سرویس تئاتر هنرآنلاین: تماشاخانه سه نقطه این روزها به واسطه اجرای "کابوس نامه، فصل دوم بیداری کاذب" به کارگردانی وحید رهبانی روزهای شلوغی را سپری می‌کند؛ نمایشی که رهبانی برای آن حق کپی‌رایت گرفته و تماشاگر باید با چشمان بسته و چشم بند وارد سالن شود. در این اثر مخاطب هیچ یک از عناصر صحنه و حتی بازیگران را تا پایان نمایش نمی‌بیند و باید با حواس دیگر خود مثل حس بویایی، شنوایی و لامسه با کار ارتباط برقرار کند.

وحید رهبانی کار حرفه‌ای خود را با بازی در نمایش "معرکه در معرکه" به کارگردانی داوود میرباقری در سال ۱۳۷۵ آغاز کرد و با ایفای نقش در مجموعه تلویزیونی "خانه ما" به شهرت رسید. او در این سال‌ها حضور در نمایش‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های مختلفی را تجربه کرده که از مهم‌ترین بازی‌های او می‌توان به نقش‌آفرینی در نمایش‌های "دایره گچی قفقازی" به کارگردانی زنده‌یاد حمید سمندریان، "ریچارد سوم" به کارگردانی داود رشیدی، سریال "خانه ما" به کارگردانی مسعود کرامتی و فیلم سینمایی "دوئل" به کار گردانی احمدرضا درویش اشاره کرد.

رهبانی علاوه بر بازی تاکنون حدود 10 نمایشنامه به زبان فارسی ترجمه کرده و کارگردانی نمایش‌هایی همچون "معرکه در معرکه"، "در انتظار گودو"، "کرگدن"، "مرد اتفاقی"، "الوتریا"، "هبوط"، "هدا گابلر"، "کابوس نامه(فصل اول)" و "درخت بلوط" را در کارنامه خود دارد.

به بهانه اجرای "کابوس‌نامه، فصل دوم بیداری کاذب" گفت‌‌وگویی با وحید رهبانی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

در کارنامه کاری شما بازیگری و کارگردانی آثار مختلفی دیده می‌شود. تجربه‎های زیادی در زمینه ترجمه داشتید و سینما را هم تا حدودی تجربه کرده‌اید. با توجه به این گذشته کاری، دوست دارم بدانم که وحید رهبانی در درون خودش دوست دارد به عنوان بازیگر شناخته شود یا کارگردان؟

خوشبختانه یا متاسفانه هیچ کدام. اکنون که من با شما صحبت می‏‌کنم به صورت همزمان مشغول کار همزمان روی شش رمان هستم. رمان نخست من که 9 جلد است و جلد اول آن به زودی چاپ خواهد شد 240 شخصیت دارد و من مدعی هستم که از آثاری مثل "هری پاتر" و "ارباب حلقه‏‌ها" بسیار جلوتر است. رمان بعدی من درباره مردی است که در سال 2400 در یک زندان هولوگرافیکی گیر افتاده و 9 کپی از روی خودش دارد. سومی اولین رمانی است که از روی یک فیلم نوشته می‌شود و همین طور دو رمان دیگر که اولی در مورد یک تیم سی نفره از جادوگران است که هر کدام قابلیت منحصر به فردی دارند و دیگری در یک زندان در کابُل می گذرد. باید بگویم از سال 2015 شما مرا تنها به عنوان نویسنده خواهید شناخت. "کابوس‌نامه" هم به این دلیل اتفاق افتاد تا جنسی نو به هنرهای نمایشی عرضه کند. پس از این نیز من تنها یک تئاتر دیگر کار خواهم کرد که در واقع این کار آخرین تجربه‌ من در زمینه نمایش و خداحافظی من با هر آنچه به عنوان پرفورمینگ آرت شناخته میشود خواهد بود. "کابوس‌نامه" احتمالا در ایران و خارج از ایران ادامه خواهد داشت اما نه با حضور من، زیرا من این برَند را دارای کپی رایت کردم و در آینده تنها حق کپی‎رایت آن را دریافت خواهم کرد. به هر حال من اکنون خودم را به عنوان نویسنده می‏‌بینم. البته صددرصد اشتباهاتی در زمینه بازیگری داشته‏‌ام که قطعا روی من تاثیر داشته و همان موقع نیز اگر این کار را کرده‎ام به این دلیل بوده که بیاموزم چگونه یک گروه بزرگ مثل "ریچارد سوم" یا "دایره گچی قفقازی" را باید هدایت کرد. تجربه‏‌های سینمایی‎ام نیز بیشتر به دلیل آموختن کارگردانی بوده است. به عبارتی دیگر شاید بتوان گفت اینها دغدغه‏‌های دوران نوجوانی است و اکنون دیگر برای من هیچ جذابیتی ندارند. اکنون من روزی هشت ساعت مشغول تایپ هستم و همزمان شش رمان را به انگلیسی و فارسی پیش می‌برم.

