به گزارش هنرآنلاین نفتی ها و به خصوص آبادانی ها، "فیدوس" را می شناسند.بوق بزرگی که با فشار جریان هوای فشرده، بخار آب یا گاز کار می کرد و در ابتدای شکل گیری صنعت نفت و در غیاب دستگاه"ساعت"، بصورت عمومی و در میان همه ی ساکنان شرکت - شهرهای نفتی و از سویی؛ سخت بودن آموزش مفهوم "زمانبندی کار" برای نیروی کار صنعتی جدید توسط کمپانی نفت، یک اُپراتور آموزش دیده این وظیفه را برعهده می گرفت و با در اختیار داشتن یک دستگاه ساعت دیواری دقیق در اتاق مخصوص به کار خود و در زمان مشخص، با بازکردن شیر(valve) لوله ی مسیر جریان هوای فشرده، بخار آب یا گاز (بستگی به محل نصب فیدوس)، صدای رسایی را در محیط طنین انداز می کرد.

هر روز صبح زود ،طنین اول فیدوس، آنقدر رسا بود که کارگران را در چادرهای شان و چندین سال بعد و با ساخت ردیف منازل شرکتی موسوم به "لین"، در خانه هایشان، از خواب بیدار کند.چند دقیقه بعد، طنین دوم فیدوس برای خروج از چادر یا خانه بود و اگر کسی حتی یک دقیقه بعد از طنین سوم فیدوس به درب کارخانه یا پالایشگاه می رسید، از ورودش به محل کار جلوگیری می شد و آن روز حقوق نداشت و در صورت چند نوبت تکرار، حتی با خطر اخراج مواجه بود!فیدوس در ساعت مشخصی در میانه ی روز نیز، زمان صرف ناهار و چای را اعلام می کرد و غروب نیز کارگران در انتظار طنین آن، برای اعلام پایان و خروج از محل کار، لحظه شماری می کردند.

نامگذاری اش را هندی می دانند و ریشه اش را به نی های قطور و بلندی که با دمیدن هوا در آن صدای بم و پُر طنینی تولید می شد.برای انگلیسی ها؛ الارم(Alarm) بود و در دیگر شرکت - شهر نفتی ایران، مسجد سلیمان، بختیاری ها دستگاه های مشابه "فیدوس" را؛ "شیت" همان "سوت" در گویش محاوره ای خود می نامیدند که کاربردی مشابه داشت.

فیدوس، همچون بسیاری دیگر از مظاهر میراث صنعتی شرکت - شهرهای نفتی به یک نماد مفهومی تبدیل شده و در تمامی این تاریخ یکصد و شانزده ساله صنعتی نفت ادامه حیات داشته و دارد.نماد "نظم"، مُدرنیزاسیون نفتی و شاخصی برای توصیف "پتروکالچر" نفتی در میان اهالی و پیشکسوتان نفت که نظم، دقت، صراحت و با پرسیژ و شکیل بودن از مشخصه های اصلی ایشان است.

سارا عابدی، کارگردان و فیلم ساز، نام "فیدوس" را برای فیلم مستند معرفی یکی از پیشکسوتان شاخص نفتی، مهندس"حسن کتیبه" انتخاب نموده است.پُرتره ای که در سال های آخر حیات این چهره ی نفتی ساخته شد و گرچه در روز اکران و رونمایی از فیلم در خردادماه۱۴۰۳ در تهران، خود مهندس حسن کتیبه رَخت از جهان خاکی بر بسته بود، اما در نبود او و همچنین نبود مستندنگاری های تصویری خوب در تاریخ شفاهی نفت، این فیلم، به نوعی طنین فیدوس طلایی "تاریخ نفت" و مرتبط ترین و منطقی ترین خروجی برای یک پروژه تاریخ شفاهی است که به همت یک بانوی فیلم ساز و همکارانش ساخته شده است.

صنعت نفت در ایران، بواسطه بیش از یک قرن فعالیت و تولید، واجد سرمایه ی انسانی قابل توجه و مهّمی است که بررسی زندگی و زمانه ی بسیاری از آنها از جهات مختلف، بسیار آموزنده و مفید است.از جمله تلاش یکساله ای که کارگردان در شناخت و توصیف شخصیت زنده یاد مهندس حسن کتیبه، پیشکسوت باصفای نفتی انجام داده است.در این فیلم در دو بخش؛ زندگی شخصی سوژه در تهران و همسفر شدن با او تا "آبادان" و تجدید خاطراتش در این شرکت - شهر نفتی مهم ایران، صحنه های دیدنی و جالب و جذابی به بیننده ارائه می شود.

