گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین بیست‌وپنجم فروردین‌ماه را در تقویم رسمی کشورمان به‌نام «عطار نیشابوری» نام‌گذاری کرده‌اند. افکار، آثار و سیرۀ رفتاری شیخ فریدالدین محمد بن ابوبکر نیشابوری مشهور به «عطار» شاعر و عارف و حکیم مشهور ایرانی را نمی‌شود در قالب یک یادداشت یا یک روز تقویمی تحلیل و بررسی کرد. جایگاه او آنقدر بالاست که اهل علم تا کنون صدها کتاب و مقالۀ علمی و رساله و پایان‌نامۀ دانشگاهی درباره‌اش نوشته‌اند.

با این همه هنوز و همچنان، عطار نیشابوری باید تحلیل و بازخوانی و معرفی گردد.

 

شعر عطار را باید منبر ارائۀ افکارش بدانیم. او شعر می‌گفته تا مسیر پیموده و حال دلش را در قامت و قالب واژه‌ها به‌گوش مردم برساند. مثلاً در اسرارنامه او می‌خوانیم:

اگر نور دلت گردد پدیدار / نه در چشم تو در ماند نه دیوار

همه در دل شود چون ذره‌ای گم / بلی در بحر گردد قطره‌ای گم

حکیم در این ابیات به ما یادآوری می‌کند که اگر دلمان به نور خدا روشن گردد، دنیا در پیش چشم‌مان بی‌اعتبار می‌شود چرا که چنین دلی آنقدر بزرگ شده که جاه و جلال دنیا با تمام عظمتش، را چیزی به‌حساب نمی‌آورد.

ما در این یادداشت اراده و عزمی برای ورود به جهان وسیع و پیچ‌درپیچ عقاید و تفکرات جناب عطار نداریم. عطار را عطارشناس‌ها باید تفسیر کنند. ما فقط قلم برداشته‌ایم تا به خودمان یادآوری کنیم که ادبیات کشورمان مردان بزرگی همچون او دارد. مردانی که عمر کلامشان بی‌نهایت است و آموزه‌های آثارشان زوال ناپذیر. از نظر ما نقطۀ آغاز و مسیر عطار اهمیّت چندانی ندارد؛ نه اینکه مهم نباشد لکن جان عبارات و اشارات او اعتبار و ارزش بیش‌تری دارد. ما با عطاری کار داریم که در اسرارنامه خودش را این‌گونه معرفی می‌نماید:

به حکمت لوح گردون می‌نگارم / که من حکمت ز «یؤتی‌ الحکمه» دارم

و این یوتی الحکمه را ما در آیۀ 269 سورۀ مبارکۀ بقره خوانده‌ایم؛ «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ * (خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مى‌بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‌، خیرى فراوان داده شده است‌؛ و جز خردمندان‌، کسى پند نمى‌گیرد». ما به عطاری علاقمند و دلبسته هستیم که جوهر قلمش حکمت الهی را به جان واژگان پارسی جاری کرده و خواننده را به آغوش خدا می‌رساند. همان عطاری که در دیوان اشعارش می‌خوانیم:

دلی کز عشق جانان جان ندارد / توان گفتن که او ایمان ندارد

عطار مخاطب خود را به سمت کامل و مقبول شدن راهنمایی می‌کند. منطق‌الطیر خوانده‌ها در راهی که شیخ فریدالدین برایشان ساخته با سیمرغی همراه می‌شوند که قرار است رسم سلوک به آنها بیاموزد. هفت مرحله‌ای که خوانندۀ منطق‌الطیر می‌پیماید شاید همۀ نیازهای عرفانی او را تأمین نکند ولی بدون تردید سالک را با طلب، عشق، استغنا، توحید، حیرت و فقرو فنا تا حدود زیادی به مقصد نزدیک می‌کند. منطق‌الطیر شوق رسیدن به منزل معشوق را در آدم زنده می‌سازد و این یعنی آغاز حرکت. منطق‌الطیر عطار را به هر زبانی برگردانی، ملّت آن زبان را به سمت عرفان شیخ می‌کشاند. او وادی معرفت را این‌طور برای‌مان سروده:

