گروه سینما هنرآنلاین: روابط عمومی موزه سینما به اطلاع عموم علاقه‌مندان و هنرجویان سینما رسانده که کارگاه آموزشی «بازیگری و کارگردانی» داریوش فرهنگ در سالن فردوس این مجموعه برگزار می‌شود. وجود استاد فرهنگ در آموزش به خودی خود غنیمت است چه رسد که ایشان سابقه‌ی عملی کار در این حوزه‌ها را هم به صورت همزمان داشته‌اند. هر طور شده برنامه‌ریزی و هماهنگ می‌کنم که بروم کارگاهش. ممکن است رسانه‌ها گزارش‌های مرسومی بر این کارگاه بنویسند. ترجیح می‌دهم گزارشم خرده روایت‌هایی از بخش روایتگری سینما باشد. آنچه که در ادامه می‌خوانید چهار روایت کوتاه از بخش ابتدایی این کارگاه است.

روایت اول: گذر از ایستگاه سینمای صامت

از پله‌ها پایین می‌آیم صدای بم داریوش فرهنگ شنیده می‌شود. وارد سالن فردوس می‌شوم. سالنی با دیوارهای توسی تیره و سقفی سفید با نمای قندیلی. سن کارگاه را برعکس ورودی کار کارده‌اند. سر برمی‌گردانم و استاد را می‌بینم. دارد می‌گوید « ... این ظرافت و زیبایی و خلاقیت شانسی یا به قولی دیمی نیست. این‌ها نوابغ‌ند. مثل نوابغ خودمان که البته تعداد بیشتری از نوابغ ما در عالم شعر و ادبیات جهان شناخته شده‌اند تا عالم سینما. این‌ها ماندگارند و ماندگار شدن شوخی‌بردار نیست. نوابغ در هر گوشه از جهان که باشند ماندگار می‌شوند. نوابغ یک خط اتصال‌ند، یک حلقه از زنجیر به هم پیوسته بشری‌ند. این قطار همچنان حرکت می‌کند. از ایستگاه‌های مختلف عبور می‌کند. می‌رسد به جایی می‌بیند بمب اتم انداخته‌اند. جای دیگر جنگ ویتنام است. همچنان حرکت می‌کند. یک عده می‌آیند و می‌روند. می‌رسد خاورمیانه. همین الان در خاورمیانه چه خبر است. جنگ جز ویرانی و نکبت نتیجه‌ی دیگری دارد؟ این‌ها انسان را متاثر و غمگین می‌کند و به سوال وا می‌دارد. رفته رفته با حرکت این قطار سینما هم شکل حرفه‌ای‌تری می‌گیرد...» استاد دارد از سینما صامت و گذر از آن صحبت می‌کند. اسم چارلی چاپلین را می‌آورد. به یاد سکانسی می‌افتم که چارلی را نشانده‌اند روی صندلی و میز غذای روبه‌روی‌ش خودکار حرکت می‌کند و هر بار بعد از اینکه بازوهای الکتریکی چیزی در دهان چارلی می‌گذارند، با بازویی دیگر دهان چارلی تمیز می‌شود. تا جایی که عملکرد بازوی تمیزکننده با اشکال مواجه می‌شود و بدون غذاخوردن مدام بر دهان چارلی کوبیده و کشیده می‌شود. تفاوت استاد شاگردی اینجا خودش را نشان می‌دهد. استاد فرهنگ از بازی چارلی چاپلین در نقش هیتلر صحبت می‌کند و از هوشمندی او در شبیه‌سازی زبان آلمانی. او می‌گوید در واقع چارلی چاپلین هیچ کلمه یا جمله‌ی ‌معناداری نمی‌گفته و می‌خواسته از این طریق بی‌معنایی سخنرانی‌های هیتلر را القا کند. این در حالی بود که مخاطبِ نابلد فکر می‌کرد دارد آلمانی صحبت می‌کند. چارلی به این طریق سرآمد استفاده از صدا شد و آن سکانس شاهکار را خلق کرد.

بین روایت

استاد با اشاره به یکی از حاضرین می‌پرسد: «حرف‌هایم کسل‌کننده است؟» این نشان می‌دهد چشمان استاد فرهنگ هوشیارانه مخاطبانش را از نظر می‌گذراند و استاد به دنبال مستمع است تا بر سر ذوق بیاید. مخاطب سوال استاد نوجوانی است که در ادامه کارگاه استاد از پاسخ‌هایش شگفت‌زده می‌شود و او را تحسین می‌کند.