حسن کتیبه، چنانچه خود در فیلم توضیح می دهد، سال۱۳۰۶ در شیراز بدنیا آمد و از چهارده سالگی از طریق یکی از جوانان همشهری اش با موضوع اشتغال در نفت و نام "آبادان" و کمپانی نفت آشنا شد.با توجه به شرایط خانوادگی و اینکه در آن مقطع در شیراز امکان ادامه ی تحصیل برایش نبود، خانه را به مقصد بندر بوشهر ترک و پس از چند روز انتظار در اسکله بوشهر تا رسیدن یک ناو انگلیسی، از طریق دریایی خود را به "آبادان" رساند.

سال۱۳۲۰ بود و در سال های پایانی جنگ جهانی دوم، مناطق مختلف ایران و از جمله آبادان در اشغال نیروهای انگلیسی.او را به همراه دیگر هم سن و سال هایش به شبانه روزی آبادان برده و برای گذراندن دوره‌ های آموزشی پایه در آموزشگاه فنی آبادانTechnical School و کارگاه کارآموزان فنی Artisan School چند سالی را سپری کرد و سپس بعنوان کارگر فنی وارد پالایشگاه شد.

نخستین خاطره ی بد آقای کتیبه از برخورد تبعیض آمیز انگلیسی ها در آبادان که در فیلم، تحت عنوان "آپارتاید نژادی" از آن یاد می کند، در همین مقطع سنی رخ می دهد که جزئیات آن را در فیلم می توانید ببینید.

در چنین فضایی و در همین شرکت - شهر و کار در پالایشگاه عظیم نفت است که شخصیت فنی و حتی شخصیت اجتماعی کتیبه به مرور شکل می گیرد و گدشت زمان و تجربه های زیسته او در آبادان را در شخصیت پُخته و با پرنسیپ او در فیلم می توان دید.

آنها، طی روزهای هفته، به جز برای کار و کلاس درس، حق بیرون‌رفتن از شبانه روزی را نداشتند و تنها صبح ‌های جمعه می‌ توانستند از آنجا بیرون بروند.بعد از ظهرهای جمعه هم، ورزش اجباری و دسته‌جمعی داشتند.

شبانه روزی، دارای وسایل و امکانات ورزشی مختلف،شامل؛ استخر شنا، زمین‌ های فوتبال، بسکتبال، والیبال، تنیس، دو میدانی، تنیس روی میز و همچنین کارگاه نجاری و کلوپ های عکاسی، تئاتر و موسیقی بود و حسن نوجوان وارد گروه موسیقی شده و نوازندگی شیپور را تمرین می کند.او همچنین عضو تیم شنا و واترپولوی آموزشگاه شده و یکبار هم برای مسابقه ای به ورزشگاه امجدیه تهران اعزام می شوند.

نفت همواره با نظم همراه بود!رعایت انضباط انگلیسی و وقت ‌شناسی برای مربیان انگلیسی آنها بسیار اهمیت داشت.مرحوم کتیبه، اشاره می کند که یک روز بدلیل تاخیر در صرف ناهار مورد مآخذه رئیس کارگاه که یک انگلیسی سختگیر به اسم "مستر کانن" بود قرار می گیرند و همان مآخذه باعث می شود دیگر وقت ‌شناسی و نظم نفتی را وظیفه خود بداند!

اعزام کارکنان به دوره های آموزشی حتی خارج از کشور در دستور کار کمپانی نفت نیز بود.در مرور خاطرات آقایی کتیبه متوجه می شویم که ایشان در سال 1328 در کنکور شرکت نفت برای اعزام به دوره ای در خارج از کشور شرکت و جزء هجده نفری بوده که از میان هشتاد نفر برگزیده و برای دوره ی آموزشی دوساله عازم انگلستان می شوند.

