گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: مستند کدام حقیقت را باید قاب بگیرد؟ بایدها و نبایدهای انتخاب فرم مستند؟ آفت مستند سیاسی چیست؟ چقدر مستندسازی در ایران با دغدغه سازنده‌اش نسبت دارد؟ فرایند تولید مستند ارگانی چقدر در کیفیت آثار مؤثر است؟  چگونه مستند سفارشی را اثرپذیر کنیم؟ حامد شکیبانیا مستندساز و تهیه‌کننده مستندهای «ایران و غرب»، «جنگ به شیوه آمریکایی»، «دانشمند»، «سیاستمدار و بمب»، «من انرژی هسته‌ای نیستم»، «ایران بدون آب» و فیلم‌بردار مستند «تولد در زمین سوخته» در ادامه به این پرسش ها پاسخ داده است. لازم به ذکر است این مستندساز در مسیر فعالیت‌های هنری خود برنده جوایز ملی و بین‌المللی متعددی ازجمله جشنواره الجزیره، جشنواره «روز زمین» سانفرانسیسکو، جشنواره ملی هند، جشنواره TMC لندن، جشنواره فیلم فجر، جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت، جایزه شهید آوینی، جشن خانه سینما، جشنواره فیلم کوتاه تهران، تندیس بهترین فیلم بخش بین الادیان فجر، غزال زرین جشنواره سبز، جشنواره نهال بوده است.

مستندساز در مواجه با یک پدیده باید نگاه واقع‌گرایانه به سوژه خود داشته باشد یا باید به دنبال حقیقت آن پدیده برود؟

کسی نمی‌تواند ادعا کند که من حقیقت را می‌دانم، هر مستندسازی با پشتوانه دانش خود و با بهره‌گیری از  احساسات و عواطفش و  پژوهش‌هایی که انجام می‌دهد بستر شناخت خود از حقیقت را فراهم می‌کند بر این اساس، شیوه پرداخت چند نفر بر روی یک موضوع با در نظر گرفتن اینکه از چه منابعی بهره گرفته‌اند تا در ارتباط با آن موضوع حقیقت را کشف کنند، متفاوت است و در این میان آنچه اهمیت دارد، آن است که حرف خود را بااحساس آزادی کافی و بدون لکنت بیان کند و از دل این دنیای متکثر است که در نهایت ممکن است نور حقیقت آشکار شود.

برخی با ادعای نگاه واقع‌گرا معتقدند که باید در پرداخت یک پدیده کنار ایستاد و تنها راوی و ناظر پدیده موردنظر باشیم بی‌آنکه دخل و تصرفی اتفاق بی افتد، چقدر این نگاه را قبول دارید؟

به نظرم بی‌طرفی در بسیاری از موضوعات خیلی امکان‌پذیر نیست. حتی واقع‌گرایی افراطی هم بی‌طرف نیست و اغلب با نگاه جانب‌دارانه‌ای پدیده موردنظر خود را بررسی می‌کند. به‌طور مثال اگر مستندساز  مثلاً ناظر قطع درختان باشد بازهم بی‌طرف نیست و در ادامه اگر به دنبال مقصران و مجرمان این داستان باشد خودش نوعی بیان جانب‌داری و قضاوت است که به آن اعتقاد دارد و در روایت مستندش آشکار می‌شود. آنچه بیش از بی‌طرفی مهم است این است که مستندساز در بیان خود و در نگاهی که به اطراف موضوعش دارد منصف باشد.

بنابراین با همین نگاه منصفانه در بیان آنچه به‌عنوان حقیقت یک جامعه مطرح است، یعنی کدام چهره از جامعه را چهره واقعی آن می‌دانیم!

 چه کسی می‌داند چهره واقعی یک جامعه یا هر پدیده‌ای چیست و چه کسی می‌تواند ادعا کند حقیقت وجودی هر پدیده تنها نزد من است؟ من فکر می‌کنم برخی از تصمیم‌گیران طرح‌های مستند ادعا دارند به حقیقت دسترسی دارند  و بر اساس آن ممیزی می‌کنند.