روایت دوم: گذر از ایستگاه تیپ

استاد فرهنگ می‌گویند « در پی حرکت این قطار رفته رفته دو فرم از بازیگری شکل می‌گیرد. بازیگری تیپ و بازیگری شخصیت. این دو فرم در ایران خودمان هم مصداق دارد. دو مثال بارز بازیگریِ تیپ فردین و فروزان هستند که بسیار صادقانه و خوب این فرم را پیاده می‌کردند و مردم هم آنها را دوست داشتند. این دو عزیز، دو تیپ را بازی می‌کردند که در قد و قامت و ویژگی‌های شخصی ظرفیت‌های بازیگری تیپ را دارا بودند. دو جوان خوش‌رو و خندان و خوش‌قد و بالا که توانایی‌های جانبی مثل آوازخوانی هم داشتند. انجام توانایی‌های جانبی کار آسانی نیست. یا حتی کس دیگری بخواند و شما ادای آن را بازی کنید هم آسان نیست. بازیگری تیپ به شکل عجیبی با بازی مرحوم فردین محبوبیت پیدا کرد و بیشترین مخاطب را داشت. این ساده نیست. فقط دیدن ظاهر فردین ملاک نبود. بازی‌ای که فردین با خنده و فرم تیپیکش انجام می‌داد تماشاچی داشت. به قولی، دوربین فردین را دوست داشت. یعنی این بازیگرها جواب دوربین را می‌دادند. فردین جوانی بود که مدافع حقوق کارگران و موفق و محبوب بود و سرانجام با دختر پولداری ازدواج می‌کرد. این تیپی بود که فردین آن را به خوبی بازی می‌کرد. رفته رفته بازیگری پیچیده‌تر و روان‌شناختانه‌تر شد. جامعه‌شناسی و پیچیدگی‌های فردی وارد بازیگری شد...» به ذهنم می‌رسد باتوجه به قدمت داستان نسبت به سینما آیا دقت به شخصیت‌های پیچیده داستانی باعث پیچیده شدن بازیگری و گذر از تیپ به شخصیت شده؟ یا کارگردانی عامل پیچیدگی بازیگری شده؟ در زمان استراحت استاد با طبع طنزگونشان جواب می‌دهند «هردوانه» که اشاره داشتند به تاثیر هر دو این پارامترها.

بین روایت

استاد به احترام اساتید، بازیگران و دست‌اندرکاران سینما که دیگر بین‌مان نیستند حاضرین را دعوت می‌کند یک دقیقه بایستند و سکوت کنند. از کیومرث پوراحمد، آتیلا پسیانی، داریوش مهرجویی و بیتا فرهی نام می‌برد و مخاطبان همراه با استاد فرهنگ می‌ایستند.

روایت سوم: گذر از ایستگاه قهرمان

« قهرمان مدافع حقوق عامه بود. برای پیچیدگی داستان نیاز به عنصر دیگری هم بود. به این ترتیب ضد قهرمان هم وارد فیلم شد. چه کسانی بنیانگذار ضدقهرمان بودند؟ چه بازیگرانی این وجه از بازیگری را رونق بخشیدند؟ رابرت دنیرو و آل‌پاچینو...» استاد فرهنگ، ماندگاری را اصل بازیگری دانستند و گفتند « ما هم مسافر این قطار هستیم. قطاری که مشخص نیست ایستگاه بعدی‌ش ما باشیم یا نباشیم. اما قطار هم‌چنان به حرکتش ادامه می‌دهد. به قول سهراب سپهری «تا شقایق هست زندگی باید کرد».

بین روایت

سالن فردوس تقریبا پر است. حاضران در سالن را نگاه می‌کنم. پیر و جوان، زن و مرد مشتاقانه به صحبت‌های استاد گوش می‌دهند. ممکن است روزی یکی از همین حاضران، سوار قطار سینما شود و حتی مسیر حرکت را تعیین کند. استاد این نکته را مد نظر دارد.

روایت چهارم: درسی از گذر قطار سینما

«بسیاری مسائل جانبی ممکن است مانع و یا حتی باعث رشد بازیگری ‌شوند. در همه جا و همه‌ی سطوح این امکان دارد. چه کنیم که در این حرفه ماندگار شویم؟ و به قول سعدی بزرگ به نیکی از ما یاد کنند. با تمام فراز و نشیب‌های زندگی و با تمام اندوخته‌هایی که داریم، خوب یا بد، زیاد یا کم باید راهی برای معنا بخشیدن به خودمان، به کارمان و اطراف‌مان پیدا کنیم و آن را به کار بگیریم. این وظیفه‌ی انسانی ماست. و برای هنرمند دقیق‌تر خواهد بود. هنرمند باید چیزی به این جهان بیافزاید و نه چیزی از آن  بکاهد.» مثل این است که استاد فوت کوزه‌گری ماندگاری در سینما را گذاشته بودند در نهایت عرضه کنند. از اینجا به بعد استاد فرهنگ به کار عملی و تمرین بازیگری پرداختند.

کارگاه‌ آموزش «بازیگری و کارگردانی» استاد فرهنگ دو جلسه دیگر در هفته‌های آتی، روزهای چهارشنبه ساعت 15 در سالن باغ فردوسِ موزه سینما برقرار خواهد بود. برای اطلاع دقیق از برگزاری کارگاه به صفحات مجازی موزه سینما مراجعه کنید.

زهرا عباسی