آقای کتیبه علاوه بر صحبت هایش در مستند فیدوس، پیشتر و در مصاحبه با نشریه مشعل نیز در این زمینه گفته بود؛ زمانی که در انگلیس بودم، مرتب روزنامه ها راجع به ملی شدن صنعت نفت در ایران مطلب می نوشتند.روزنامه های انگلیسی به شدت به دکتر مصدق حمله می کردند،به خصوص روزنامه دیلی اکسپرس که به قلم خبرنگاری به نام "سفتون دلمر" علیه نخست وزیر وقت ایران مطالبی می نوشت.موضوعی که برای آقای کتیبه بسیار آزار دهنده و ناراحت کننده بود!(مشعل، شماره1103،صفحه34)

آقای کتیبه، سال1330 و همزمان با ملی شدن صنعت نفت به ایران باز می گردد و بعنوان رئیس تعمیرات پالایشگاه منصوب می شود.

دوران کوتاه ملی شدن صنعت نفت برای او و همه آبادانی ها و ایرانیان، روزگار عزت و افتخار بوده و این موضوع را در روایت او از دوران دکتر مصدق در فیلم را نیز می توانیم متوجه شویم.

علاوه بر این روایت مستقیم،نظر سید هاشم هوشی سادات، مدیر(وقت)طرح تاریخ شفاهی صنعت نفت در بخش موزه ها و اسناد نفت نیز که تاریخ شفاهی آقای کتیبه را بصورت کتاب منتشر نموده اند نیز جالب توجه است.

آقای هوشی سادات در مورد آقای کتیبه می گوید؛ به نظر من مرحوم کتیبه، نماد بارز و کامل یک تکنوکرات ملی در صنعت نفت ایران بود.فن سالاری که از مرحله کارگری تا استادکاری را در کف پالایشگاه آبادان طی کرد و تلفیق کامل علم و تجربه بود.او حکمرانی کمپانی نفت انگلیس و ایران را به چشم دید و به همین جهت در مقطع ملی شدن صنعت نفت، قدر و ارزش این فرصت را با تمام وجود حس کرد و در شکوفایی مراحل بعدی نقش تکنوکراتی ویژه داشت.

سید هاشم هوشی سادات، که از سردبیران ادوار نشریه مشعل، بولتن داخلی وزارت نفت نیز بوده، همچنین معتقد است؛ نکته مهم دیگر تحمل سختی هایی است که کتیبه و هم نسلان فنی او در دوران جنگ و اشغال ایران در دهه1320 برای حفظ صنعت نفت کشیدند.هم کار کردند و هم درس خواندند.همین تلاش و سختی را در دوران نفت ملی و پس از آن برای استقلال و شکوفایی این صنعت، تحمل نمودند.

ساختار سازمانی نفت در طول تاریخ بلند این صنعت در ایران فراز و فرود فراوانی داشته است.بر اساس گزارشی که مهندس کتیبه در گفتگوی تاریخ شفاهی به ما می دهد امروز می دانیم که؛ در زمان پیش از ملی شدن صنعت نفت، کارکنان ایرانی شرکت نفت به سه طبقه تقسیم می شدند؛ کارگران، کارمندان دون پایه و کارمندان ارشد و هر سال بر حسب فعالیت، اضافه حقوقی به آنها تعلق می گرفت.با آمدن کنسرسیوم، رتبه بندی بر پایه سیستم آمریکایی پایه گذاری شد.کارگران به همان ترتیب قبلی باقی ماندن، اما کارمندان از رتبه یک تا بیست طبقه بندی شدند که از رتبه ده تا بیست جزو کارمندان ارشد بودند، اما مدیران از سطحی بالاتر، جز کارمندان طبقه بندی شده به شمار می آمدند که به چهار درجه D، C، B،A تقسیم می شدند.هر کارمند باید گزارش کارکرد خود را در مدت هشت ساعت کار روزانه در برگه یا فرم مخصوصی یادداشت می کرد تا بر اساس نوع کار، اهمیت، ارزش و مخاطرات آن درجه بندی شده و طبق آن درجه بندی، رتبه ی شخصی افراد تعیین می شد. این کار، طبق استاندارد آمریکایی انجام می گرفت و زمانی که به اجرا در آمد، سبب نارضایتی شدید کارمندان شد.حتی بعضی تحمل آن را نداشتند و استعفا کردند.این ترک خدمت ها درست همان چیزی بود که کنسرسیوم می خواست. هدف کنسرسیوم کاهش تعداد کارکنان بود!(مشعل/همان)

