به گزارش هنرآنلاین ؛ در ابتدای این جلسه دکتر باقری با اشاره به زندگی نامه حکیم عمر خیام، گفت: خیام ریاضی‌دان، حکیم، ستاره‌شناس، فیزیکدان، پزشک، فقیه، عالم بر دانش کلام و قرائت، تاریخ، علوم یونانی و البته شاعر بوده‌است.

وی ادامه داد: این البته شاعر که گفتم چون خود خیام هرگز در دوره خودش نه مدعی شاعری بوده و نه کسی او را به نام شاعری می‌شناخته است. شاعر بودن خیام بعدها به ما رسیده و تنها دو سه تن از بزرگان همچون نظامی خیام را دیده و در موردش گزارش نوشتند.

باقری خاطرنشان کرد: نظامی عروضی در چهار مقاله ملاقات خودش را با خیام نوشته و هیچ اشاره‌ای به شاعر بودنش نکرده و از حکیم و دانشمند بودنش صحبت کرده است همچنین ابوالحسن علی‌بن‌زید بیهقی مورخ و فیلسوف همشهری ابوالفضل بیهقی نیز درباره حکمت خیامی نوشته است.

این استاد ادبیات با تاکید بر این که اطلاعات در مورد خیام بسیار پراکنده است و در کتاب‌های متفاوتی در باره او نوشته شده است، گفت: از مطالعه مجموعه این مطالب متوجه می‌شویم که زندگی خیام دو بخش داشته‌است یکی زمانی که قدر می‌دیده و بر صدر می‌نشسته و دیگر مربوط به زمانی است که در دوره ملکشاه سلجوقی بوده و سلطنت سلطان سنجر بر می‌گردد.

وی ادامه داد: در این دوره سلطان سنجر بیمار می‌شود و خیام به عنوان درمانگر به وزیر می‌گوید که فکر نمی‌کند که سلطان باقی بماند اما سلطان زنده می‌ماند و وزیر به سلطان سنجر خبر می‌دهد که خیام همچین حرفی زده و در نتیجه خیام مبغوض درگاه شاه می‌شود.

باقری خاطرنشان کرد: خیام در دوره اول زندگی‌اش به عنوان ریاضی دان و ستاره شناس، در دربار ملکشاه و خاقان سمرقند بوده است و گاهشمار مشهور جلالی را در آن دوره نوشت.

وی با بیان این که وقتی خیام با حکمت آشنا شد به او لقب حجت الحق دادند، افزود: پیش از ان لقب ابن سینا بوده است. خیام پس از آشنایی با حکمت کتاب نیز می‌نویسد که این موضوع باعث به وجود آمدن اختلاف نظر بین کلمان و متعصبان با او می‌شود و حتی آنقدر لقب‌های کفر و زندقه به او می‌دهند که ناچار می‌شود برای اینکه به انتقادات پایان دهد راهی سفر حج بشود. بعد از سفر حج دوباره جایگاه خود را پیدا می‌کند. البته خیام هیچ گاه جایگاه علمی‌اش زیر سوال نرفت.

این استاد دانشگاه، با بیان این که خیام تا پایان عمرش همچنان قدر می‌دیده و از دانشمندان برتر سرزمین خود بود، به طنز در اشعار خیام اشاره کرد و گفت: بسیاری از بزرگان قبول ندارند که خیام در اشعارش طنز دارد. برخی ها هم گفته‌اند در نوشته‌های خیام ریشخند، پوزخند یا زهرخند وجود دارد اما من اعتقاد دارم که اشعار خیام، واقعا طنز دارد.

وی ادامه داد: اگر نگاهی به تعریف طنز داشته باشیم ، مشخص می‌شود که طنز باید یک نقد اجتماعی باشد و به قصد سازندگی نوشته شود. طنز در ظاهر خنده است اما در درونش آگاه سازی است.

باقری خاطرنشان کرد: اعتقاد دارم که در اشعار خیام طنز وجود دارد علتش هم این هست که ما دو گونه طنز داریم؛ طنز تلخ و طنز شیرین. طنز شیرین مثل برخی از طنزهای عبید زاکانی که از ساده ترین طنزهاست و شیرین است و در انتها خواننده را اذیت نمی‌کند اما طنزهای تلخ هم داریم که بسیاری‌شان در نوشته‌های صادق هدایت وجود دارد.

