گروه تئاتر «هنرآنلاین»: ژانر مقاومت و جنگ ژانری است که در سراسر دنیا وجود دارد و آثار متنوعی در این حوزه و در رشته‌های مختلف اعم از تلویزیون،سینما و تئاتر ساخته می‌شود. با گذشت سال‌های طولانی از جنگ‌های جهانی، همواره می‌بینیم که آثاری که در این زمینه تولید می‌شوند در دنیا مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار می‌گیرد و همچنان هم ساخت این آثار ادامه دارد. در ایران اما با وجود گنجینه هشت ساله دفاع‌مقدس، آن طور که باید در زمینه‌های مختلف وجود ندارد. چندسالی است که با رکود در ادبیات مقاومت و به طبع آن تئاتر مقاومت روبرو هستیم. در آستانه هفته دفاع‌مقدس، همراه با ایوب آقاخانی، کارگردان،نویسنده و بازیگر تئاتر و تلویزیون به آسیب‌شناسی این حوزه پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

ادبیات مقاومت که تئاتر و سینما از آن سرچشمه می‌گیرد،در همه جهان وجود دارد و بسیار هم پررنگ با اهمیت است. چرا در ایران تئاتر مقاومت و دفاع مقدس  با توجه به حمایت‌های نهادهای مختلف از این حوزه خوب عمل نکرده است؟

ایوب آقاخانی_منشا این عملکرد بد، همین حمایت است. همین حمایت‌های حاکمیتی از این ژانر و در واقع توهم حمایت از این ژانر سبب این شده است که کسانی که دوست دارند در فضای از پیش تعریف شده و برساخته کاری نکنند تا انگی به آن‌ها زده نشود، پشت به این ژانر کنند. منظور من این نیست که از این ژانر نباید حمایت شود. منظورم این است که باید تلاش شود تا این برچسب‌ها از این ژانر برداشته شود.در غیر این صورت نه تنها از این ژانر بلکه از همه ژانرهای تئاتر باید حمایت شود. تئاتر بدون حمایت در جهان معنا ندارد. تئاتر برخلاف سینما که یک صنعت شده است، بدون حمایت فرهنگی نمی‌تواند سرپا بماند.این که مشخصا از ژانر مقاومت حمایت شود، تبعاتی دارد. ای کاش پشت این حمایت‌ها این همه بگذار و بردار و تولیت نباشد به این معنا که باید و نباید تعیین شود. این آسیب است. یک اثری که درمورد جنگ ساخته می‌شود ده‌ها نفر در آن اظهار نظر می‌کنند. من به عنوان کسی که در دهه 90 پرچم این ژانر را با تمام توانم افراشته نگه داشتم، می‌گویم که دهه 90 سخت‌ترین دوره کاری من بوده است. ده‌ها نفر که جایگاهی از نظر فهم تئاتر و درام ندارند، نظر می‌دادند و من مجبور بودم تا حدی آن را اعمال کنم. این بدبختی این ژانر است. این که من می‌خواهم کاری تولید کنم که ادای دینی به بخشی از تاریخ سرزمینم، به تجربه مهیب زندگی خودم و یا زیست جامعه خودم، باید با کسانی حرف بزنم که آن‌ها لزوما صاحب دیدگاه نیستند، اما تیغشان برای این که دیدشان بر شاکله کار من بنشیند و زخمی بکند به اندازه کافی برّنده است. مثلا من با تمام وجودم و اعتقادم درمورد شهید جهان‌آرا کاری تولید می‌کنم، اما این افراد می‌آیند می‌گویند که نباید جهان‌آرا را این گونه نشان داد. من به عنوان کسی که صلاحیت طرح یک موضوع در قاب صحنه دارم نیازی به این نظرات ندارم. من اصلا مشورتی نخواستم. من با پژوهش بسیار به این تولید رسیده‌ام و الان وقتی است که باید سلیقه و نگاه خودم را اعمال کنم. این اتفاقات من هنرمند را دلسرد می‌کند. در حرکت بعدی هنرمند ترجیح می‌دهد که به سمت این ژانر نرود چون حوصله این گزاره‌های ریز و درشت را ندارد. پس به سراغ ژانری می‌روم که هیچکس جز خودم در آن تعیین کننده نیستم. خود من در اجرای این پرتره‌ها مثل کار آقای چمران، تا به سرانجام برسد، من پیر شدم. چون مدیریت وقت حامی من بود اما در این مسیر آنقدر گرفتاری داشتیم که اذیت شدیم. من برای این پرتره‌نگاری مبلغ بسیار کمی حمایت شدم اما در جامعه تئاتر ضریب این حمایت بیشتر شد و شایعه شد که من مبلغ هنگفتی دریافت کرده‌ام.