در واقع حقیقت آن چیزی است که با حقیقت عالم امکان نسبتی دارد و با فطرت وجودی انسان قابل‌درک است؟

فطرت انسان یک نسخه کامل و واحد نیست. همان‌طور که هر یک از اولیا در دوره خود به یک شیوه خاص مطابق با زمانه خود رفتار کرده‌اند.

اما خوب همیشه خوب بوده است و بد همیشه بد است!

اینکه خوب همیشه خوب بود است همان‌قدر که درست است همان‌قدر هم کلی و درنتیجه بی‌فایده است. در برخی از امور وجود قوانین اجتماعی یا دینی و یا عرفی محدوده‌ای از خوب و بد را تعیین می‌کند. اما مسائل روزمره انسان‌ها بسیار گسترده است و هرکسی تلقی خود را از خوب و بد این امور دارد.

به‌طور مثال اگر بخواهیم زندگی یک معتاد را قاب بگیریم از زاویه نگاه سینمای مستند حقیقت یعنی باید صفات نهی شده او را نقد کنیم نه اینکه به‌عنوان بخشی از واقعیت آن جامعه را قاب بگیریم!

چه کسی مشخص می‌کند، واقعیت آن جامعه چیست، من در ساخت زندگی آن معتاد به دنبال آن نفی صفات او نیستم و تنها می‌خواهم به‌عنوان مشاهده‌گر آن را تصویر کنم. بنابراین مستندساز است که تصمیم می‌گیرد حقیقت سوژه موردنظرش چه باشد.

کسی که این مأموریت را برای خود قائل است که در کنار بازتاب زندگی آن معتاد نگاه مصلحانه نیز به آن  پدیده داشته باشد، تشخیص و حتی گاهی سلیقه او را بازتاب می‌دهد و  ممکن است مستندساز دیگری آن نگاه را نداشته باشد و حقیقت را در زندگی او جور دیگری ببیند. به‌طورکلی مستندساز را نباید محدود کرد. محدود از این منظر که یک دیکته مشخص ارائه شود که تو به پدیده‌ها چگونه باید بنگری و چگونه مستندت را روایت کنی. مخاطب می‌تواند برحسب سلیقه این مستندها را نپذیرد و نبیند اما اجازه نداریم، مستندساز را محدود کنیم، تنها به این دلیل که دغدغه او آن واقعیتی نیست که از نظر ما شانیت دارد یا ندارد. ما که نمی‌دانیم حقیقت آن چیست.

اینکه حقیقت از نگاه هر کس تعریف متفاوتی دارد  به این معنا نیست که در ماهو حقیقت آن پدیده اختلاف داشته باشیم، مثلاً ژیگاورتوف در سینما مستند خود حقیقت جامعه خود یعنی نظام کمونیستی را از نگاه خود روایت می‌کند هر چند در نوع تعریف با دیگران متفاوت باشد، کلیت تعریف از جامعه کمونیستی یک  اصول و مبنا دارد، هر چند که  بر مبنای قواعد عالم امکان نباشد. اگر این قواعد  را به انحا مختلف بیان کنیم باز حقیقت جامعه کمونیستی  است و دخل و تصرفی ندارد!

