گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران - میثم رشیدی مهرآبادی در شمارۀ 263 قفسۀ کتاب نوشت: محمد مظفرپور، کارشناسی آموزش زبان انگلیسی دارد و مترجم است. ترجمه را با علاقه شخصی دنبال کرده و۱۸ماه در مرکز بررسیهای راهبردی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام بهعنوان مترجم کار کرده است. آنجا هم چند جلد کتاب ترجمه کرده که یکی از آنها با نام «زمامداری توحش» توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
حوزه کاریاش سیاسی بوده و همزمان با کرونا بهدلیل علاقهمندی شخصی سراغ کتابهایی رفته که خلاف جریان اصلی حرف میزنند و در حوزه علم و فناوری تعریف میشوند. او کار ترجمه را با کتاب «صنعت ویروسبازی» شروع کرد که در انتشارات سروش چاپ شد. بعد کتاب «افسانه روشنایی» در مورد تاریخچه ارتباط پزشکی و برق را ترجمه کرد. کتاب بعدی «پنهانکار پاریس» در مورد اختلافنظر لویی پاستور وآنتوان بشان وتقلبهای علمی لویی پاستوربود.بعد کتاب«افسانه هوش مصنوعی» ترجمه شد که سال گذشته به چاپ رسید. تمام ترجمههای او از انگلیسی به فارسی بودهاند. با محمد مظفرپور در کافهکتاب زیتون ساعتی نشستیم و درباره کتابهایش گفتوگو کردیم.
انتشار چند کتاب، شما را به فکر ورود به عرصه تالیف نینداخته است؟
نه، عجلهای ندارم. کتابهای خوب زیادی برای ترجمه هستند که باید ترجمه شوند. دیگران زحمت تالیف این کتابها را کشیدهاند و بهتر است همینها معرفی شوند.
روش شما برای پیدا کردن این کتابها چیست؟
یکسری قواعد کلی را لحاظ میکنم، ولی این قواعد هیچوقت دقیق نیستند. مثلا میگوییم کتابی که نوشته شده منابع خوبی دارد یا نه؟ این یک ملاک است. بهطور مثال کتابنامه افسانه روشنایی حدود۱۲۰صفحه بود. آیا نویسنده، تخصصی در این حوزه دارد یا ندارد؟ وقتی یک روزنامهنگار در مورد پزشکی حرف میزند متفاوت است از اینکه یک پزشک در مورد پزشکی صحبت کند. اینها شواهدی ضمنی هستند که نشان میدهند شاید کتاب حرفی برای گفتن داشته باشد،ولی ملاک نهایی نیست.ملاک نهایی این است که کتاب به بازار بیاید و خوانده شود و استادان در موردآن نظر بدهند. من در مورد کتاب صنعت ویروسبازی با استادان ویروسشناسی گفتوگو کردهام.
با چه مکانیسمی از انتشار کتابهای جدید این حوزه مطلع میشوید؟
دراینترنت جستوجو میکنم. تصور بر این است که کتابهای خلاف جریان اصلی نباید در اینترنت پیدا شوند، ولی اینطور نیست. بسیاری از این کتابها را میتوان در آمازون پیدا کرد. در حالی که آمازون نماینده جریان اصلی است و طبیعتا این کتاب نباید در آمازون باشد؛ اما اجازه میدهند کتاب منتشر شود، ولی در برآیند بهراحتی اجازه نمیدهند آن نگرش قدرت پیدا کند. یک سوپاپ اطمینانی میگذارند و اجازه میدهند اثر چاپ شود. این یک ریزهکاری است، ولی ما از این فوتوفنها بلد نیستیم. این مباحث طرفدار و مشتری فراوان دارند. از این مسیر پز آزاداندیشی داده میشود که ما همه سلیقهها را در نظر گرفتهایم.
