سرویس تجسمی هنر آنلاین: احمد مازادی که این روزها نمایشگاه "مشق امروز" را در گالری شکوه برپا کرده، رویه جدیدی در خطاطی و خوشنویسی را در پیش گرفته است. او با تکیه بر تکنولوژی به دنبال گشودن راه‌های تازه در عالم خوشنویسی است. مازادی معتقد است عدم  تفکر در به چالش کشیدن اسلوب‌های تثبیت شده خطاطی و کمبود مطالعه و تکیه کردن بر تجربه‌گرایی صرف در خطاطی در میان خوشنویسان یک آفت بزرگ است که موجب شده خوشنویسی در دنیای معاصر به عنوان یک هنر آن چنان که باید مطرح نباشد. او گفت: هندسه قدسی که از گذشته با خوشنویسی همراه بوده مهم‌ترین وجه در بستن راه‌های تجربه‌گرایی هنرمند و  یکی از دلایل مهم تکرار در عالم خوشنویسی است. در ادامه گفت‌وگوی هنر آنلاین با این هنرمند را بخوانید.

شما در آثارتان تلاش کرده‌اید که به یک زبان منحصر به فرد و شخصی در خطاطی و خوشنویسی برسید. زبانی که با توجه به پتانسیل‌های سیاه مشق می‌خواهد راه جدیدی را در این هنر  بگشاید. اما این مسئله به دلیل چهارچوب‌های سفت و سخت و تثبیت شده مدیوم خطاطی باز دچار یک تکرار در ظاهر می‌شود و در مسیر تحولی که به نظر می‌رسد می‌خواستید در بیاندازید نتوانسته آن چنان که باید از اسلوب‌های خوشنویسی فاصله بگیرد. آیا این به دلیل این است که شما یک فرآیندی را آغاز کرده‌اید که نیاز به تجربه‌های بیشتر برای تثبیت آن وجود دارد یا این که اسلوب‌ها و مدیوم خوشنویسی بیش از این پتانسیل تحول بصری ندارد؟

مهم‌ترین فن‌ها در خوشنویسی چلیپا و کتابت است. این دو فن بیش از دیگر فنون خوشنویسی در قالب‌های سنتی باقی مانده و دچار تکرار می‌شوند. من بنابر تجربه 25 ساله‌ای که در خوشنویسی دارم و با توجه به روحیات شخصی خودم هیچ‌گاه این وجه قالب بر چلیپا و  کتابت را بر نمی‌تابم. از همان دوران بعد از دریافت ممتازی در خوشنویسی هم که مجبور بودیم این مراحل را طی کنیم من به سمت سیاه مشق سوق پیدا کردم. سیاه مشق قالبی است که بسیار سیال‌تر است.

این سیالیت به واسطه فرم به وجود می‌آید؟

فرق سیاه مشق با چلیپا در آن است که در چلیپا شعر در مرتبه بالاتری نسبت به خوشنویسی قرار دارد و در مرتبه دوم قرار می‌گیرد. یعنی اول شعر خوانده می‌شود و بعد خوشنویسی به دلیل زیبایی‌هایی که خلق می‌کند گیرایی آن شعر را بیشتر و آن را خواندنی‌تر می‌کند. من همواره به دنبال آن بودم که خوشنویسی محضی را ببینم که در وجه نخستین یک اثر دارای اهمیت باشد.

سیاه مشق این پتانسیل را دارد؟

فرم و سیالیت در سیاه مشق که با استفاده از ابیات شکل می‌گیرد، اهمیت بیشتری دارد. یعنی شما اول خط را می‌بینید و بعد کاوش می‌کنید که نوشته چیست؟ یعنی زیبایی به واسطه خود خط معنا پیدا می‌کند.

پس یعنی این نمایشگاه حاصل گرایش شما به سمت سیاه‌مشق و فاصله گرفتن از چلیپا است؟ چرا که به نظر می‌رسد مسیر دیگری هم برای خلق این آثار تجربه شده است.

