ما به تماشای نمایش‌هایی مانند "شاه لیر" و یا "مکبث" یا هر تراژدی دیگر ننشینیم. این نمایش‌ها در خارج از کشور هر شب اجرا می‌شوند و حتی تماشاگران تکراری هم دارند. من معتقدم اگر قصه، قصه خوبی باشد و جای کشف داشته باشد تماشاگر با آن همراه می‌شود.

زیاد بودن کاراکترها نمی‌تواند به قصه لطمه بزند؟ آیا نمی‌شد تعداد کاراکترهای اصلی که دارند قصه را پیش می‌برند کمتر می‌شد؟

من الآن که کار را می‌بینم فکر می‌کنم طرح و قصه درست چیده شده است. از ابتدا که با امیر پوررحمانی تهیه‌کننده سریال که طرح و قصه متعلق به اوست و شهرام شاه‌حسینی کارگردان صحبت کردم، قرار بود یک خانواده به‌عنوان خانواده سالم و الگو قرار داده شود و دو خانواده دیگر که دچار مشکل هستند یک جای قصه زنجیروار به هم وصل شوند. به نظرم به این خاطر اتفاق درستی افتاده است. زمانی زیاد بودن کاراکترها به قصه لطمه می‌زند که شما کاراکترها را وارد قصه کنید و بعد آن‌ها را رها کنید. هیچ‌کدام از شخصیت‌های سریال "پرگار" رها نشده‌اند. به نظرم در این سریال هیچ‌کس نقش اول نیست. هر شخصیتی که وارد سریال شده داستان خودش را دارد.

وقتی سریال "پرگار" را می‌بینم حس می‌کنم موسیقی آن زیاد است. یک موتیف دارد که آن موتیف مدام تکرار می‌شود و روی صحنه‌ها هم تأثیر گذاشته است. در بعضی از صحنه‌ها نیز که هیچ احتیاجی به حس غم نیست موسیقی ناخودآگاه حس غم را متبادر می‌کند. فکر نمی‌کنید این موسیقی تکرارشونده کمی آزاردهنده است؟

من با شما موافق هستم. آدم جاهایی احساس می‌کند موسیقی زیاد است و می‌توانست کمتر باشد ولی به هر حال سلیقه کارگردان است.

الآن که سریال را می‌بینید فکر می‌کنید رضا امامی می‌توانست بهتر باشد؟

من سکانس‌ها را با دقت می‌بینم و گاهی بعضی قسمت‌ها را هم چندین بار می‌بینم تا بفهمم اشکال کار کجاست و ایرادات خودم را برطرف کنم. جاهایی احساس می‌کنم خوب بوده‌ام ولی جاهایی فکر می‌کنم که می‌توانستم بهتر باشم. بدترین چیزی که یک بازیگر را موقع دیدن کار خودش اذیت می‌کند صدای بازیگر است. معمولاً آدم‌ها از صدای خودشان خوششان نمی‌آید. من جاهایی از صدای خودم خوشم نمی‌آید ولی جاهایی می‌گویم درست است.

آیا فکر می‌کنید مجموع انتخاب بازیگران سریال "پرگار" مجموع درستی است یا می‌توانست بهتر شود؟

من با تک‌تک بازیگران این سریال بازی داشته‌ام و از همه یاد گرفته‌ام، اما آن چیزی که گاهی می‌شنوم مردم نظرات مختلفی دارند و مثلاً می‌گویند اگر فلانی بود شاید بهتر می‌شد. به نظرم اینجا هم بحث سلیقه است ولی الآن که کار را می‌بینم فکر می‌کنم هر آدمی در جای خودش کارش را درست انجام داده است.

دوست داشتید که در نقش یک کاراکتر دیگر این سریال بازی می‌کردید؟

اگر به من می‌گفتند هر شخصیتی که دوست داشتی را انتخاب کن، اول از همه منعم را انتخاب می‌کردم و اگر می‌گفتند یک نفر دیگر را انتخاب کن، شخصیت حمید پارسا را انتخاب می‌کردم که آقای علی عمرانی آن را بازی کرده است. به نظرم آقای عمرانی این نقش را بسیار خوب درآورده‌اند.

فکر می‌کنید پس از این سریال ممکن است تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها ریسک کنند و پیشنهاد‌های متفاوت‌تری به شما بدهند؟

من این روزها امیدوار و خوش‌بین هستم که این اتفاق بیفتد. چند شب پیش وقتی با آقای حسین خضوعی صحبت می‌کردم، ایشان می‌گفت یک نفر به من گفته پس رضا امامی علاوه بر معتاد خوب و پلیس خوب، می‌تواند نقش مردم را هم خوب بازی کند.

در کارهای تصویر می‌گویند تهیه‌کننده در جاهایی اعمال سلیقه می‌کند. شما در سریال "پرگار" اعمال نظری از سمت تهیه‌کننده ندیدید؟

تا جایی که من اطلاع دارم، تهیه‌کننده اعتماد کامل کرده بود و انتخاب‌ها را به آقای شاه‌حسینی سپرده بود. پوررحمانی آدم بسیار محترمی است که ابتدا من را نمی‌شناخت و بعداً با هم آشنا شدیم. آنچه من حس کردم این بود که آن‌ها با همدیگر به توافق رسیده بودند تا انتخاب بازیگران با آقای شاه‌حسینی باشد.

گاهی می‌شنویم برخی از تهیه‌کنندگان مخصوصاً در حوزه تصویر بنا به دلایلی با بازیگران خوش‌حسابی نمی‌کنند. در سریال "پرگار" شاهد این مشکلات نبودید؟

همان‌طور که می‌دانید در حال حاضر مشکلات مالی در همه پروژه‌ها وجود دارد ولی من در این سریال پولم را کامل گرفتم و سایر بچه‌ها هم تا آنجایی که خبر دارم پولشان را گرفته‌اند.

برای کار جدید پیشنهادی هم دارید؟

دو هفته پیش یکی از دوستان برای کار سینمایی با من تماس گرفت ولی پس از آن دیگر صحبتی نکردیم. در حال حاضر پیشنهادی که قطعی شده باشد ندارم. در تئاتر هم قرار است که به ما نوبت اجرا بدهند تا با گروه "آیین" به همراه آقای داوود دانشور یک کاری را روی صحنه ببریم. نام متن "بیداری" است که چهار بازیگر دارد و قرار است در سالن قشقایی اجرا برود. در این سال‌ها گروه پراکنده شده ولی قطعاً اگر کار جدید انجام شود، آقای دانشور حتماً از مشاوره‌های آقای براهیمی استفاده می‌کنند.

گروه شما جزو گروه‌هایی است که حاضر است با این پروتکلی که گفته‌اند کار کند چون بسیاری از گروه‌های تئاتری با فروش 50 درصدی ظرفیت سالن موافق نیستند چون گروه‌ها به لحاظ مالی متضرر می‌شوند.

من فکر می‌کنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید به گروه‌ها کمک مالی کند، وگرنه اجرا رفتن در چنین شرایطی واقعاً سخت است.

در پایان اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید.

امیدوارم سریال "پرگار" توسط اهل فن دیده شود. من همچنان با این کار به آینده امیدوار هستم. از شهرام شاه‌حسینی و همچنین امیر پوررحمانی و تمامی همکارانم در این سریال تشکر می‌کنم.