شما هم به دنبال «بازار خوب» و «مشتری خاص» این مسیر را انتخاب کردید؟
من این مسیر را هدفمند شروع کردم. اهداف من چندبعدی است. یک بُعد، ترجمه کتابهایی است که بتوانند در جامعه بحث و گفتوگو ایجاد کنند. البته نه بحثهای سیاسی بلکه بحثهایی جدی از دل علم و فناوری تا فضای جامعه را از سیاستزدگی خارج کند. بالاخره میخواهیم با فناوری چه کار کنیم؟ آیا فناوری به نفع ماست یا نه؟ وقتی چنین سوالاتی مطرح میشود میبینیم موضعگیریهای قبلی عوض میشوند و جناحبندیها به هم میریزند. ادعا نمیکنم که قصد حاکمکردن یک تفکر خاص را دارم بلکه میخواهم روی نقاط و مسائلی دست بگذارم که بحثهای جدی ایجاد میکنند.هر کسی رئیسجمهور شود نهایتا باید چند کارشناس استخدام کند تا معیشت مردم را تامین کنند. نهایت این راه این است که سرعت اینترنت بالا برود و باید فناوری جدید بیاید. تمام نامزدهای ریاست جمهوری میگفتند باید به نظر کارشناسان اهمیت داد و به علم توجه کرد. اگر علم به این نتیجه رسید که فلان فناوری برای جان مردم خطرناک است آیا شما میتوانید پای حرفتان بایستید؟ از یک سو نگران سلامت مردم هستید و از سوی دیگر اگر جلوی ۵G را بگیرید به ضد علم بودن متهم میشوید. آیا به این تعارضات فکر میکنید؟ اینجاست که موضعگیریها عوض میشوند.
شما هم موافقید که کتاب افسانه روشنایی بهشدت ضدفناوری است؟
شاید کل مدرنیته چنین کتابی را به خود ندیده باشد. پیام این کتاب که حاصل ۴۰ سال تحقیق مولف است در یک جمله خلاصه میشود: «بشر با رفتن سراغ برق، خود را بیچاره کرد» با این حال اما یکی از ویژگیهای جالب این کتاب این است که میشود برای توسعه فناوری از آن استفاده اساسی کرد. دانشهایی که زمانی وجود داشتند و امروز به محاق رفتهاند از این طریق برجسته میشوند. همچنین میتوان ایدههایی گرفت و به سمت فناوریهای دیگر رفت. این کتاب قدرت بحثآفرینی دارد. میتواند دوقطبی ایجاد کند اما نه دوقطبی سیاسی. ابتدا فکر میکردم مهندسان برق مخالف این کتاب باشند یا شاید مثلا بچه حزباللهیها طرفدار این کتاب شوند ولی اینطور نبود. شما میتوانید مدیری رده بالا در صنعت برق باشید ولی با این کتاب همراهی کنید چون با خواندن این کتاب متوجه میشوید بسیاری از بیماریهایی که دچارش هستید به دلیل حساسیت به الکتریسیته است. در مقابل نیز شاید یک بچه حزباللهی تندرو با خواندن این کتاب بگوید اینها میخواهند جمهوری اسلامی از پیشرفت جا بماند. من نمیخواهم در مسائل سیاسی بحث کنم؛ باید در حوزه مسائل بنیادین گفتوگو کرد. آدمها هر چقدر هم ایدئولوژیک باشند در نهایت در لایه کارشناسی عمل میکنند و آن لایه است که معلوم میکند از چه چیزی استفاده کنیم و چه کنیم؟ در آن لایه کارشناسی چه میگذرد؟
در دوران کرونا هم این موضوع، نمود بیشتری پیدا کرد...
در دوران کرونا دیدیم کسی مثل عباس عبدی و کانال وابسته به نهادهای وفادار به نظام، موضعگیری یکسانی داشتند و تاکید میکردند باید واکسن ساخته شود چون مسأله علمی بود و این دو نگاه به هم میرسیدند. این یکی از ویژگیهای این آثار است که میتواند جریان و بحث ایجاد کند.