ترجمه‌ای که از سینما حقیقت ارائه‌ شده دو مفهوم را در برمی‌گیرد، یکی سینمای سینما ورایتی که همان سینمای بی‌واسطه است که در ایران به اشتباه سینما حقیقت ترجمه‌ شده است. چرا که حتی واقع‌گراترین مستندها هم برحسب دغدغه و اندیشه شکل می‌گیرد و دیدگاه فیلم‌ساز بر روند تولید آن تأثیر دارد. نه شیوه مسلمانی به یک‌ شکل است و نه شیوه نمازخواندن انسان‌ها یک‌ شکل دارد و ما نمی‌توانیم حکم قطعی دهیم در حقیقت نماز چه کسی درست و یا غلط است. بنابراین تفسیر آحاد مردم از حقیقت یک تفسیر متکثر است و آن حقیقت واحد از دسترس بشر خارج است. یک معنی سینما حقیقت شاید این باشد که  ما گوشه چشمی به حقیقت داشته باشیم یا تلاشی برای کشف یا درک حقیقت بکنیم. مثلاً  مستندهای شهید آوینی جنگ را به‌گونه‌ای نشان می‌دهد که کشته‌ای در آن‌ها وجود ندارد، چون حقیقت آن جنگ را در معانی دیگری می‌جوید و برای ظاهر خشن و پرهیجان جنگ را اعتباری اصیلی قائل نیست. در مقابل مستندساز دیگری تصمیم می‌گیرد که صحنه جنگ را بد و  تلخ نشان دهد چرا که حقیقت جنگ از نگاه او به آن شکل است. برخی ممکن است، بگویند، من آوینی را بیشتر می‌پسندم و برخی با نوع نگاه دیگری همراه شوند ولی نمی‌توانیم آن‌ها را متهم کنیم که هیچ‌کدام راهی به‌سوی حقیقت ندارند و هر کس ممکن است بهره‌ای از حقیقت ببرد که با دیگری متفاوت باشد و این حقیقت در وجود هر کس بر اساس دانش و احساسات خودش شکل می‌گیرد. حتی احتمال دارد ،  دو نفر یک جهان‌بینی داشته باشند اما نوع نگاه  آن‌ها به پدیده‌ها متفاوت باشد و این تفاوت در نگاه، واقعیتی متکثر از جهان را شکل می‌دهد.به قول شاعر «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه – چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»

حامد شکیبانیا مستندساز

شما در بخشی از گفت‌وگوی خود در برنامه کتاب‌باز عنوان کردید که اگر به دنبال دیده شدن مستندتان هستید، تلویزیون بهترین درگاه است، درعین‌حال مستندسازانی مانند مهرداد اسکویی هستند که تا امروز کارهایشان در تلویزیون پخش نشده اما کارهای آن‌ها  موردتوجه قرارگرفته است و به نوعی خیلی دیده شده است، بنابراین تلویزیون نمی‌تواند تنها مسیر برای دیده شدن یک مستند باشد!

گمان می‌کنم مهرداد اسکویی تا امروز اغلب کارهایشان از تلویزیون پخش نشده و درعین‌حال مستندساز معتبری است و آثارش بسیار دیده شده است و البته از این دست مستندسازان در ایران بازهم داریم. با این حال همین شما از مجموع افرادی که کارهای مستندساز سرشناسی ماند مهرداد اسکویی را دیده باشند چقدر است؟  تعداد مخاطبی که تلویزیون دارد در مقابل تعداد مخاطبی که در سینما و یا رویدادهای سینمایی مستند نگاه می‌کنند، قابل‌مقایسه نیست. حتی یک جامعه مخاطب 4 درصدی که آمار برنامه‌های کم بیننده تلویزیون است با در نظر گرفتن جامعه 20 میلیونی مخاطب فعال تلویزیون در ایران یعنی 800 هزار نفر بیننده. البته مخاطب مستند در سینما هرچقدر هم کم باشد اما مؤثرتر است و در شرایط ویژه‌ای با اثر درگیر می‌شود که تأثیرپذیری بیشتری دارد شاید خیلی نتوان مخاطبان این رسانه‌ها را با هم مقایسه کرد، درعین‌حال تلویزیون همچنان از منظر فراگیری جذاب‌ترین رسانه است و اگر اثری بسازیم، که قابلیت انتشار در تلویزیون را نداشته باشد، خب بخش بزرگی از مخاطب خود را از دست می‌دهد. نکته دیگری که لازم است اشاره‌کنم این است که برخی از آثار آقای اسکویی از تلویزیون‌های مهم جهان پخش‌شده‌اند و من همچنان بر آن حرف برنامه کتاب‌باز خود هستم که مهم‌ترین رسانه پخش برای مستند هنوز تلویزیون است.

چقدر حوزه مستند ایران درجهان طرفدار دارد و مورد توجه است؟

سینمای ایران در دوره‌ای به دلیل فیلم‌های داستانی‌اش بسیار پیش رو بود و سینمای ایران را به خاطر جوایزی که در عرصه جهانی دریافت کرده می‌شناسند. اما امروز جریان سینما ما در جهان موفق نیست شاید بخشی از آن به مسائل سیاسی روز و جهت‌گیری جشنواره‌های خارجی مربوط می‌شود. اما کم‌بهره بودن از مسائل کیفی و تکنولوژی‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری روز جهان یکی از مهم‌ترین دلایل عقب‌ماندگی سینمای ماست. به‌خصوص عقب‌ماندگی ما در برنامه‌ریزی تولید و اصول استاندارد و به‌روز مدیریت تولید بسیار مشهود است. در خصوص سینمای مستند اگرچه جشنواره‌های خارجی اغلب سیاسی‌اند و یا تحت تأثیر تندهای سیاسی قضاوتشان شکل می‌گیرد و باعث شده خیلی از فیلم‌های ما به آنجا راه پیدا نکنند اما هنوز سینمای مستند ما در ابعاد جهانی همچنان پرچمش بالاست.