من سال 89 که نمایشگاهی برپا کردم به این فکر کردم که سال 90 و در فاصله اندکی بعد از آن نمایشگاه آثار دیگری را به تماشا در بیاورم اما به این فکر کردم که اگر قرار است دوباره همین آثار را تکرار کنم، بهتر است که نمایشگاهی نداشته باشم. احساس می‌کردم که تابلویی که با نوشتن "هوالعزیز" شروع می‌شود و با امضایی "سنه" به پایان می‌رسد همان کاری است که میرزا غلامرضا و عماد 150 سال قبل انجام داده‌اند. برای این که در ورطه تکرار نیافتم به این فکر کردم که چگونه می‌شود در ساختاری جدید خوشنویسی را تجربه کنم. در همان زمان خود تکنولوژی به کمکم آمد و من زمانی که آثارم را در یک مانیتور در کنار یکدیگر دیدم به این نتیجه رسیدم که اگر چند اثر برش بخورند و در یک ترکیب جدید در کنار یکدیگر قرار بگیرند به شکل بهتری خواهم رسید. از طرفی به نظر اثری با زبان زمانه خودش خلق شده است.

نمایشگاه خطاطی‌های احمد مازادی در گالری شکوه

با صرف الهام گرفتن از تکنولوژی و قرار دادن چند برش در کنار هم که نمی‌توان یک اثر را معاصر زمانه خود کرد؟ چرا که هنوز بسیاری از ساختارها هم در این آثار حفظ شده است؟

من به دنبال قالبی بودم که سنت و روش کلاسیک در آن حفظ شده باشد اما قالب در آن شکسته شود. قالبی که به نوعی فرزند زمانه خود است. من سعی کردم کار تکراری انجام ندهم و این به نظر تا حدودی اتفاق افتاده است. سیاه مشق‌هایی کشیده‌ام که مطلع ادبیاتی ندارند و من ادبیات، کلام و کلمه را در محض خوشنویسی و در خدمت آن به کار گرفته‌ام  و شما فقط تصویر می‌بینید و به دنبال خواندن چیزی نیستید و تنها تصویر می‌بینید و من فکر می‌کنم این وجه مهمی است که باید به آن توجه کرد.

این روزها تقاضا برای برپایی نمایشگاه‌های نقاشی‌خط و خوشنویسی فراوان است. از سویی این مسئله می‌تواند به دلیل خواست بازارهای اقتصادی و معتبر هنری باشد و از سویی هم ممکن است همین تغییرات در ارائه خوشنویسی مخاطب را به این سمت سوق داده باشد؟ چگونه این قضیه می‌تواند استمرار پیدا کند و از طرفی در ورطه‌های تکراری که در گذشته دچارش بوده نیافتد؟

قبل از ظهور صنعت چاپ نیاز به خط کاربردی‌تر بود اما با ظهور تکنولوژی خط باید راه جدیدی برای خودش پیدا کند تا به عنوان هنر پذیرفته شود و حضور داشته باشد. این مسئله مستلزم افزایش سطح مطالعه و تفکر هنرمندان خوشنویسی در عالمی است که دارند زندگی می‌کنند. متاسفانه مطالعه میان خوشنویسان امر فراگیر نیست و این از کلام غلطی که میان خوشنویسان جاافتاده هم نشات گرفته است. این که "گر خواهی شوی خوشنویس، هی بنویس، بنویس، بنویس." ما سال‌ها شاخص‌هایی داشتیم که دیگران حول محورشان کپی کرده‌اند. معتقدم تنها تفکر در ساختار خوشنویسی است که می‌تواند رنگ و بوی تازه‌ای به این هنر بدهد و این تغییر و تکمیل آن باید ادامه پیدا کند و خلق آثار متفاوت در پی این مسئله موجب تقاضای بیشتری از سوی مخاطبان می‌شود.

این عدم مطالعه که شما به آن معتقد هستید تا چه اندازه به  سیستم آموزش خوشنویسی وابسته است؟

نحوه آموزش به نظرم دارد کارش را درست انجام می‌دهد. به خصوص امروز که سیاست‌های پژوهشی هم به آن افزوده شده است. اما این نسل‌های فکورتر آینده‌اند که می‌توانند ساختار را بشکنند. باید خود خوشنویسی دغدغه‌مان شود و از این تکرار فراری باشیم. از طرفی یک سابقه 800 ساله هم پشت این هندسه وجود دارد که به آن تقدس بخشیده و من معتقدم همین تقدس دست و پای هنرمند را می‌بندد. این هندسه این قدر قوی و دقیق چیدمان شده که مثل یک دومینو می‌ماند که باید خیلی هوشیارانه در آن دست برد و کار کرد.

گفتگو از علیرضا بخشی استوار