ویژگی دوم این است که کتاب مدنظر نه علومانسانی صرف باشد نه علومتجربی صرف، بلکه در میانه باشد و در نقطهای عمل کند که هم روی این حوزه اثر بگذارد و هم روی آن حوزه.
ثانیا نه کاملا تخصصی باشد که فقط به درد متخصصان بخورد و نه کاملا عامیانه باشد که بحث را به ابتذال بکشاند. بسیاری از متخصصان، این مباحث را میدانند ولی چون حرفشان به جایی نمیرسد چیزی نمیگویند. استاد متخصص بیوفیزیک، دانشگاه تهران میگوید چون میدانم موبایل چقدر خطرناک است برآیند استفاده من از موبایل در سال به دوساعت نمیرسد. از طرفی هم اگر کتابی فقط به درد عموم مردم بخورد و آوردهای تخصصی برای طیف کارشناس نداشته باشد، بحث به بحثی عرفی، سخیف و سطحی تبدیل خواهد شد. مثل بسیاری از انتقاداتی که در زمان کرونا به واکسن میشد و درحقیقت نقد درستی بود ولی افراد نمیتوانستند حرف خود را بهصورت علمی بیان کنند و به اصطلاح، روی هواحرف میزدند.کتاب باید نیمهتخصصی باشد. «صنعت ویروسبازی» ۶۰۰ صفحه است که مردم عادی میتوانند بیش از ۴۰۰ صفحه آن را بهراحتی بخوانند.
در حوزه الکتریسیته بهجز کتاب افسانه روشنایی آیا کتابهای دیگری هم پیدا کردید؟
کارهای دیگری پیدا کردم ولی نمیخواستم فقط روی این حوزه متمرکز شوم. در دوران کرونا کتابی به نام «افسانه سرایت» منتشر شد که چیزی بین صنعت ویروسبازی و افسانه روشنایی بود و اثرات مخرب ۵G را بیان میکرد. نویسنده افسانه روشنایی، دیابت، سرطان و بیماریهای قلبی را بیماری تمدن مینامد زیرا در متون کهن بسیارکم به این بیماریها برمیخوریم. دیابت آنقدر کم بوده که برخی از پزشکان در ۶۰ تا ۷۰ سال طبابت فقط به یکی دو مورد از دیابت برمیخوردند ولی بعد از ۱۸۸۹ و با شروع برقکشی در سرتاسر جهان، میزان ابتلا به دیابت بالا میرود. ادیسون و گراهامبل از اولین کسانی هستند که در دوره مدرن دیابت گرفتند. البته اینها ادعاست و جذابیت آن نباید باعث شود آنها را قطعی بدانیم ولی این بحث، ارزش بررسی و گفتوگو دارد.
استفاده از کلمه «افسانه» در دو کتاب افسانه روشنایی و افسانه هوشمصنوعی چه دلیلی دارد؟
مترجم حق دارد عنوان کتاب را تغییر دهد و من عنوان اصلی کتاب را که رنگینکمان نامرئی بود، عوض کردم. میخواستم لحن تند کتاب روی جلد نشان داده شود و محتوا در اسم متبلور شود. رنگینکمان نامرئی خیلی خنثی بود. کتابی که در مورد ۵G بود هم با نام افسانهسرایت توسط دیگران ترجمه شد. سه کتاب ترجمه شده ولی مجوز نگرفته بود و بهتازگی منتشر شده است. البته بر سر کلمه افسانه بحث وجود دارد چون «میت» را معمولا اسطوره ترجمه میکنند ولی اسطوره در ادبیات ما معنایی مثبت دارد و بیشتر به افراد اطلاق میشود. افسانه، لحنی منفی دارد و با لحن منفی کتاب همراهی میکند. بعدها تصمیم گرفتم اسم کتاب را عوض کنم و مثلا سودای هوشمصنوعی را انتخاب کردم ولی متوجه شدم این عنوان در داخل کتاب زیاد تکرار شده است و نمیتوان آن را عوض کرد. نویسنده مرتبا در متن کتاب با این عنوان بازی کرده است از اینرو اسم افسانه هوشمصنوعی انتخاب شد.