دوران انقلاب و جنگ تحمیلی از دیگر ادواری است که زنده یاد کتیبه آن را تجربه کرده است.گرچه در سال های نخست انقلاب، محترمانه از کار عزل و با حقوق و مزایا، خانه نشین می شود، اما با درخواست کشور لیبی از ایران برای اعزام کارشناسان نفتی به آن کشور، مهندس کتیبه عضو گروهی از کارشناسان نفتی است که از سوی شرکت نفت به آنجا اعزام و سال ها در "بنغازی"، مرکز نفتی لیبی در میادین شرقی آن کشور، فعالیت می کند و بعد از بازگشت به ایران نیز مراحل بازنشستگی را آغاز می کند.

سفر آقای کتیبه به آبادان، "فلاش بک" و بازگشت شخصیت اصلی فیلم به روزها و سال هایی است که در این شرکت - شهر نفتی مهم ایران و در نخستین پالایشگاه نفت خاورمیانه سپری کرده بود.حضورش در "تکنیکال اِسکول" که حالا به موزه ی کارآموزان آبادان تبدیل شده است و گشت زدن در محوطه و کلاس ها و کارگاه ها، از جمله بخش های دیدنی فیلم است.

امین زاده درویش، طراح و مدیر وقت موزه کارآموزان آبادان که در جریان سفر آقای مهندس کتیبه میزبان او در موزه کارآموزان بوده و در فیلم نیز دیالوگ هایی بین آنها رد و بدل می شود، در مورد خاطره اش از نخستین دیدار با آقای کتیبه می گوید؛ بعضی وقت ها خاطره ای در ذهن انسان حک می شود که قابل مقایسه با خاطرات دیگرش نیست.در حوزه ی تاریخ نفت و تجربه ی ملاقات و مصاحبه با پیشکسوت های صنعت نفت هم، تجربه ی ملاقات با مرحوم حسن کتیبه خاطره ای است منحصر بفرد و فراموش نشدنی.در برخورد اول به یاد جنتلمن های فیلم های هالیودی افتادم.یک پدربزرگ اتو کشیده ی خوشتیپ و به محض اولین برخورد کلامی، بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق دیدمش.در تمام دو روزی که خدمت مهندس کتیبه در آبادان بودم، شیفته ی دانش و مهمتر از آن، منش ایشان شدم.دریایی از نگفته های صنعت نفت که تنیده به لحظه لحظه ی تاریخ معاصر ایران است.خاطرم هست در آن مقطع زمانی، سریال "در چشم باد" آقای مسعود جعفری جوزانی از تلویزیون پخش می شد و من به شوخی به آقای کتیبه گفتم؛ کاراکتر "بیژن ایرانی"(با بازی پارسا پیروزفر) در سریال، ادای شما را در می آورد.حسن کتیبه یکی از شریف ترین ایرانیان و نفتی هایی بود که من در زندگی خود دیدم و خوشحالم که با زحمت خانم عابدی و همکارانشان، این شخصیت در حافظه ی تاریخی ایرانیان ثبت و ماندگار شده است.

این فیلم گرچه تلاشی است برای معرفی یک تکنوکرات نفتی با ویژگی های انسانی شایسته در عرصه عمومی، اما مهندس کتیبه پیش از این نیز معرفی شده بود و حداقل در خانواده ی بزرگ صنعت نفت در ایران، نامی آشنا بوده و هست.

نخستین بار، نشریه "زندگی نو"، بولتن داخلی بازنشستگان صنعت نفت بود که به معرفی این انسان متفاوت و مهربان و شایسته اقدام کرد.زندگی نو که انتشارش از سال هشتاد و پنج به همت و بنیانگذاری مهرداد امیرغیاثوند از چهره های شاخص روابط عمومی وزارت نفت و مدیر انتشارات اداره کل روابط عمومی وزارت نفت، پس از بازنشستگی ایشان، آغاز شد؛ خیلی زود جایش را در بین بازنشستگان و خانواده ی ایشان باز کرد و دفتر این نشریه پاتوقی شد برای بازنشستگان اهل ذوق و هنر و مهندس کتیبه یکی از کسانی بود که توسط این نشریه برای نخستین بار معرفی گردید.

