سرویس تجسمی هنرآنلاین: امیر وارسته از جمله هنرمندانی است که در زمینه پرفورمنس‌آرت فعالیت می‌کند و در شرایط مختلف اجتماعی با آثار خود واکنشی هنری به مسائل روز جامعه نشان می‌دهد. چندی پیش در نخستین روزهای شیوع بیماری کرونا در تهران، وارسته بر روی صورت تعدادی از مجسمه‌های شهری تهران ماسک نصب کرد و پیامی بهداشتی را در قالب هنر محیطی ارائه کرد. به این بهانه گفت‌وگوی هنرآنلاین با این هنرمند را بخوانید.

 

درباره اجرای اخیرتان با عنوان "آسمان آلوده این شهر، آبی‌ست" کمی توضیح دهید.

بهانه اصلی این اجرا، تناسبات اخلاقی و اجتماعی جامعه در مواجهه با بحران-بیماری کرونا بود و گوشه زدن به دغدغه‌هایی چون آلودگی‌های معروف و مؤثر در عرصه هنر، سیاست، رسانه و... . مجسمه‌های شهر که فارغ از نحوه سفارش و اجرا، عموماً نمادی از یک انسان یا یک اُبژه اجتماعی ارزشمندند، سوژه پرفورمنس شدند. بر روی صورت‌شان ماسک‌های بهداشتی نصب کردم و بازخوردهای مخاطب را به مشاهده و گفتگو نشستم تا نمادی برای پرهیز باشد. البته پس از نمایش نخستین ویدئوی اجرا، موارد مشابهی در تکنیک‌های هنری دیگر و حتی در شهرهای دیگر توسط هنرمندان مختلف انجام شد که از نظر من بدیهی و بلامانع است. البته ارجاعاتی از آثار مشابه قبلی هم برای من ارسال شد که تاکنون منتشر نشده بودند و درعین‌حال با ارزش و قابل اعتنا بودند، به همین سبب ترجیحی به ادامه نمایش باقی مراتب این پرفورمنس پیدا نکردم.

تعریف پرفورمنس در نگاه شما چیست و جایگاهش را در ایران چگونه دیده‌اید؟

شاید در پاسخ به این پرسش بهتر این است تا از طبقه‌ای بالاتر شروع کنیم، بدین‌گونه که هنرهای جدید یا معاصر، تحقیقاً از منظر تکنیک به سه بخش عمده "اجرا"، "چیدمان" و "ویدئو" خلاصه می‌شوند و در باور من و با خواستگاه مفهومی این بخش از هنر، بهترین نام‌گذاری برای اکثریت آنها، "ارائه" است. حال نوعی از تقسیم‌بندی بر تمام ساختار روا خواهد بود که آفرینش‌های مورد نظر را به "هنر محیطی" و غیر آن تفکیک می‌کند. در خصوص دوره تاریخی مرتبط هم نه اینکه قدمت ژانر مورد بحث صرفاً در دهه‌های  کنونی خلاصه شود، اما اوج، اغراق و تأکید مرتبط بر آن در همین نیم قرن اخیر متولد شده است و با تمام مقدمات ذکر شده، دست‌کم فرض من برای بهترین انتخاب با سرفصل "ارائه"، کریستو یاواچف است. اما پرفورمنس یا در بهتر سخن "اجرا"، در هرکدام از بسترهایی که اشاره شد (محیطی یا غیر آن) معنایی با وسواس بیشتر و همسان با خود را می‌طلبد.

اگر پرفورمنس با چاشنی نمایشی آن را شاخه‌ای از تئاتر و در خدمت صحنه فرض کنیم و سخاوتمندانه‌تر محتوایش را درآمیخته با هنر رقص بپنداریم، می‌توانیم در تعریف باقی ماجرا کمی دقیق‌تر و عمیق‌تر شویم. اعتباراتی چون انسان و ارائه‌ای در زمان، اصلی‌ترین اجزا در معنای مورد نظر است، چه اینکه به‌طور خلاصه، پرفورمنس هنری زنده است که رخدادی را با تعبیر و ابزاری "انسان-محور" و عموماً با تمرکز بر مفهومی خاص ارائه می‌کند؛ لذا حذف خصوصیت زنده‌بودن آفرینش، پرفورم را به سوی مستندنگاری واقعه‌ای درگذشته و در بهترین حالت ویدیوآرت سوق خواهد داد اما صفت "ارائه" کماکان بر موصوف اثر، جاری ست.