چطور شد که به سراغ نویسندگی رفتید؟ این علاقه در اثر تجربه و به مرور در شما شکل گرفت یا از ابتدا هدف غایی شما نویسندگی بود؟

نه، واقعا از کودکی هیچ هدفی برای نویسندگی نداشتم. واقعیت ماجرا این است که من هم مثل 95 درصد از مردم جهان دوست داشتم معروف بشوم به همین دلیل سراغ بازیگری رفتم و متوجه شدم چیزی در آن برای من نیست. بعد به همین دلیل کارگردانی را انتخاب کردم، در این رشته درس خواندم و فکر می‏کنم آن قدر که دلم خواسته و روحم را ارضا میکرده، تجربه‏‌های مختلفی داشته‌ام. اکنون در زمینه کارگردانی از خودم راضی هستم، اما نویسندگی برای من اتفاقی است که در هفت، هشت ماه گذشته روی داده و با سرعت شگفت‎آوری در حال پیشروی است. مدعی هستم که در نوشته‌هایم یک جنس نو از ادبیات را ساخته‏‌ام و آن را می‏‌توانم هر جایی که لازم باشد برای قضاوت متخصصان این رشته، ارائه کنم. هرچند هنوز درِ آن بسته است، زیرا برای ارائه کردن به دنبال مکان و موقعیت خاصی هستم. به هر ترتیب چیزی امروز بجز نویسندگی برای من جذابیت ندارد.

به نظرتان این نوع نگاه خیلی ایده آلیستی نیست؟

این جزو شخصیت من است. من از نخستین نمایشم سراغ سخت‏‌ترین‏‌ها رفتم. اولین کار رسمی من "در انتظار گودو" است؛ زمانی که که به دفتر معلم نمایشم رفتم تا تصمیمم برای اجرای این نمایش را با او در میان بگذارم تقریبا 18 سال داشتم. او مرا از دفترش بیرون کرد زیرا فکر میکرد اصلا معنی ندارد که من در‌این‌باره صحبت کنم. هرچند به شهادت روزنامه‌‏های فرانسوی همان نمایش وقتی در خارج از ایران اجرا شد از نمونه‏‌های اروپایی کارهای بکت که همان زمان در حال اجرا بود جلوتر بود. این‎ها ادعا نیست وجود دارد و شما می‏توانید آنها را پیدا کنید. بلافاصله بعد از آن من به سراغ نمایش "کرگدن" یونسکو رفتم. نمایشی که کارگردانان بزرگ جهان از آن وحشت دارند. به علاوه زمانیکه بیرون از ایران برای تحصیل رفتم دانشگاهی را انتخاب کردم که برای رشته کارگردانی تنها دو نفر را می‏‌پذیرفت و برای من حتی بیش از درس خواندن مهم بود که یکی از آن دو نفر باشم. به همین دلیل است که می‏‌گویم تمامیت‎خواهی و ایده آلیست بودن یکی از عناصر اصلی شخصیت من است و در واقع به چیزی کمتر از صد راضی نمی‎شوم.