وی در عین حال گفت: طنز خیام طنز شیرینی است. به طور مثال ، یک رباعی هست با این مضمون؛ در کارگه کوزه گری کردم رای/ در پایه چرخ دیدم استاد به پای/ می‌کرد دلیر کوزه را دسته و سر/ از کله پادشاه و از دست گدای. اولین نکته در این شعر این است که شاعر یک تصویر ساخته که حتی می‌توانیم این تصویر را یک پرده قلمداد کنیم. دوستانی که پرده خوانی دیده باشند می‌دانند که پرده‌خوان لحظه لحظه این پرده را باز می‌کند و از ابتدا همه داستان را نشان نمی‌دهد بلکه تصویر به تصویر شروع می‌کند و باداستانش حرف زدن تا برسد به تصویر آخر. خیام هم دقیقا همین کار را می‌کند.

وی ادامه داد: طنز در این شعر جایی رقم می‌خورد که ما فلش بک را در تصویر این شعر می‌بینیم و از این تصویر شوکه می‌شویم، اعتقاد دارم که اندیشه این شعر شبیه اندیشه نیچه است. نیچه می‌گوید آن کسی که نمی‌خندد بهتر است متن‌های مرا نخواند. فکر می‌کنم از زبان خیام حرف زده‌است. کسی که نمی‌خندد بهتر است متن‌های خیام را نخواند.

باقری گفت:ابتدا باید تعریفی از خنده داشته باشیم،ما می‌دانیم که در سخنوری 14 لحن برای هر واژه‌ای گذاشته‌اند. حالا فکر کنید که آیا نمی‌شود برای خنده 14 لحن گذاشت؟ خنده‌ای که از سر بی‌دردی باشد، با خنده شوق و خنده‌ای که تلخ است یا خنده‌ای که شما را از فضای فکری خودتان خارج می‌کند تفاوت دارد. من اسم هر خنده‌ای که پشت هر رباعی خیام هست را "خنده فلسفی" می‌گذارم، همان چیزی که در خنده نیچه هم شاید به چشم ما بیاید. خنده‌ای که حتی نمی‌شود تعریفش کرد و در موردش حرف زد. فقط می‌توانیم خود فضا را برای شما تعریف کنیم و ببینیم که آیا به این خنده می‌رسیم یا نمی رسیم.

وی با اشاره به رباعی فوق افزود: دراین رباعی دو طنز وجود دارد، یکی طنز ساختاری و دیگری طنزی مفهومی.

باقری طنز ساختاری را در سطر" می‌کرد دلیر کوزه را دسته و سر " دانست و گفت:در بحث طنز مفهومی نیز بیت «در خواب بدم مرا خردمندی گفت» تصاویر این بیت را لحظه لحظه پشت سر می‌گذاریم و حرفی که شاعر می‌گوید، همه ما به خاک تبدیل می‌شویم و این تصویر مخاطب را شوکه می‌کند و این اولین مفهومی است که باعث می‌شود، خنده‌ای از دهان مابیرون آید و ب‌توانیم این موضوع را تعریف کنیم. اما این خنده پوزخند نیست بلکه خنده فلسفی است.

وی با اشاره به مخالفت خیام با متکلمان و ریزه‌گیران علوم دینی زمان خود، گفت: شاید خیام نمی خواسته اختلافاتی به وجود بیاید و به همین دلیل نمی خواسته به عنوان شاعر شناخته شود و بعدها مشخص شد که او شاعر بوده است. خیام تا اخرین لحظه عمر حجت الحق ماندو عمر طبیعی‌اش را سپری کرد و تا آخرین لحظه احترامش بر جای ماند. او همچون عین القضات در جوانی کشته نمی‌شود. چون طنزهای‌اش رابرای خودش نگاه می‌داشته است.

وی ادامه داد: البته بعدها وقتی اشعار منتشر شد نجم‌الدین رازی به او لقب دهری فلسفی بی دین زندیق می‌دهد. چون این حرف‌ها را طوری برداشت می‌کرد که ته ذهن همه ما هم ممکن است همین برداشت‌ها شکل بگیرد.