و اما جایگاه این شاخه از هنر در ایران! مقدمه مطلوب برای واکاوی این مهم، بررسی جایگاه مخاطب و نسبتش به هنر اجراست. فهم امروز ما از هنر، منتج از تفاوت معیارهای‌مان در نسبت دادن این واژه به یک عمل خلاقانه است؛ با تاکید بر این واقعیت که صفت جدید یا قدیم، فارغ از ماهیت زمانی آن، آدرس گذاری مناسبی برای تعریف تازه هنر در دنیای امروز نخواهد بود. در این نوع از رویکرد، ویژوالیسم و تمام مراتب چندگانه آن، به مثابه مواد مورد استفاده در هنر است و باقی، طنازی در فن، تکنیک، چیره‌دستی و تخصص خلاصه می‌گردد. در این مجال ناهمگون، هنر از محدودیت در فضای اکران بسته و مخاطب لوچ، خاص و فیلسوف خود، گریزان است؛ یا دست‌کم تعامل با مردمِ روبرو، اولویتش شده است. ترسیم معنا، هدف نهایی‌اش است و اٌبژه‌های حیاتِ مرسوم؛ چونان انسان، حیوانات، نباتات، جمادات و تمام ترکیب مجسّمِ اطراف، در هستی؛ برای خلق این مهم هم‌تراز رنگ و بوم و قلم است. با این تفاوت که روش-ابزارهایی چون "چیدمان" و "اجرا" در فرایند نمایش این نوع از آفرینش هنری، خودنمایی برتری مآبانه و جاه‌طلبانه‌تری نسبت به باقی مواد مذکور را گوشه می‌زنند.

به باور من، برای انسان امروزی در قرن ارتباطات گسترده اجتماعی، بهترین نسبت برای هنر مورد بحث، "ارائه" است. پر واضح است که به سمت نوعی از خرق عادت در تناسب با سلیقه مخاطب رفته‌ایم، لذا این ساختارشکنی هم نوعی از جذابیت را گوشه خواهد زد و گستره مخاطبی عمومی‌تر و وسیع‌تر را نیز با خود به یدک می‌کشد، هم با موانعی چون پس زدن‌های ویژوالیست‌هایی مواجه خواهد بود که ترجیحی به ارتباط با مردم و عمومی‌تر کردن آثارشان ندارند. اما در نهایت این فرصت‌ها هستند که برتری خود را به رخ می‌کشند، چه اینکه قدرت توده از هویت فودالیزه شده بسیاری از گالری‌های تجسمی به مثابه تنها محل اکران آثار ویژوالیست‌های مورد بحث فراتر است. ایران و جامعه کنونی‌اش نیز از این مخاطب‌پذیری مستثنا نیست، چه اینکه این‌گونه از کار هنری سهم قابل‌توجهی نیز در سلیقه هنرمندان جوان و معاصر دارد و در نهایت اینکه تجربه شخصی من در مواجهه با مردم و در فرایند اجراهایی که در ایران داشته‌ام، مؤید پذیرش و جذابیتی قابل‌اعتنا بوده است.

وارسته

در تعریف شما از پرفورمنس، مکان ارائه این شاخه از هنر فقط در فضاهای عمومی است و آیا گالری‌ها جایی در این میان ندارند؟

اگر بخواهیم به پاسخ کوتاه بسنده کنیم، باید بگویم خیر، گالری یا فضاهای عمومی‌تر به‌شرط تناسب با نوع "ارائه" جملگی ظرفیت اجرایی را خواهند داشت؛ هرچند که در صورت داخلی بودن لوکیشن، حضورِ ابزار رسانه، پیوست‌های مستندسازی و نشر؛ وظیفه اشتراک، فرآوریِ بازخورد و اعتلای اثر را بر عهده خواهند داشت. شاید در این گزاره‌ها کمی پیچیدگی در دسته‌بندی و توصیف تعابیر خودنمایی می‌کند اما تازه بودن و معاصر بودن را دلیل این تصور می‌دانم، لذا ترجیح می‌دهم تا به اهمیت دو تعبیر "هنر اجتماعی" و "هنر تعاملی" نیز اشاره‌ای خلاصه کرده باشم، چه اینکه گوناگونیِ دو عنصر "مکان" و "مخاطب" در هنر پرفورمنس، مراتب اجراهایی متفاوت را رقم می‌زند. بدین معنا که به‌شرط اجرای اثر در محیط خارجی، ماهیت پرفورمنس به هنری اجتماعی نزدیک‌تر می‌شود و در صورت اهمیت واکنش مخاطب یا فرض بر مشارکت ایشان در اجرای اثر، صفت "تعاملی" پیوست اصلی نام‌گذاری خواهد بود.