گر ز اسرارت شود ذوقی پدید / هر زمانت نو شود شوقی پدید

تشنگی بر کمال اینجا بود / صد هزاران خون حلال اینجا بود

گر بیاری دست تا عرش مجید / دم مزن یک ساعت از هل من یزید

خویش را در بحر عرفان غرق کن / ورنه باری خاک ره بر فرق کن

الهی‌نامه و اسرارنامۀ شیخ هم تسهیل‌گر راه رفتنی آدم‌ها به سوی مقصد است. عطار در این منظومه‌ها دین خدا را به مخاطب خود نشان می‌دهد. مصیبت‌نامه گوشه‌ای دیگر از مسیر سلوکی عطار برای رسیدن و رساندن به‌حساب می‌آید. سالک در مسیر ترسیمی مصیبت‌نامه به هر دری سری می‌زند تا راه را بیابد و بر مسند مقصود بنشیند. همین درهای متعدد و متفاوت را باید شگفتانۀ مصیبت‌نامه بدانیم. مثلاً داستان حضرت عیسی علیه‌السلام و یارانش که در راه سگ مرده‌ای را می‌بینند و رسول خدا نکتۀ اخلاقی سازنده‌ای را از دل این ماجرا بیرون می‌کشند:

آن سگی مرده براه افتاده بود / مرگ دندانش ز هم بگشاده بود

بوی ناخوش زان سگ الحق میدمید / عیسی مریم چو پیش او رسید

همرهی را گفت این سگ آن اوست / و آن سپیدی بین که در دندان اوست

نه بدی نه زشت بوئی دید او / و آن همه زشتی نکوئی دید او

پاک بینی پیشه کن گر بنده‌ای / پاک بین گر بندهٔ بیننده‌ای

جمله را یک رنگ و یک مقدار بین / مار مهره بین نه مهره ماربین

هم نکوئی هم نکوکاری گزین / مهربانی و وفاداری گزین

گر خدا را می‌شناسی بنده باش / حق گزار نعمت دارنده باش

نعمت او می‌خوری در سال و ماه / حق آن نعمت نمی‌داری نگاه

ee6f872e-f735-4728-e9be-08d9ef181767

مصیبت‌نامه را بزرگان فرهنگ عرفانی و ادیبان بسیاری ستوده‌اند. خواندن و تفقه در ابیات این اثر بی‌نظیر شیخ، فرصت است که از دست دادنش، انسان را به خاک حسرت می‌نشاند. خود او در بخش چهلم مصیبت‌نامه آموزه‌های سلوکی این کتاب ارجمندش را این‌گونه به آخر می‌رساند:

در حقیقت مغز جان پالوده‌ام / تا نه پنداری که در بیهوده‌ام

جمع کردم آب آسا پیش تو / گو تفکر کن دل بیخویش تو

گر زگفتن راه می‌یابد کسی / گفتۀ من بایدت خواندن بسی

زآنکه هر بیتی که می بنگاشتم / بر سر آن ماتمی میداشتم

در مصیبت ساختن هنگامه من / نام این کردم مصیبت‌نامه من

گر دلی می‌بایدت بسیار دان / پس مصیبت نامۀ عطار خوان

گر کسی را زین سخن گردی بود / خاک بر فرقش که نامردی بود

عطار به «عشق» که می‌رسد غوغایی به‌پا می‌کند، آن سرش ناپیدا. عشق در ادبیات عرفانی شیخ، آزمون صداقت سالک است و مرحلۀ یکی شدن عاشق و معشوق.

سخن عشق جز اشارت نیست / عشق در بند استعارت نیست

دل شناسد که چیست جوهر عشق / عقل را ذره‌ای بصارت نیست

در عبارت همی نگنجد عشق / عشق از عالم عبارت نیست

هر که را دل ز عشق گشت خراب / بعد از آن هرگزش عمارت نیست

خدا را شاکریم که سال ما ایرانی‌ها روز عطار دارد به‌بهانۀ همین نام‌گذاری هم که شده، دلمان هوایی عرفان او می‌شود. کاش نسل جوان و نوجوان ما که اسیر استعاره‌ها و مفاهیم وارداتی و غیر فارسی شده، گنج مستور در ادبیات فاخر کشورش را بشناسد و دستمال ارادتش را پیش شاعران عارف‌مسلک ایران عزیز و بزرگ‌مان پهن کند. تاریخ درخشان ادبیات ما در تسخیر آدم‌های افسانه‌ای است. آدم‌هایی که سروده‌ها و نگاشته‌هایشان مهد پرورش و تربیت انسان‌های کامل به‌شمار می‌رود. عطار یکی از آنهاست؛ یکی که منظومۀ افکار و اشعارش، کرسی تربیت انسان‌های خدامحور و اندیشمند است.

تمام آنچه از عطار به‌جا مانده را می‌توانید در این‌جا بخوانید.