مهم‌ترین مؤلفه‌ای که سبب شد تا برخی از مستندهای شما در عرصه جهانی مطرح شوند را چه می‌دانید ؟

اینکه یک مستند باید حائز استاندارد باشد، امری بدیهی است. اما مهم‌ترین دلیل که سبب می‌شود یک مستند با مخاطب جهانی ارتباط بگیرد، پخش‌کننده مستند است که باید به‌ درستی عمل کند. به نظر من مهم‌ترین مسئله ما در امر کم‌رنگ بودن حضور مستندسازان در عرصه جهانی نداشتن پخش‌کننده درست در این حوزه است. حرفه پخش‌کنندگی یک مهارت تمام‌وقت است که مستندساز در کنار آن می‌تواند به دیده شدن مستندش در ابعاد جهانی فکر کند. درعین‌حال باید علاوه بر پرداختن به موضوعات موردتوجه مخاطبان جهانی، یک کار باکیفیت و استاندارد داشته باشیم تا پخش‌کننده، توزیع اثر ما را بپذیرد. هرچند که در ایران پخش‌کننده خوب بسیار کم داریم و اگر امروز در عرصه جهانی نتوانسته‌ایم، آن‌طور که باید دیده شویم به دلیل ضعف در نحوه‌ی پخش آثار است.

مادر کشی از جمله آثاری است که توانست در خارج از مرزها جایزه بگیرد دلیل موفقیت این اثر را چه می‌دانید اگر به بپذیریم که از مؤلفه پخش‌کننده در این موفقیت فکتور بگیریم؟

مستند مادرکشی جایزه جشنواره سبز برلین را دریافت کرد همچنین در ترکیه برنده جایزه شد. داستان این مستند روایتی از بحران مدیریت آب در ایران بود. شاید یکی از دلایل موفقیت این مستند انتخاب درست مضمون و یافت یک مضمون بین‌المللی است اینکه دغدغه‌ای که در مستند به آن می‌پردازید دغدغه همه مردم در جهان باشد و برای آن‌ها هم موضوعیت داشته باشد. بنابراین در مستند باید مخاطب را شناخت و بر اساس مخاطب موردنظر کار تولید کرد.

درواقع شما در ساخت این مستند از ابتدا مخاطب جهانی را در نظر داشتید؟

اصلاً. در مادرکشی ما همواره مخاطب ایرانی را مدنظر داشتیم. اما در مستند «ایران و غرب» مخاطب ما از ابتدا بین‌المللی بود. مجموعه‌ای سه‌قسمتی که 15 تلویزیون جریان اصلی جهانی آن را تولید و منتشر کردند. برخی موضوعات و مضمون‌ها اصلاً به مخاطب جهانی مرتبط نیست. بنابراین لازم نیست که هر مستندی که ساخته می‌شود، جهانی شوند چراکه برخی از مستندها به لحاظ محتوایی اصلاً نسبتی با مردم دنیا ندارد که بخواهیم در ابعاد جهانی آن را منتشر کنیم.