استاد مهرداد امیر غیاثوند پایه گذار وسردبیر نشریه زندگی نو(ویژه بازنشستگان صنعت نفت) در فاصله سال های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۶ در مورد زنده یاد کنیبه می گوید؛

مرحوم حسن کتیبه ،ازجمله بازنشستگان فرهیخته وباانگیزه ای بود که در دوران سردبیری نشریه "زندگی نو" با او آشنا شدم.دریکی از روزهای بهمن سال۱۳۹۲ بود که به دفتر نشریه آمد و با شور وحرارتی وصف ناپذیر از پیشینه وخاطرات دوران اشتغال خود درصنعت نفت گفت.گفته هایی که دستمایه ی مطلبی ویژه برای آشنایی بازنشستگان با او شد.طبع روان و کلام صادقانه اش، نشان ازلایه های پنهان و آشکار و شخصیت چند وجهی او داشت.تکنوکراتی‌ پرورش یافته در دامان نفت، برخوردار از طبعی هنرمندانه وکلامی شیرین، نشأت گرفته از سرشت زادگاهی اش.او یک شیرازی صاحب ذوق بود که در نوجوانی به شوق خدمت درصنعت نفت به "technical school"آبادان راه یافته، پس از دریافت دیپلم فنی وطی دوره ای دوساله درانگلیس، به صف مردان فنی نفت پیوسته و در قامت یک تکنوکرات، خدمات خود را پی گرفته بود.اما درکنار این مرتبت حرفه ای وشغلی، به مدد طبع لطیف وهنرمندانه اش، نقاشی می کرد، شیرینی می پخت، فرش می بافت، دستی برقلم و کلامی شیرین داشت.

در دومین نوبت حضورش دردفتر نشریه، قطعه کیک بزرگی در دست داشت که شب قبل، ویژه "زندگی نو" طبخ کرده بود.آن روز کام همه کارکنان نشریه از دست پخت او شیرین شد و مورد تشویق قرارگرفت.او سر شوق آمد و دو بار دیگر این هدیه ی شیرین را تکرارکرد.بعد از آن هم، هر از چند گاهی با دست نوشته ای خواندنی از خاطرات دوران اشتغال خود وارد دفتر نشریه می شد و خوراکی شیرین برای ستونی از نشریه روی میز می گذاشت.

او دراین نوشته ها از هر دری سخن می گفت؛ از کار در بخش های مختلف فنی گرفته تا بازنشستگی زود رس در پنجاه سالگی و دعوت دوباره به کار و حضور در لیبی، همراه با کارشناسان اعزامی به این کشور و سفرهای متعدد دیگر.البته در این میان، خاطرات او از دوران ملی شدن صنعت نفت و جریانات مربوط به این رویداد بزرگ نیز، جای خود را داشت.

اما این، تمامی داشته های ذهنی او نبود؛ توصیه های او درمورد نحوه زیست سالم در دوران سالمندی نیز جایگاهی ویژه در نوشته هایش داشت؛ توصیه هایی که هر یک نشان از تجربه شخصی و جملگی، نشان از راز رمز عمر طولانی، سلامت جسمی و روحی او داشت.طُرفه این که؛ شخصیتی بود ویژه و نماینده نسلی از نخستین کارشناسان ایرانی صنعت نفت؛ آن نسلی که در مورد هر یک از آنان باید گفت؛ آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری.یادشان گرامی ونام شان مانا باد.

نگاهی به آرشیو نشریه زندگی نو، تایید کننده حرف های استاد امیرغیاثوند در مورد مهندس کتیبه است.مهندس کتیبه در یکی از یادداشت هایش در این نشریه با عنوان؛ "بی تفاوت نباشیم" با بیانی یرین و زبانی ساده توصیه های جالبی ارائه می کند که بازنشر ان در این یادداشت و با امانت داری از قلم آن مرحوم خالی از لطف نیست.