تأکید می‌کنم در هر دو تعبیر جدید، قرار ما لزوماً به خلق یک سوژه ویژوال نیست. در هنر اجتماعی ما معطل اصالت تکنیک نمی‌مانیم؛ بلکه حضور و ارتباط مردم با یک ارائه در اجرا، با تاکید بر پیام یا مفهومی اجتماعی، آفرینش اصلی ماست. در باور من هنر اجتماعی ظرفیتی بالا از مشارکت مخاطب را می‌طلبد و جز این، حضوری لوچ یا در بهترین نگاه ساختارشکن را در فرایند اجرا رقم خواهد زد.

بهتر است اشاره کنم که نگاه من به برچسب اجتماعی بر هنر از منظر ساختار است و نه اثربخشی؛ چه اینکه تفکیک "هنر برای هنر" و "هنر فایده‌گرا" زمانی محلی از اعراب دارد که ما از اثربخشی یک هنر ویژوال یا ادبیات صحبت می‌کنیم. هنر اجتماعی از منظر من و در نگاه نخست، هنر وابسته به مردم است، عصیان کرده بر سقف گالری‌ها و عریان شده در منظری عمومی. مخاطبش لوچ و فیلسوف نیست، جامعه است و همین. حالا اگر مثلا رومانتیسیست‌ها و پارناسیست‌ها، نظریۀ "هنر برای هنر" را انعکاس نفرت از رفتار و سبک زند‌گی بورژوازی می‌دانند یا اینکه نگاه مارکسیست‌ها در اثبات هنرِ فایده‌گرا چیست، در باور من تغییری در خواستگاه نمایش یک آفرینش اجتماعی ایجاد نخواهد کرد.

نهایتا هنر اجتماعی از نظر شما یک هنر متعهد است؟

من منتقدی جدی بر هنر متعهد با فهم سیاسی آن هستم، فکر می‌کنم سرخوردگی هنرمندان انقلاب کمونیستی لهستان و حصر و حبس و کشتارشان؛ یا تغییر مواضع و گوشه‌نشینی هنرمندان مؤثر در انقلاب ایران، مثال‌هایی کافی برای این نگاه من باشد. اما در طبقه بالاتر از ساختاربندی هنر، آنگاه که واژه مفهومی را به ارائه اضافه می‌کنیم، دغدغه‌های مرتبط با جامعه و انتقال پیام با تأکید بر نقد، (و نه پیشنهاد روش‌های اصلاحات اجتماعی و سیاسی که قطعا کار متخصص آن است) موضوعیتی جدی می‌یابد. مگر می‌شود به جامعه، محیط‌زیست و انسان پرداخت اما هیچ مفهومی را گوشه نزد؟!

در مجموع سال 98 را از منظر فرصت‌های اجرایی و خلق آثارتان چگونه پشت سر گذاشتید؟

هنرمند اجتماعی، عموماً منتظر سفارش اثر نمی‌ماند. شاید بتوانم گستره‌ای از گرافیتی‌ها که شاخصه اصلی آنها مخفی ماندن نسبت اثر با خالق آن است را حجم اصلی فعالیت‌های سال گذشته‌ام بدانم که به بهانه‌های مختلف مناسبتی یا رویدادی اجرا شده است. اما شاید چهار پرفورمنس و ارائه با نام‌های "هفتاد و دو ملت" ، "بازتاب" ، "برای عیسی کلانتری" و "گذر نئولیبرالیسم" از باقی اجراها برایم محبوب‌تر بودند.

 

پرفورمنس "بازتاب" که تصاویری از آن را در ادامه می‌بینید خرداد ماه 98  در کاخ گلستان، با طراحی و کارگردانی امیر وارسته اجرا شد. در توضیح این پرفورمنس آمده است: دنیا به آیینه بزرگی شباهت دارد، آنچه را که هستید منعکس می‌کند و شما نیز آیینه‌ای برای دنیای خودساخته خود! دنیا همان چیزی است که شما هستید….