  انتخاب شما میان دو فرم آرشیوی و تولید در ساخت مستند کدام است یعنی فرم می‌تواند به‌طور مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد و پیش از اینکه محتوای خود را تولید کنیم روی فرم به توافق برسیم؟

اولین مستند بلندی که من تهیه کردم 80 در صد آن آرشیو بود. مستند «ترینیتی: دانشمند، سیاستمدار و بمب» بود که سال 1386 برنده جایزه بزرگ آوینی شد. مستندی که به ماجرای اوپنهایمر، بمب اتم و سیاست آمریکا  می‌پردازد. اینکه یک مستند  جذاب و دیدنی باید آرشیوی باشد یا نه باید فقط تولیدی باشد از اساس عبارت درستی نیست. مهم‌ترین مؤلفه برای جذابیت در یک مستند ایده‌های جذاب در پرداخت موضوع است. اینکه محتوای جالب و  حرف جدیدی داشته باشیم و شیوه روایت ما چقدر خلاقانه باشد همه در جذابیت یک مستند اثرگذار است، بنابراین نمی‌توانیم اثرپذیر نبودن یک مستند را به فرم ربط دهیم. در سینمای مستند به دلیل تنوع ژانری خود دست مستندساز برای خلق یک اثر خلاقانه بسیار باز است. سینمای مستند مشاهده‌گر، توصیفی، مشارکتی و خیلی دیگر از مسیرهایی که می‌تواند در انتخاب فرمی متناسب با محتوا در خدمت مستندساز در بیاید.

با توجه به تجربه ساخت مستند سیاسی به نظر شما مهم‌ترین آفتی که سینمای مستند سیاسی را تهدید می‌کند، چیست؟

قطعاً، سیاست زدگی و رویکرد جناحی غیرمنصفانه مهم‌ترین آفت است. به‌طورکلی مسئله سیاست در جامعه ایران یک مسئله آفت‌زده است و راه‌حل برون‌رفت از آن اصلاح ریشه‌ای است. گاهی یکسری شعار سیاسی با ظاهر فریبا اما بدون اعتقاد و عمل دستاویز قضاوت درباره آثار مستند می‌شود و گاهی سیاستمداران از پیش می‌خواهند نتیجه یک فیلم مستند روشن باشد و در خدمت تبلیغات جناحی آن‌ها قرار بگیرد و این در اغلب اوقات با واقعیات جامعه در تعارض است. بنابراین باید بپذیریم که همه افراد با هر تفکری می‌توانند که اظهارنظر کنند و در جامعه شرایطی فراهم شود که صدای همه مردم شنیده شود.

پس بنابراین در وحله اول باید رویکرد و نگاه مدیران به مستند را تغییر دهیم؟

بله، امروزه در عرصه مدیریت فرهنگی نگاهی شعاری بر مستند حاکم است. هرچند قانون‌گذاران، تصمیم‌سازتان و مدیران عالی‌رتبه در تریبون‌ها از اهمیت مستند می‌گویند اما درعمل آن را نادیده می‌انگارند و  تنها بخش ناچیزی از بودجه فرهنگی را به مستند اختصاص می‌دهند و تولید مستندهای باکیفیت به آرزویی دور تبدیل می‌شود.

حامد شکیبانیا مستندساز

فرایند تولید مستند در ایران چقدر در انتها به یک خروجی اثر گذار می رسد؟

مستندسازان دو دسته هستند، گروهی که مستندسازی را به‌عنوان حرفه دنبال می‌کنند و زندگی و معاش‌شان را از آن راه تأمین می‌کنند. برخی این گروه‌ها را سفارشی ساز می‌نامند در حالی که اشتباه است. این دسته ممکن است که کار سفارشی هم قبول کنند، چراکه حرفه آن‌ها مستندسازی است اما آموخته‌اند که اگر کاری را بپذیرند با چارچوب و اصول درست و قواعد اخلاقی کار را انجام دهند. در کنار این‌ها مستندسازانی هم داریم که دغدغه‌هایشان انگیزه مهم‌تری است تا مسائل معیشتی و به‌عنوان شغل به آن نگاه نمی‌کنند و دغدغه‌های خود را به فیلم مستند تبدیل می‌کنند. در این حالت، خیلی کم ممکن است برای اثرش مشتری پیدا شود و هزینه‌هایش جبران شود و حتی احتمال دارد تا  سال‌ها در گنجینه او باقی بماند، بنابراین ساخت مستند سفارشی فی نفس اشتباه نیست. آن‌ها مستندسازند و حرفه آن‌ها مستندسازی است.