به طور کلی افراد ایده‌آل‌گرا در جوامعی به ویژه مثل جامعه ما ممکن است با موانع زیادی روبه‌رو بشوند و قطعا برای شما هم این موانع وجود داشته است. این موانع پافشاری شما را برخواسته‌تان بیشتر کرد یا فکر می‌کنید تاثیری نداشته است؟

میکل‌آنژ مجسمه‌ای دارد به نام "دست موسی" که از سنگ مرمر ساخته شده است. به شهادت میکل‌آنژ در این سنگ گره‌ای وجود داشته و مجسمه‎سازان می‏‌دانند که اگر در سنگ گره وجود داشته باشد نمی‌توان با آن مجسمه ساخت و باید آن قطعه سنگ را دور انداخت. با این حال میکل‌آنژ معتقد است که زیبایی جادویی این دست به خاطر همان مانعی است که گره موجود در سنگ سر راه او قرار داده بود. همانطور که در یونان باستان پژواک صدای تئاتر‎ها باعث شد ارزش سکوت کشف شود. اگر مانعی وجود نداشته باشد کار بزرگ انجام شدنی نیست و من آدمی هستم که دوست دارم با موانع بجنگم.

نکته‏ ای که راجع به این جنس کارهای تجربی مثل "کابوس‌نامه"، این است که بسیاری معتقدند این جنس نمایش هر قدر هم خالص باشد و واقعا در یک روند تجربی حقیقی پرورش یافته باشد، اما در نهایت محصول آن نمی‏‌تواند با مخاطب به شکل عام ارتباط برقرار کند. اصلا به این موضوع اعتقاد دارید که هنر باید بتواند با طیف بیشتری از جامعه ارتباط برقرار کند؟ اصولا جای دغدغه‎های اجتماعی در این جنس کار کجاست؟

هیچکاک جمله معروفی درباره این موضوع که سینما هنر خاص است یا هنر عام دارد. او می‏‌گوید: "من فیلم می‌سازم که مردم نگاه کنند." من هم به هیچ عنوان اعتقاد ندارم که تئاتر هنر خاصی است و تماشاچی خاص خودش را می‏‌خواهد. ما در تجربه نخست "کابوس‌نامه" در سال 91 تماشاچی‎هایی داشتیم که با خرید روزانه‎شان به دیدن نمایش ما می‌آمدند. من شاید فقط یکی از دوستان آرتیستم را برای دیدن نمایش دعوت کردم. دوست دارم مردم نمایشم ببینند. دو شب قبل یکی از تماشاچی‏‌های ما که آقایی کاملا معمولی است برای چهارمین شب متوالی به دیدن "کابوس‌نامه" آمد. در نمایش "کرگدن" ما تماشاچی داشتیم که 69 بار به دیدن نمایش آمد و این آدم کسی است شیشه ماشین‏‌ها را پاک میکند. او خیلی اتفاقی آمده بود بلیت نمایش را خریده بود و وارد سالن شده بود و این کار را 69 شب متوالی تکرار کرد به شکلی که اگر نمی‌آمد ما نگرانش می‏‌شدیم. من معتقدم تئاتر مثل بقیه هنرها باید برای مردم اتفاق بیافتد و چیزی که اجرا می‌کنم را برای مردم اجرا می‏‌کنم و چیزی که می‌نویسم برای مردم می‌نویسم. این موضوع هم در هر جای جهان به شکل خاصی وجود دارد چون مثلا جنگ ایران و عراق برای مردم پاریس بی‌معنی است و من اگر بخواهم در پاریس کاری اجرا کنم اثرم باید متناسب با درک و شناخت آن مردم باشد. البته این به این معنا نیست که با توجه به ذائقه مردم کاری را بسازم بلکه من سعی می‏کنم دغدغه‎هایم را به شکلی با مردم در میان بگذارم که با آنها ارتباط برقرار کند.

پیش از این نمایشنامه‌هایی را اجرا کردید که روند نگارش انها به شکل مرسوم و کلاسیک بوده است. بعد از آن فصل اول "کابوس‌نامه" را بر اساس کارهای شاگردانتان اجرا کردید و فصل دوم بر اساس خوابهای خودتان شکل گرفته است. می‌خواهم بپرسم که کجا و چه زمانی متوجه این امر شدید که نوشتن نمایشنامه به شکل کلاسیک و مرسوم دورانش تمام شده و نمایشنامه باید در یک فرآیند تجربی تعاملی خلق شود؟