همه این‌ها سبب شده است که ما این ژانر را متوقف داشته باشیم و یا ضعیف و یا این که نداشته باشیم. این حمایت، حمایت بدتعریف شده‌ای است و از طرفی جنس گرفتاری‌هایی که در تولید این گونه کارها داریم، به ما می‌گوید که اگر کم حوصله هستیم به سراغش نرویم. چون صبر ایوب می‌خواهد. چون این ژانر متولی بسیاری دارد و افراد خودمسئول‌پنداری وجود دارند، این وسواس باعث شده است که برخلاف جهان ژانر جنگ ژانر الکن و کم بردی باشد. در سینما و تئاتر جهان هنوز دارند از جنگ جهانی دوم تولید محتوا می‌کنند و خوب هم دیده می‌شود. اما ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم. چون ناخواسته با انگیزه‌های مثبت خودمان باعث انزوای این ژانر شدیم. فکر می‌کنم یکی از راه‌هایی که می‌شود پهنه این ژانر را باز کرد همین است که اصرار به این نداشته باشیم که اسم این ژانر دفاع مقدس باشد و مانند تمام جهان ژانر جنگ باشد. این که جنگ ما دفاع مقدسی بوده که همه ما به آن باور داریم باعث نمی‌شود اسم علمی یک ژانر را عوض کنیم. وقتی به آن دفاع مقدس می‌گوییم پیشاپیش به استقبال موضوعی می‌روید که قدسی بودن آن جنگ و جایگاه و نقش ما در آن جنگ را تاکید کنید. این بو را حس می‌کنیم که قرار است در این ژانر شعار بدهید. این باعث می‌شود که به عنوان مخاطب نخواهید ببینید و به عنوان هنرمند نخواهید تولید کنید. این خط‌کشی‌ها و آسیب‌های ناخواسته‌ای که با نیت خیر  به این ژانر می‌زنیم باید بازتعریف شوند و ما دریچه درستی برای تنفس این ژانر پیدا کنیم.

 

ایوب آقاخانی

این نگاه حمایتی نادرست را در سینما هم داریم. چرا در سینما آثار بیشتری تولید می‌شود؟