در مورد هر دو کتاب هنوز فضای بحثی که شما به دنبالش بودید رخ نداده است.
کار، کارسختی است وکمکم انجام میشود. فضا نسبت به۳ ــ ۲ سال پیش بهتر است ولی باز نیاز به تبیین بحث وجود دارد. همراهترین آدمها هم در این زمینه بعد از یکسال میبریدند.
آیا کسانی هم شما را در تبلیغ کار و شکلگرفتن هسته کار همراهی میکردند؟
بله، عدهای علاقهمند و آشنا بودند. این کار انجام میشود ولی طول خواهد کشید. من هم نخواستهام و مهارش را کشیدهام تا کار از کنترل خارج نشود. من نمیخواستم فقط در این قالب کار کنم که بروم و کار رسانهای انجام بدهم. نظر من این بوده که چند نفر متخصص پای کار بیایند. متخصص میآید و میگوید من باید کتاب را بخوانم. دانشمند جهانی فیزیوتراپی کتاب را خوانده و از ایده استقبال کرده است. ولی یک سال است که میخواند چون سرش شلوغ است. وقتی کتاب را تمام کرد میتوانیم بحث کنیم. من نمیتوانم به استاد دانشگاه بگویم بیا و در یک هفته کتاب من را بخوان. کاری که من انجام میدهم نوعی کنش اجتماعی است. درون آن کار علمی آکادمیک هست، کار رسانهای هست و ارتباط با مردم هست و جنبههای مختلفی دارد. باید همه اینها را داشته باشیم و آهستهآهسته پیش برویم. بعد از مدتی که موضوع شناخته شد جامعه منتظر کتابهای بعدی خواهد بود.
نایتینگل به دنبال ایجاد مسیری تاریخی نبوده است؟
کتاب اثرگذاری نوشته است. استعمار بریتانیا به او کمک کرده است. او خود چهرهای استعماری شناخته میشود. ملکه از او تقدیر کرده است و در غرب، منتقدینی جدی دارد که میگویند نایتینگل، استعمار مسیحی را وارد علم پرستاری کرده است. کتابهای او ایدئولوژیک است. من حرفهای منتقدین او را خواندم و متوجه شدم این طیف اساسا خدا و پیغمبر و دین را قبول ندارند. متوجه شدم در قیاس با آنها نایتینگل موجهتر است. این ترجمه من در نمایشگاه امسال عرضه شد. عید سال گذشته همزمان با ماه رمضان از روز دوم عید از۸صبح تا۱۱شب در انتشارات امیرکبیر مینشستم و کارمیکردم. مدیرعامل انتشارات حضور نداشت و فقط من و نگهبان در ساختمان بودیم. این کتاب، کمحجمترین ولی سختترین کتابی بود که ترجمه کردهام و توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد اما کتاب خوبی بود. این اثر نشان میدهد کتاب به دور از بحث پرستاری، چقدر ابعاد جامعهشناختی و مردمشناختی دارد و از دل این کار در حوزه علوم انسانی، بحثهای زیادی استخراج میشود. این فرد با کارهایش منجر شد بحث زنان و بهویژه حضور زنان در جامعه بریتانیا گسترش زیادی پیدا کند. یکی از استادان میگفت فلورانس نایتینگل مثل زنانی بود که در زمان جنگ فعال بودند و باعث پررنگشدن حضور زنان در جامعه بعد از انقلاب شدند. در این مورد باید بحث شود.