اگر من بخواهم تئاتر کار کنم دوباره سراغ نمایشنامه کاملی خواهم رفت، اما "کابوس‌نامه" تئاتر نیست. "کابوس‌نامه" یک برند نمایشی جدید است که تازه به وجود آمده و اگر شما بخواهید یک "کابوس‌نامه" بسازید باید از متن کابوس‌نامه‏‌ای استفاده کنید. کار من با آن جنس از هنر نمایشی که تئاتر نامیده می‏‌شود تمام شده است. "کابوس‌نامه" جنسی متفاوت از هنرهای نمایشی است که در نوشتن متن آن، چند نکته باید رعایت شود؛ مثلا پرش‎هایی که در خواب وجود دارد، باید در کابوس‌نامه رعایت شود. قصه‎هایی که نوشته ‎می‎شود باید تصاویر متعدد و بیش از حد داشته باشد تا شما در عرض یک ساعت و پانزده دقیقه‎ای که در سالن نمایش هستید به اندازه 15 ساعت به شما تصویر ارائه شود. باید با بو و حس لامسه ارتباط داشته باشید و خط نازکی مثل نخ تسبیح همه این‎ها را به هم وصل کند تا حتی پس از خروج از سالن تماشاچی به دنبال ارتباط میان عناصر ارائه شده در نمایش باشد، اما این را نیز باید بگویم که متن "کابوس‌نامه" دوم کمتر از 72 ساعت نوشتن آن طول کشیده که البته من هیچگاه فاش نخواهم کرد که چه میزان از آن کابوس‎های واقعی من است و چه مقدار آن داستان‏‌هایی است که به آن افزوده‎ام.

فرآیند کپی رایت چگونه انجام شد و چطور به این فکر افتادید و آن را ثبت کردید؟

فرایند ثبت یک ایده یک فرآیند آنلاین است که شما در آن باید ایده نو خود مانند یک اختراع را بنویسید و مانیفستی برای آن آماده کنید و تمام زوایای آن را روشن کنید و محدودیت‎های آن را نیز مشخص کنید. سپس همه این نوشته‎ها را برای سایتی که در این زمینه فعال است می‏‌فرستید. ایده بررسی شده و پس از آن از طریق ایمیل با شما تماس گرفته شده و در صورت تایید اولیه به شما اجازه می‎دهند که با پرداخت هزینه مشخصی تا زمانی معین امتیاز این ایده را در اختیار داشته باشید. مثلا اگر کتابی را ثبت کنید تا یکصد سال پس از مرگ نویسنده امتیاز آن به او یا وارث او تعلق خواهد داشت.

این فرآیند چه میزان زمان برد و چه مقدر درباره این کار تحقیق کردید؟

کمتر از سه روز طول کشید که کپی رایت "کابوس‌نامه" ثبت شود. پیش از ثبت شخصا بسیار تحقیق کردم تا از چگونگی وجود این نوع هنر نمایشی در نقاط دیگر جهان باخبر شوم. اتفاقا در فصل نخست "کابوس‌نامه" خبرنگاری به من مراجعه کرد و از من پرسید که این ایده از کجا آمده است. پاسخ دادم که اگر شما متوجه شدید به من هم خبر بدهید زیرا دوست دارم در این مورد بیشتر بدانم. این خانم خبرنگار در نهایت مقاله‌ای در مجله گلستانه نوشت که "گاو کور" نام داشت. او در این مقاله ذکر کرده بود که نمونه مشابه "کابوس‌نامه" در رستورانی در دانمارک رخ می‏دهد که البته در آنجا هیچ رویداد نمایشی اتفاق نمی‏افتد. در آنجا شما با چشمان بسته غذا می‎خورید و به دلیل بسته بودن چشم هم مزه غذا را بهتر درک میکنید و هم از طرفی نمی‏دانید در لقمه بعد با چه چیزی مواجه خواهید شد. البته این را هم باید به شما بگویم که سال‏ها قبل در کرواسی یک نمایش خیابانی اجرا می‏‌شد که تماشاچیان در اواسط نمایش با ارابه و در حالیکه چشمانشان بسته بود به سالنی برده میشدند و بعد دوباره چشمان آنها باز می‏شد به همین دلیل هرکسی که ادعا داشته باشد نمایشی در هر کجای جهان اجرا کرده که از ابتدای آن چشمان تماشاچی بسته است و او تنها با حس‎های شنوایی، لامسه و بویایی خود نمایش را درک میکند من به طور کلی از دنیای هنر کنار خواهم رفت. نکته دیگر نیز اینکه من مقاله‏‌ای را آمده کرده‎ام که به عنوان مانیفست در مجله "اوانسن" چاپ خواهد شد و زمانی که چاپ شود مسئله "کابوس‌نامه" بسیار متفاوت است زیرا دیگر یک موضوع ثبت شده خواهد بود.