ایوب آقاخانی_ممکن است در مقایسه با تئاتر تعدادش بیشتر باشد اما در بین ژانرهای مختلف سینمایی، استقبال کم است. البته در سینما ماجرا متفاوت است. جاذبه‌های بصری جنگ که در تئاتر به سختی تجلی پیدا می‌کند و فقط مضمون در تئاتر تجلی دارد، در سینمای جنگ جلوه خوبی دارد و حتی سرگرم‌کننده است. مثلا از نظر من فیلم کم‌ارزشی مثل به وقت شام فیلم دیدنی است. در تئاتر اما این گونه نیست. اگر کم ارزش باشد پرونده‌اش بسته می‌شود. اما در سینما از محتوا عبور می‌کنیم و به بخش سرگرم‌کنندگی‌اش را بررسی می‌کنیم. واقعیت این است که فیلم به وقت شام فیلم خوبی نیست اما سینما است. اما در تئاتر به دست نمی‌آید مگر این که تئاتر بیگ پروداکشن باشد که من تجربه آن را دارم. تئاتر«اروندخون» را در سال 95 در شرایطی اجرا کردیم که غیرممکن بود که در هیچ صحنه‌ای از تئاتر کشور این اتفاق بیافتد که سی هزار لیتر آب روی صحنه باشد تا در فضای تئاتر اروند و غواص‌ها را بازسازی کنیم و از هر حیث کار سختی است. اما در سینما اتفاقات خوبی در جلوه‌های بصری می‌تواند بیافتد و سرگرم‌کننده باشد. مثلا درمورد دو اثر از استیون اسپیلبرگ با نام‌های آرواره‌های کوسه و نجات سرباز رایان باید بگویم که من آراواره‌های کوسه را دوست دارم اما نجات سرباز رایان جایزه می‌گیرد و من هم تماشاگر آن هستم و با اشتیاق می‌بینم. در تئاتر اگر دیالوگ‌نویسی بدی داشته باشی و شعاری باشد، اثر در نطفه خفه می‌شود و به گام بعدی نمی‌رسد.

 

جشنواره تئاتر دفاع مقدس سال‌های گذشته با استقبال بیشتری همراه بوده است. در کم‌فروغی این جشنواره چه عواملی دخیل بوده‌اند؟

ایوب آقاخانی_سیاست‌گذاری هر جشنواره‌ای موسمی و سلیقه‌ای است.من نمی‌توانم یک جشنواره را در یک کلام خلاصه کنم و به نتیجه برسانم. کاملا به این بستگی دارد که دبیر آن چه کسی است و یا این دبیر چه ارتباطاتی دارد. نکته‌ای که به تمام جشنواره‌های متشابه آسیب می‌زند این است که به دلایلی که قبل‌تر گفتم، جسارت این ژانر کم شده است. ما در دهه هفتاد به صورت انتقادی به این فضا نزدیک شدیم. یعنی تئاترهایی تولید کردیم که به نظر ضدجنگ بودند. آن جا احساس کردیم که این ژانر یک نفسی کشید و تماشاگران برای این نمایش‌ها صف می‌کشیدند.  الان این اتفاق نمی‌افتد. الان اگر یکی از پنج تئاتر، تئاتر جنگی باشد، قطعا انتخاب آخر مخاطب تئاتر جنگ خواهد بود. مخاطب از این ژانر ناامید است. او ناامید است که وارد سالن شود و یک کار عمیق و جسور تماشا کند. عامل این هم دبیران دوره‌های مختلف جشنواره‌ها و سیاست‌گذاری کلان نظارتی هستند که باعث می‌شوند کارهای جسورانه کمتر باشد و ما با آثاری مواجه هستیم که با هر کیفیتی، حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند. بحث مهم اما این جا و لحظه‌ای از تاریخ است که ایستاده‌ایم. من از سال 79 تا الان در دانشگاه درس می‌دهم. من با دانشجویانی طرف هستم که بخش زیادی از آن‌ها نمی‌گویم باورهایشان با من متفاوت است بلکه می‌گویم اصلا باوری ندارند! با جوان‌هایی مواجه هستم که اصلا نمی‌دانند کجای هستی و برای چه ایستاده‌اند. نسبتشان را با ایران و جامعه ایرانی و اسلام و دین و جنگ و ارزش و ضدارزش چیست. من با نسلی مواجهم که حال فروخورده در او ، از او یک انسان دوست نداشتنی می‌سازد که انگار نمی‌توان با آن حرف زد. به عبارتی هسته‌های منطقی گفتگو با چنین پدیده‌ای کور است. در چنین شرایطی  من معلم را در نظر بگیرید که می‌خواهم با او درمورد تئاتر خوبی حرف بزنم که در ژانر جنگ و یا دفاع مقدس است. نه تنها گوش نمی‌دهد بلکه با ملاحت به من لبخند می‌زند و لحظه شماری می‌کند تا کلاس تمام شود. من باید چه کار کنم؟ با او وارد بحث شوم یا لعنت بفرستم بر کسانی که چنین نسلی را پروردند؟ من دومی را انتخاب می‌کنم.چون اعتقاد دارم این جوانان لزوما گناهکار نیستند. ما گناهکاریم. این جوان حاضر است صدبار درانتظار گودو را کار کند اما یک بار درمورد بدبختی‌هایی که مردم خودش در خرمشهر تجربه کردند، حرف نزند. چون برخی از آن‌ها تحت تاثیر تعالیمی چه در خانواده و چه جامعه و حتی رسانه ممکن است حتی فکر کند که اصلا اشتباه کردند که مردم مقاومت کردند و اگر اینطور نمی‌شد وضعیت مطلوب‌تر بود.