زنده یاد مهندس کتیبه سال 139 در این یادداشت کوتاه آورده است؛ عوامل مختلفی در زندگی می‌ تواند انسان را شاد یا غمگین کند.یکی از عوامل شاد کننده، کمک به دیگران است.ولی قبل از آن بایستی دو شرط را رعایت کرد: اول کمک بدون منت و دوم، بدون انتظار پاداش.به قول سعدی منت گذاشتن مانند اره ‌ای است که به پای درخت محبت نهاده می‌ شود و انتظار پاداش در قبال نیکی، کمک نیست، بلکه یک معامله است.باز سعدی می‌گوید:تو نیکی می‌کن و در دجله انداز/که ایزد در بیابانت دهد باز.ما بازنشستگان برای کمک به دیگران امکانات زیادی در اختیار داریم، یکی "وقت" فراوان و دیگری تجربیات حاصل از عمری کار.برای نمونه اگر در مجتمعی زندگی می‌ کنیم، می ‌توانیم در کارهای فنی، اداری، حسابداری، ایمنی به آنها کمک کنیم و یا در تعلیم زبان به جوانان، و یا آموزش اصول ایمنی و اطلاعات در مورد خطرات گاز، برق و غیره به ساکنین یادآور شویم.یاد کردن از دوستان با ارسال تبریک روز تولد و یا بازدید از آنها در بیمارستان و یا دلداری و کمک به هنگام بروز حوادث ناگوار و غیره راه ‌های دیگری است که می ‌توان به آنها کمک کرد.برای نمونه من هر وقت تعدادی از دوستان را در منزل دعوت می‌کنم از قبل کیک و هدیه‌ای کوچک تهیه می‌کنم و بدون اطلاع از ماه تولد آنها پس از صرف شام می ‌پرسم کدام یک از شما در این ماه متولد شده ‌اید و هر دفعه پیش آمده که تولد یکی از آنها بوده، با آوردن کیک و هدیه باعث شعف و شادی دوستانم شده ‌ام و خودم هم پا به پای آنها شاد گشته‌ ام.دیگر اینکه؛ هستند بسیاری از مردم که احتیاج به لباس و اشیای اضافی که در منزل انباشته ‌ایم دارند.اهدای آنها به محتاجان واقعی، خدمت و کمک بزرگی خواهد بود و احساس شادی در خودمان نیز ایجاد خواهد کرد و اگر برای مان امکان پذیر باشد، کمک مالی به افراد نیازمند نیز برای آنها بسیار شادی آفرین است.اغلب در سفرهایی که داشته ‌ام به خاطر کهولت سن دیگران جای خود را در اتوبوس یا فرودگاه به من داده ‌اند و یا برای حمل کیف دستی ‌ام کمک کرده ‌اند که هم موجب راحتی من و هم شادی آنها شده است.نتیجه آنکه؛ در زندگی بی ‌تفاوت نباشیم و بدون منت و چشم ‌داشت، دست دیگران را بگیریم.مطمئن باشید شادی ‌آفرین است.امتحان کنید.برای نمونه اگر این مقاله به چاپ برسد و نکته ‌ای به دیگران بیاموزد، من هم شاد خواهم شد.حسن کتیبه/بازنشسته صنعت نفت.

مهندس حسن کتیبه، انسان شریف و یک "شرکت نفتی" واقعی بود که احساس مسئولیت و قائل بودن به نظم و انضباط را در کنار مهر ورزی و شادی گستری، توامان داشت و فیلم مستند "فیدوس" در معرفی او و روش و منش انسانی اش، موفق بوده است.

پایان بندی فیلم، نقطه عطف و ویژه ی فیلم است که شیرینی اش را می گذاریم برای وقتی فیلم اکران عمومی شد و دیدید.فیلمی که به گفته ی تهیه کننده و کارگردان آن، خانم سارا عابدی، با صرف زمان زیاد در مرحله پژوهش و تحقیق و مشکلات زیاد و البته با هزینه شخصی ساخته شده و بدون شک در آرشیو مستندهای تاریخ شفاهی "صنعت" در ایران، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص خواهد داد.

مهندس حسن کتیبه، در بهار دو سال پیش و در سن نود و پنج سالگی درگذشت و در جلسه رونمایی از مستند پرتره ی خود حضور فیزیکی نداشت، اما تبسم و طنین صدا و خوشرویی و رقص سرخوشانه ی او بر زندگی، سالن را به تسخیر خود درآورده بود.روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

فرشید خدادادیان/ پژوهشگر تاریخ نفت و میراث صنعتی