نویسنده کتاب «هوش مصنوعی» کیست؟
اریک لارسون دکترای فلسفه دارد و متخصص علوم رایانه هم هست. او مهندسی اهل فلسفه است. هرکدام از این دو گروه، حرف خود را دارند.فلاسفه حرف خود را میزنند و بیشتر وارد کلیات میشوند و مهندسان کامپیوتر هم عقاید خود را دارند و میگویند دنیا از آن ماست.برخلاف عنوان کتاب، لحن نویسنده چندان تند نیست و برخلاف کتاب افسانه روشنایی آنچنان ضد فناوری نیست. نویسنده در بخشهایی از کتاب به تندی به هوش مصنوعی میتازد ولی گاه ترمز را میکشد. قیاس و استقرا دو روش شناخت هستند که مبنای هوش مصنوعی قرار گرفتهاند. این دو روش، ایراد اساسی دارند که هیچوقت قابل حل نیست مگر روش دیگری اختراع کنیم. ذهن انسان فقط قیاسی یا استقرایی رفتار نمیکند. ذهن انسان پیچیدهتر از این حرفهاست. بر این اساس هوش مصنوعی ساخته میشود و چند کار بزرگ انجام میدهد، ولی متخصصان، ایرادها را میدانند. انتقادهایی وجود دارد که به آنها توجه نمیشود و لابهلای سر و صداها در مورد هوش مصنوعی، ایرادها دیده نمیشوند. بازیهای رسانهای و جنجال در مورد هوش مصنوعی راه میاندازند، چند کار موفق هوش مصنوعی را بزرگ میکنند و عوام هم از این فضا تبعیت میکنند. متخصصان و آیندهپژوهان در چنین فضاهایی حرف میزنند و سر و صدا میکنند درحالی که ایرادات مبنایی این مسأله به قوت خود باقی است. در فصل پنج این کتاب بحثی با عنوان اشباع مدل وجود دارد که میگوید روندی که هوش مصنوعی خود را اصلاح کند خطی نیست بلکه از حدی به بعد کند میشود و نمیتواند خود را ارتقا بدهد.
ترجمه بعدی محمد مظفرپور چیست؟
کتابی که بعد از این ترجمه کردم کتاب «پرستاری» از فلورانس نایتینگل بود. کتابی که یک زن ۲۰۰ سال پیش نوشته است. من از دل کتاب «پنهانکار پاریس» با این اثر آشنا شدم. این کتاب علیه لویی پاستور است.فلورانس نایتینگل، زن انگلیسی پرستاری بود که به گمان من راهبه بوده است ولی شغل او پرستاری در بیمارستانهای انگلیس بود. اودرجنگ کریمه از طرف انگلستان به عنوان پرستار شرکت میکند و تجربه پرستاری در جنگ را نیزداشته است. او چهره مشهوری در جهان و در ایران نیز شناخته شده است. وی را به عنوان بنیانگذارچهره پرستاری مدرن میشناسند. اوحدود ۱۵۰کتاب در موضوعات مختلف دارد. از فلسفه تا پرندهشناسی و پرستاری در مورد همه چیز نوشته است ولی مهمترین اثرش همین کتاب پرستاری است. در ایران در مورد نایتینگل چند کتاب ترجمه و تالیف شده ولی کتابهای خود او مورد توجه واقع نشده است. اولین کتابی که از او ترجمه کردم مهمترین کتاب این زن است. این کتاب مبدا شکلگیری پرستاری مدرن بوده است. ۲۰۰سال پیش یک زن خاطرات و تجربیات خود را به کتابی تبدیل کرده که مبدا شکلگیری یک علم شده است. ما مثلا در مورد کتاب حوض خون نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم و کاری نمیکنیم. دو اثر را تطبیق بدهید، تجربیات پرستاری یک زن مسلمان قابلیت تبدیل شدن به یک مکتب را دارد.انبوهی از این کتابها هم در جریان اصلی و هم خلاف جریان اصلی وجود دارند که ترجمه نشدهاند. کتابهای بقراط، مبدا پزشکی مدرن هستند ولی تا امروز در ایران کسی این کتابها را ترجمه نکرده است. بعد از ترجمه این اثر میتوانیم بفهمیم ریشه پزشکی مدرن کجاست؟! کتابهای زیادی در سطوح مختلف و خلاف جریان اصلی وجود دارند که ترجمه نشدهاند.