خیام دعوت به تحیر می‌کند و حیرت یک مقام است

همچنین در ادامه دکتر رستمی درباره جهان بینی خیام گفت: خیام دو نوع دل مشغولی داشته است یکی دل مشغولی‌های فکری، معرفتی و دانش حتی سیاسی بوده که موظف بوده است به عنوان یک فرد از طبقه خواص مجبور بوده ویژگی‌های یک آدم خاص را بازی کند آن هم در دوره سلوجقیان که هر کس دچار بی مهری سلطان می‌شد تمام تار و پود خود را از دست می‌داد.

وی ادامه داد: اما یک ساحت دیگر در خیام وجود داشته و آن هم ساحت خیام رنجور و تنها بوده است یعنی ساعاتی خیام بوده و دلتنگی هایش که دیگر نه فیلسوف بوده و نه ریاضی دان و منجم. او در تنهای خود و در تاریکی خودش نشسته و می‌خواهد با همه دانش ها وپیش آگاهی هایی که دارد درباره گذر زمان، عالم و آدم ، خودش و هستی و ...جوهر وار و آزادانه و بی تکلف صحبت کند.

رستمی گفت: من با بعد دوم خیام بیشتر همزاد پنداری می‌کنم و احتمالا این اشعار هم میوه بعد دوم این شاعر است. درباره خیام هزاران بحث شده است برخی از افراد او را دهری و گروهی او را پوچ گرا و هلنیسم (اعتقاد هیلینسم بر این است که باید این جهان را با اندوهش کنار بگذاریم )دانسته اند.

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: هر کسی از زاویه دید خود سعی کرده است، باغ پیچیده خیام را تفسیر کند. واقعیت این است که در لابه لای رباعیات خیام ما رگه هایی از اثبات این گمانه ها را نیز می‌بینیم اما در واقع چیزی هم نمی بینیم.

وی با اشاره به چند ویژگی از خیام اظهار کرد: ما در رباعیات خیام "تسخر " (سخره گرفتن ) را می‌بینیم اما این سخره گرفتن در رابطه با ابتذال روزمره است خیام استادانه و بی رحمانه جهالت حاکم بر زمانه را به سخره می‌گیرد. دلتنگی‌های خیام در رباعیات جلوه می‌کند و پرخاش معنوی و فسلفوی پیدا می‌کند. خیام در این رباعیات به جهالت عصر خود پرخاش می‌کند و در قالب شعر این پرخاش را نشان می‌دهد چون شعر رسانه منحصر به فرد ما ایرانی ها بوده است که در قالب آن پیام خود را به نسل‌های دیگر می‌رساندیم.

رستمی گفت: نمی توان گفت که خیام از مکتب خراسانی بی بهره بوده باشد. شاید بی نیازی، خفت و ملاحظاتی بوده است که گنجینه ای را به نام رباعیات خود ارائه کرده اما بر روی آن خاک نریخته و نخواسته که به عنوان شاعر در عصر خود شناخته شود.

وی با تاکید بر این که نباید خیام را پوچ‌گرا و نهیلیسم دید، افزود: پوچگرایی تعریف دارد در حالی که خیام دعوت به تحیر می‌کند و حیرت یک مقام است. سقراط می‌گوید "و حکمت گمشده انسان است و حکمت آغاز حیرت است". می‌خواهم بگویم یک مقدار به جای آن که خیام را پوچگرا ببینیم او را در مقام تحیر ببنیم. زندگی فردی و و اقعی اجتماعی خیام نشان می‌دهد که خیام یک انسان دقیق، منظم و دارای جایگاه اجتماعی و از رجل است و به او نمی آید که بخواهد پوچگرا باشد.

وی خاطرنشان کرد: اما اشعار خیام دعوت به تحیر می‌کند و من بعدها نگاه خیام را در فلسفه فیلسوفان بزرگ هم دیده ام مانند "هایدگر" که کتابی به نام هستی و زمان دارد. از سویی بودا می‌گوید "هستی هدف نیست ضیافت است"... ولی از ظن خیام می‌توانیم بگوییم که هستی حیرت کده است و این موضوع با پوچی فرق دارد و حیرت ما را از حکم و خودخواهی بیرون می‌برد.

گفتنی است، علی دهباشی، دکتر نیک سرشت و دکتر سمیعی از مهیمانان ویژه این جلسه بودند.

انتهای پیام/32/