چقدر مستندسازی به‌عنوان یک حرفه در اثرپذیر بودن یک کار مؤثر است، اینکه مستندی که از سر دغدغه سازنده‌اش نباشد، نمی‌تواند آن‌چنان‌که باید مؤثر واقع شود؟

امروزه آنچه در بخش خصوصی و یا بودجه شخصی عموماً ساخته می‌شود، مستندهایی هستند که از سر دغدغه سازنده‌اش متولد شده‌اند و عموماً مستندهای سفارشی از دل سفارش نهادها و ارگان‌ها تولید می‌شوند. بنابراین کسانی که در این حرفه مشغول‌اند به‌عنوان هنرمند بر اساس آنچه دغدغه ارگان‌ها محسوب می‌شود، دست به خلق اثر می‌زنند. در این نوع مستندسازی مواردی هست که سازنده مستند ممکن است نه‌تنها دغدغه آن را نداشته باشد، حتی گاهاً برخی مستند سازان سفارشی ساز موضوع و مضمون مستند را قبول ندارند و تنها از سر امرارمعاش دست به تولید می‌زند. که به گمان من کار درستی نیست.

در این شرایط تولید مستند اثرگذاری مطلوبی را روی مخاطب ندارد؟

قطعاً، اثرگذاری مطلوب خود را ندارد، چراکه عرصه هنر و فرهنگ با سایر حرفه‌ها متفاوت است، یعنی خالق اثر باید نسبت به آنچه دست به آفرینش می‌زند، ایمان داشته باشد و آن را هرچند دغدغه اصلی و جاری‌اش  نباشد، قبول داشته باشد.

بنابراین در این چرخه، تولید مستندهای سفارشی تنها صرف بودجه است، بی‌آنکه آورده‌ای داشته باشد؟

نه لزوماً، در این فرایند هم می‌شود، مستندهای مطلوب و اثرگذار تولید کرد به‌شرط آنکه مدیران این ارگان‌ها بتوانند بودجه خود را به‌درستی هزینه کنند. مصرف درست بودجه به این معناست که سفارش‌دهندگان باید به دنبال مستندسازانی باشند که اولاً کار بلد باشند و ثانیاً با دغدغه‌ها و مضامین موردنظر آن‌ها همسو باشند، یعنی خردگرایی در انتخاب مستندسازان مطابق با سوژه می‌تواند کمک زیادی در ساخت مستندهای اثرگذار داشته باشد.

با توجه به این تعریف شما، ارگان‌ها معمولاً تعداد محدودی از مستندسازان که تبدیل به برند شده‌اند را جذب می‌کنند، به‌طور مثال در بحث تاریخی برخی از مستندسازان گزینه اول این ارگان‌ها محسوب می‌شوند اگر روند مستندسازی برخی این تولیدکنندگان را مرور کنیم در ابتدای کار آثار باکیفیت‌تری را شاهد بوده‌ایم و به‌مرور به ورطه سری‌سازی افتاده‌اند، چرا که برای پاسخ‌گویی به انبوهی از پیشنهاد‌ها ناچارند تولیدات خود را با سرعت بیشتری بسازند و این انحصار  برای جریان مستندسازی اثرگذار یک آفت محسوب می‌شود!

بله آفت اقبال زیاد سبب می‌شود تا مستندسازان فرصت کمتری را برای تولید باکیفیت داشته باشند.

حامد شکیبانیا مستندساز

مستند سریالی  هم بخشی از آفتی است که گریبان گیر مستندهای سفارشی شده است سریال‌هایی که شاید اگر با قسمت‌های کمتری تولید می‌شدند احتمالاً خیلی کیفیت بهتری داشتند!

این‌که مستند سریالی ساخته شود، به‌ خودی‌خود نقطه‌ ضعف نیست اما اگر مستندساز با نیت سود بیشتر مستند خود را  آب می‌بندد، این کار از ابتدا غلط تعریف‌شده است، مگر اینکه مستندساز انقدر متبحر باشد که بتواند کار را به‌خوبی به نتیجه برساند. اینکه سفارش زیاد به‌خودی‌خود منجر به کاهش کیفیت ساخت شود نمی‌تواند استدلال درستی باشد، کما اینکه الکساندر دوما ازجمله نویسندگانی است که بسیار کتاب نوشته است. کتاب‌هایی ناشر بر اساس حجم پول می‌داده و هر چه تعداد صفحات آن بیشتر بوده است پول بیشتری هم دریافت کرده است اما تاریخ نشان داده است که همچنان آثار او موردتوجه مخاطبان است.

