گروه تجسمی هنرآنلاین،در این میان، نمایشگاه فاطمه‌اسلامیان با جسارتی آرام  برای بیننده ایستاده بود و او را محو خودش ساخت.

نقطه‌ی قدرتِ اصلی این نمایشگاه، تولیدِ مستقلِ ماده است. کاغذهای دست‌ساز؛ کاغذهایی که در بافت،تراکم، رنگ‌پذیری و شفافیت با یکدیگر متفاوت‌اند و این متریال مجموعه را از همان آغاز متمایز می‌کند. کاغذ در این نمایشگاه نه حامل تصویر، که خودِ تصویر، حافظه و بدن اثر است.

هنرمند حدود یک سال‌و‌نیم، به‌ شکل مستمر بر تولید کاغذ و تجربه با رنگ و بافت کار کرده؛ فرآیندی که هر مرحله‌اش برای خود او نیز تجربه‌ای تازه بوده و شکفتن او را در هر اثر می‌توان مشاهده‌کرد. این تداوم و سخت‌کوشی، تنها در نتیجه‌ی نهایی دیده نمی‌شود، بلکه در کیفیت حضور اثر و صداقت آن قابل لمس است.

سطوح پاره‌پاره و لبه‌های سوخته‌‌ی کاغذها یادآور فرسایش طبیعی، کوه‌های رسوبی و خاک‌های لایه‌لایه هستند. در کار بزرگ قرمز–آبی، این لایه‌ها حتی شبیه «نقشه‌ای از سرزمینی شکسته» خوانده می‌شوند.

رنگ‌های آتشین و خاکی آثار، بیننده را به خاکِ سرخ هرمز، فرسایش کویر، خشکی رودخانه‌ها و دگردیسی اقلیم ایران پرتاب می‌کنند؛ اما اثر هرگز به توصیف محدود نمی‌شود، بلکه در قلمرو احساس و حافظه‌ی جمعی حرکت می‌کند. این تداعی‌ها نه تصادفی‌اند و نه تزیینی؛ درست در مرکز جایی قرار دارند که هنرمند درباره‌اش صحبت می‌کند:

مرزهایی که محو می‌شوند. قطعیت‌هایی که فرومی‌ریزند. زمین‌هایی که زیر پای ما جابه‌جا می شوند.

گویی ماده در حال تغییر حالت است، نه برای نمایش، بلکه برای بقا. در آثار قرمز و آبی، این دگردیسی ِدرخشان به چشم می‌آید؛ جایی که ابزارِ تولید که اثر هنری است، ناخودآگاه به نقشه‌ای گسسته، سرزمینی فرسوده و در عین حال زنده اشاره می‌کند.

چیدمان نمایشگاه، که با تور و کاغذهای دست‌ساز شکل گرفته، و چون پرده از سقف آویزان شدند بخش دیگری از تجربه‌ی هنرمند است.

 لطافت معلقِ لایه‌ها، عبور نور، و لرزش آرامشان در فضا، مخاطب را نه فقط به تماشا که به حضور دعوت‌می‌کند

بیننده در میان این لایه‌های نیمه‌شفاف راه می‌رود و عملاً وارد فضای اثر می‌شود؛ انگار «مرز»ی که هنرمند از آن سخن می‌گوید، این‌بار مرز بین اثر و مخاطب است که محو می‌شود، همان‌قدر که مرزهای جغرافیا در خود آثار.

نکته‌ی شاعرانه‌ای همچون نام نمایشگاه و در عین حال تکان‌دهنده این روزها  با بارش باران بر ساحل هرمزگان اتفاق افتاد. باران بر ساحل سرخ هرمز باریده؛ انگار به‌صورت زنده، ادامه‌ی بصری همین نمایشگاه‌ را در طبیعت مشاهده می‌کنیم. گویی آثار فاطمه، پیشاپیش فیلمی از آن باران را در خود حمل می‌کرده‌اند؛ خاک، رنگ، شستگی و رسوب. همان که با مواجه با قاب هایش به زبان می‌آمد خاک سرخ هرمز را پاشیده‌اید و جزیره را چه زیبا ماندگار کرده‌اید خانم!

یقین1

هنرمند بی‌آنکه به نشانه‌های گل‌درشت، یا روایت‌های سیاسی مستقیم یا تصاویر آشنا متوسل شود، سرزمین ایران را به شکلی ظریف و عمیق احضار کرده است. نه چهره‌ای زار، نه فریادی کر کننده؛ بلکه حضوری خاموش اما زنده و ماندگار. این رویکرد، در روزگاری که تصویرِ ایران و جریانات متفاوتش اغلب در کلیشه‌های تکرارشونده اسیر است، یکی از بهترین و شریف‌ترین اتفاقات هنری‌ است.

نمایشگاه قبلی هنرمند، بر پایه‌ی چاپ روی فلز و تکنیک‌های پیچیده و سخت‌کوشانه بود؛ بی‌شک «یقین گمشده» یک پرش جدی در مسیر کاری اوست.

این‌جا تکنیک هنوز سخت و زمان‌بر است، اما نتیجه نه صرفاً نمایش مهارت، بلکه آفرینش یک «جهان» است؛ جهانی که در آثار هنر امروز ما نمونه‌ی مشابه کمی دارد.

 «یقین گمشده» این ظرفیت را دارد که در بستری گسترده‌تر از هنر ایران و حتا نمایش دوباره‌اش برای مخاطبینی که نمایشگاه را از دست داده‌اند دوباره دیده و تکرار شود. آبستره‌هایی که از طبیعت و ساختارسرزمین الهام می‌گیرند اما آن را تبدیل به استعاره می‌کنند.

ای‌کاش این مجموعه ــ که بر پایه‌ی کاغذ و تجربه‌ی فیزیکی بنا شده‌بود ــ در آرت‌فر تهران نیز نمایش داده‌می‌شد تا افراد بیشتری شاهد این فاصله‌گذاری مهم قرار می‌گرفتند.

«یقین گمشده» یادآوری می‌کند که گاهی، درست در لحظه‌ای که همه‌چیز در حال محو شدن است، معنا شکل می‌گیرد. مرزها جدا می‌کنند و رنگ‌ها پیوند می‌دهند و به سِحرِ عشق راهی از شوره‌زار یاس به چندین هزار جنگل شاداب می‌رسند، رنگ‌ها در آب و باد و خاک و آتش  می‌چرخند و ناگهان می‌رویند از زمین. آن‌جا که زیرِ پای ماست و نامش وطن است.

الهام زارع نژاد(منتقد هنری)

انتهالی پیام