گروه تجسمی هنرآنلاین، اگر در دوران پیشامدرن تفوق در مسالۀ ساخت با دو روش «مدولاسیون» و «روش ساخت کاهشی» است؛ در عصر مدرنیسم و متعاقب آن جهان پسامدرن، روشهای ساختارگرایانه در سازماندهی اثر، امکان تخیل و گسترش خیال را برای مجسمهسازان فراهم میکند.
از نمونههای آغازین این نوع رویارویی میتوان به اثر مشترک آگوست بارتولدی و گوستاو ایفل، مجسمه آزادی امریکا 1886 م. اشاره کرد؛ استراکچر هندسی این اثر با محاسبات دقیق مهندسی توسط ایفل طراحی و با تکنیک قالبهای فورج، روکش فیگوراتیو مسی توسط بارتولدی برروی استراکچر سوار گردید. در این نوع مواجهه، با استفاده از تکنولوژی در برش و اتصال قطعات، امکان سازماندهی اثر و کنترل اندازه در ابعاد مورد نظر شهری برای مجسمهساز فراهم میشود.
در ادامه در آثار مجسمهسازان مدرنیستی چون ولادیمیر تاتلین، ژان تینگلی، الکساندر کالدر، ریچارد سرا و... استفاده از روشهای ساختارگرایانه در سازماندهی اثر قابل پیگیری است. امری که امکانهای ویژهای را در جهت گسترش اثر در فضا براساس پارامترهای محیطی و ارتباط آن با مساله ساخت فراهم میکند. اندازه، حرکت، نور، سایه و رابطه مخاطب با اثر و.... ، قابلیتهایی بود که هنرمند میتوانست با این متدها از قابلیتهای جدید ساخت بهره گیرد.
با توسعه امکانهای جدید در عرصه تکنولوژی ساخت، در جهان پسامدرن، هنرمندان مجسمهساز آثاری قابل تامل و تاثیرگذار در حوزه هنر همگانی و شهری اجرا کردند. آنتونی گورملی، الافورالیاسون، سیا ارمجانی و .... از جمله مجسمهسازانی هستند که با تکیه بر امکان گسترش فضایی اثر، زمینههای تازهای را برای استفاده از سازوکارهای چند رشتهای ساخت برای مجسمهسازی خود فراهم کردند.
پروژه- مجسمه پیوند محمدرضا یزدی را میتوان به عنوان نمونهای موفق از نوع رویارویی هنر- صنعت و نگاه ساختارگرایانه به مجسمهسازی در عرصه هنر شهری و مجسمهسازی معاصر ایران دانست، این اثر مهرماه سال 1404 در شهرک مهرگان، واقع در رویان نور شهر مازندران نصب گردید.
در مجموعه آثار محمدرضا یزدی مسئلۀ ساخت و استفاده امکانهای تکنولوژیک در سازماندهی اثر اهمیت ویژهای دارد. او در تعاملی ظریف با امر تکنولوژیک، به چالش ارتباط بین هنرهای زیبا و دیزاین میپردازد. یزدی با بهرهگیری از کنترلرهای الکترونیکی، زبان برنامهنویسی، الکتروموتور و سنسورها، در تلاش برای دوبارهسازی طبیعت است. آثار یزدی حاوی نگاهی منتقدانه به مقوله زندگی و حیات ارگانیک است. دیدگاهی که آثار او را به دیدگاههای پساانسانگرایانه دوران جدید پیوند میزند. او برای این منظور در آثارش از مدیومهایی چون حرکت، صدا، نور و تعامل بهره میبرد.
بازو بستهشدن گلبرگهای لاجوردی رنگ که در تعامل با ۲۴ ساعت شبانهروز در سیکلهایی رندوم، در وجهی استعاری، به همزیستی عاطفی و انسانی میپردازد و از وجهی دیگر به مفاهیم مرسوم جشن باستانی مهرگان اشاره دارد. علاوه براین، وجه حرکتی این اثر، آن را از ساختاری استاتیک به وضعیتی پویا و هوشمند تبدیل میکند که علاوهبر جذابیت بصری و رابطه زمینه و محیط، به خلق معنا و ارجاعات مفهومی در ذهن مخاطب کمک میکند.
از سوی دیگر توجه به مولفههای جغرافیایی، همچون نام شهرک مهرگان (محل نصب اثر) و نیز ارجاعات اسطورهای و آیینی همچون جشن مهر و مهرگان، امکان قصهپردازی، روایتگری و رازورزی را برای خوانش اثر فراهم میکند.
به نظر میرسد اجرای موفق پروژه پیوند در این شهرک، حاصل هوشمندی هنرمند و حمایت نهاد خصوصی و شکلگیری اعتماد متقابل بین هنرمند و نهاد حامی است. زنجیره ایدهپردازی تا اجرا با مدیریت دوجانبه هنرمند و نهاد، درگیر بروکراسی متداول نشده و امکان اجرای موفق ایده را فراهم کرده است. پروژه پیوند را میتوان نمونۀ موفق از پروژه میدانی مجسمه دانست که میتواند الگویی مناسب در جهت اجرای پروژههای میدانی مجسمه در ایران باشد.
روح اله شمسی زاده(مدرس و مجسمه ساز)
انتهای پیام