برای این آفت محمدعلی فارسی مستندساز مطرح ایران از این مستندها به‌عنوان ویدئو کبابی یاد می‌کند، مستندهایی که در یک خط تولید سری کاری و با هزینه کم و سرعت زیاد تولید می‌شوند. درعین‌حال اگر اصولی رعایت شود و برآورد درستی ارائه شود همین ویدئو کبابی‌ها هم می‌توانند کاره‌ای خوبی را ارائه کنند. کما اینکه مجموعه‌هایی که سال‌ها قبل توسط خود آقای فارسی ساخته شد مانند مستند مهاجران، یک کار سریالی بود که بسیار باکیفیت و اثرگذار محسوب می‌شد. در کنار آن آینه فرهنگ مجموعه  ۲۵ قسمتی با تهیه‌کنندگی سعید رشتیان بود که آن‌هم ازجمله مستند سریالی‌های خوب محسوب می‌شود، بنابراین این فرمول مطلق نیست و نمی‌تواند برای همه یک نسخه بپیچیم.

در امر مدیریتی چه طور می‌توان این پدیده را هدایت کرد؟

مدیران ابتدا باید متناسب با شرایط و نیاز واقعی جامعه سفارش، دغدغه و مضمون را به‌درستی انتخاب کنند، در کنار آن  با توجه به مضمون موردنظر در انتخاب مستندساز موردنظر گزیده نگر باشند و با دقت انتخاب کنند. یعنی مطابق با مضمون موردنظر کسی را انتخاب کنند که دغدغه آن موضوع را داشته باشد، در این شرایط همه‌چیز برای ساخت یک مستند اثرگذار فراهم است. ممکن است، در این شرایط هم اثر قابل‌قبول  تولید نشود که یکی از دلایل آن بودجه کمی است که برای برآورد ساخت مستند در نظر می‌گیرند و همین برآوردهای کم باعث می‌شود تا مستندساز برای تأمین خود چندین پروژه را هم‌زمان جلو ببرد که بر کیفیت کار تأثیر منفی می‌گذارد.

یکی دیگر از دلایلی که سبب شده تا مستندها اثرپذیری درستی نداشته باشند، تغییر و تحولات اجتماعی، اقتصادی سیاسی در ایران است که بسیار سینوسی و غیرقابل ‌پیش‌بینی است و با توجه به روند طولانی تولید یک مستند عموماً در اثر همین تغییرات سینوسی در جامعه این مستندها در زمان خروجی به لحاظ محتوایی کاهاً کارایی ندارند، بنابراین در ایران پارامتر زمان یک عامل خطرآفرین است و ممکن است باعث نابودی یک مستند شود در کنار همه این عوامل گاهی یک مستند همه مؤلفه‌های لازم مدیریتی و اجرایی را دارد و حتی دغدغه انتخاب شده هم با اصالت است اما درنهایت آنچه باید باشد، نیست، چرایی آن از این جهت است که موفقیت یک اثر هنری قابل تضمین نیست و هیچ هنرمندی نداریم که تمام آثارش مطلوب از آب درآمده باشد.

اینکه گفتید مضمون و دغدغه باید اصالت داشته باشد، یعنی چه؟

یعنی دغدغه درست باشد، بر مبنای شعار و خودنمایی نباشد. در اختصاص بودجه‌های محدودی که برای مستند کنار گذاشته می‌شوند، باید هوشمندانه عمل کرد و شجاعانه و مطابق با نیاز جامعه و مخاطب قدم برداشت نه صرفاً پر کردن بیلان کار و سویه‌های تکراری و یا حتی ریاکارانه.

در پایان مهم‌ترین چالشی که سینمای مستند ایران با آن مواجه است را چه می‌دانید؟

حتماً بودجه مهم‌ترین مشکل در عرصه مستندسازی است. تا زمانی که بودجه‌های تولید مستند به واقعیت نزدیک نشود صحبت از جا لش‌های دیگر بی‌فایده است. با این‌ وجود بعد از بودجه به نظر من  بحث آموزش و تربیت مستندساز است.

 

هانیه شجاعی زند