شما زمانی که خارج از ایران زندگی میکردید چندین تجربه کاری در حوزه تئاتر داشتید. فکر می‌کنید اگر به خارج از ایران برای تحصیل نمی‌رفتید ممکن بود بازهم به این ایده‏ های نو برسید؟

رهبانی: قبل از اینکه من برای تحصیل به خارج از کشور بروم به عنوان کارگردان تئاتر هم در ایران و هم در کشورهای دیگر نمایش اجرا کرده بودم؛ اما چیزی که شما در کشورهای انگلیسی زبان و آمریکای شمالی یاد می‎گیرد شما را به یک کارمند تئاتری تبدیل می‏کند که پول می‎گیرد و سه هفته و نیم برای تمرین کارش فرصت دارد. اگر شما چهار هفته زمان بخواهید هیچ تهیه‎کننده‎ای در این کشورها به شما پول نخواهد داد. بنابراین چیزی که به شما یاد می‏دهند نوع دیگری از هنر نمایش است. در این کشورها یک فرد کارگردانی تئاتر را به عنوان شغل‌اش انتخاب میکند و پس از اتمام نمایش به ایالت دیگری پرواز خواهد کرد تا بلافاصله کار دیگری را آغاز کند. همه چیز مهیاست و هنرپیشه‎ها نیز متنهایشان را حفظ کرده‌اند. جنس کار نو کردن که نیاز به زمان دارد. اصلا در کشوری مثل کانادا قابل انجام دادن نیست، مگر در موارد معدود و استثنایی. شاید تعداد کارهای من در آنجا بیشتر باشد، اما این آب و خاک و مردم است که آبشخور ذهن من برای کار هنری است. کنجکاوی بیش از حد من باعث شده که به آنجا بروم و آنجا نیز دلم می خواسته شماره یک باشم، اما دوری از این مملکت، دوری از خانواده و این احساس مسئولیت که من باید یک جماعت هنرجو را با یک سفر هنری از جایی به جای دیگر برسانم باعث شده که برگردم. یکی از بزرگترین کارهایی که من اکنون مشغول انجام آن هستم تدریس هنرپیشگی و کارگردانی است این چیزی است که آنجا یاد گرفته‎ام و دوست دارم به دیگران یاد بدهم.

یعنی همان چیزهایی که در آنجا فرا گرفتید را منتقل می‌کنید؟

نه من فقط روش خودم را آموزش میدهم که حاصل تجربیاتم در این سال‌هاست. در واقع کلاس من، کلاس وحید رهبانی نام دارد.

در مانیفست "کابوس‌نامه" ذکر کردید که از نظر اقتصادی دیگر به لباس، دکور و گریم نیازی نیست. در واقع این امر با توجه به وضعیت بد اقتصاد تئاتر جذاب به نظر میرسد. فکر می‌کنید اوضاع نابسامان اقتصاد تئاتر به طور کلی در رسیدن به چنین ایدهای تاثیر داشته است؟

فقر و جبر همیشه باعث خلاقیت می‏‌شود. در این شرایط دو نگاه می‏‌تواند وجود داشته باشد از یک طرف شما میتوانید از هنر دست بکشید و سراغ یک کار آسان اداری بروید و از سوی دیگر می‎توانید بجنگید. من سعی کرده‌‏ام دومی باشم.

امروزه بسیاری از کارگردان ها به خاطر مشکلات اقتصادی سعی میکنند سراغ کارهای با پرسوناژ کمتر و کم هزینه تر بروند که این امر و در واقع صرفه‏ جویی به کلیت تئاتر ضربه زده است. به نظرت برای کسانیکه شیوه‌ای بجز شیوه شما در تئاتر را دنبال می‌کنند چگونه می‌توانند با حداقل هزینه بیشترین بهره هنری را داشته باشند؟