 

حتی اگر تئاتر ضدجنگ باشد هم نمی‌پذیرند؟

ایوب آقاخانی_می‌پذیرند اما آن هم متاسفانه باید بیایند در سالن تا قانع شوند. گرفتاری ما کشاندن آن‌ها به سالن است. این گرفتاری را منِ معلم، رسانه و سیاست‌گذاران فرهنگی و سیاست‌گذاران تربیتی-اجتماعی و سیاسی کشور در شکل کلان ایجاد کرده‌ایم. من دوستی دارم که بسیار آدم شفاف و خوبی است اما الان از تمام حوزه‌های ایدئولوژیکی بیزار است چرا که از خاطرات بد کودکی‌اش این است که پدرش با لگد او را برای نماز صبح بیدار می‌کرد. وقتی پدرش فوت کرد، او حس خاصی نداشت. این شکل از به راه آوردن آدم‌ها باعث می‌شود که ما نهایتا در دراز مدت چیزهای بزرگتری را از دست بدهیم. مانند الان که هیچ اعتقادی به فرهنگ حماسه وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد هم نسل‌های من هستند. از آن به بعد دیگر نیست. ما با دهه شصت دچار چالش بودیم اما با دهه هفتاد و هشتاد اصلا گفتگو نداریم. این شکاف نسلی به نحوی است که اگر دهه‌های دیگر را درمان کنیم نمی‌توانیم به طور قطع بگوییم این زخم درمان شد. چون اتفاق فاجعه‌ای افتاده است و اینجا است که رسیدن به زبان موثر برای این نسل را از دست می‌دهیم. چرا ما این همه التهاب تجربه می‌کنیم؟ فقط که تقصیر تکنولوژی و فضای مجازی نیست. مسئله این است که ما یک زمانی راه اشتباهی رفته‌ایم. خود من پدر و مادرم افراد اهل نماز و روزه بودند اما هنوز یادم نمی‌آید که یک بار به من و خواهر و برادرانم چیزی در این باره گفته باشند و بیشتر ما وقتش که شد می‌دانستیم چه باید بکنیم. وقتی متولی پیدا می‌کنیم و آدم‌ها را با خدای خودشان رها نمی‌کنیم یا لااقل مسیری که ارائه می‌دهیم درست تبیین نمی‌کنیم، وارد مسیری می‌شویم که اشتباه است. مثلا چرا باید پز این نسل این باشد که تلویزیون نمی‌بیند. این خسارت ناخواسته را مسئولین و سیاست‌گذاران ایجاد کردند. چرا در نسل من این گونه نبود؟ من سهم کوتاهی،جهل و تساهل این نسل را نادیده نمی‌گیرم اما در نتیجه ما تربیتش کردیم و به غلط!

 

این گفتگو ادامه دارد و در بخش بعدی علاوه بر گفتگو پیرامون آسیب‌شناسی تئاتر مقاومت، به پرونده سالن‌های تئاتر دولتی که در حال خاک خوردن هستند، پرداختیم.

هانیه علینژاد