با احترام به همه همکارانم، متاسفانه امروز خیلی ها سعی می‌کنند با استفاده از تصاویر زیاد، به وسیله نور، صدا و دکور و همچنین با استفاده از طنزهای سخیف مردم را گول زده و بازده مالی بیشتری داشته باشند. مثلا در یک نمایشی که نمایشنامه آن در جهان شناخته شده و آن را همین اواخر دیده‌ام یکی از سه بازیگر برای آنکه به شکل متفاوتی دیالوگ بگوید روی دوش آن یکی می‌رود و بازیگر سوم دیالوگ خود را با جیغ و داد ادا می‏‌کند. از سوی دیگر بخش پرهزینه نور و صدا و لباس هیچ چیزی را نمی‎سازد بجز آنکه بگوییم وای چقدر زیبا. در شرایط اقتصادی که نیاز به صرفه جویی وجود دارد باید دید چطور می‌توان با یک صندلی و سه بازیگر کاری کرد که تماشاچی‎ای که امروز با تئاتر قهر است هم به تماشای نمایش بیاید و هم پس از دیدن آن نتواند شب بخوابد. هنر نمایش از زمان پدید آمدن در یونان برای تزکیه مردم بوده و نمیتواند چیزی به جز این باشد. شما به من بگویید که چرا من باید اجرای فلان کارگردان بزرگ از نمایشی را که هیچ ربطی به دغدغه‌های امروز ما ندارد را ببینیم؟

اگر بسیاری از نمایش‌ها با دغدغه‌های امروز ما همخوانی ندارد از کجا معلوم جنس نو هنر نمایش که شما مبدع آن هستید دغدغه امروز مردم باشد. نمایشی که درباره خواب بوده و موضوع آن بسیار شخصی است؟

سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. ببیننده باید "کابوس‌نامه" را تجربه کند تا بداند که ما تا چه اندازه درباره قلب مردم سخن میگوییم. ما در جایی از "کابوس‌نامه" درباره سفره مادربزرگ می‏‌گوییم چیزی که بیشتر مخاطبان هنگام مواجه با آن احساس خوبی دارند یا نگاهی که ما به جنگ کرده‌ایم؛ این نگاه بسیار با آنچه تاکنون مطرح شده متفاوت است. منظور من این است که نیازی ندارد همیشه این جریان دیداری باشد یا برای آن پول خرج کنیم تا دغدغه مردم باشد مردم زندگی‎شان را می‏کنند و ما در مورد زندگی مردم تئاتر می‏‌سازیم.

در واقع این که بگوییم "کابوس‌نامه"، تئاتر و فیلم و داستان نیست بلکه "کابوس‌نامه" است قبول دارید؟

بله، این در مانیفست ما هم آمده است. "کابوس‌نامه" فقط از طریق "کابوس‌نامه" یعنی همین شیوه اجرایی که ما استفاده می‏‌کنیم قابل بیان است. "کابوس‌نامه" قهرمان ندارد، ساختار سه‌پرده‌ای ندارد. نمایش "کابوس‌نامه" نمایشی است که یک ساعت و ربع با شما ارتباط برقرار می‏‌کند و شما را خسته نمی‎کند بدون آنکه قهرمان و ساختار سه‌پرده‏‌ای یا اشاره و کنایه‌ای به چیز خاصی داشته باشد. این نمایش تنها حقایق را بیان می‌کند و به همین دلیل است که من معتقدم باید اتفاق می‎افتاد.

وقتی شما چشم تان را می‌بندید ممکن است هیچ تصویری را به خاطر نداشته باشی. حتی وقتی خواب می‌بینید گاهی با وجود آنکه از آن خواب لذت برده‏اید چیزی از آن به خاطر شما نمانده است. در فرایند فصل دوم "کابوس‌نامه" از این جنس رویاها یا کابوس‎ها نیز وجود داشته؟ و اینکه چطور چنین رویا یا کابوسی را که نه به خاطر می‏‌آورید نه می‏‌توانید از آن بگذرید، بیان می‎کنید؟

این موضوع که انسان از نخستین مرحله خوابیدن خواب می‌بیند از نظر علمی ثابت شده است، اما اینکه چرا انسان خوابی را به خاطر نمی‏‌آورد دلایل علمی متعددی دارد. یکی از دلایل آن این است که مثلا اگر بلافاصله پس از بیدار شدن، حرکت کنید خون در بافت مغز شما به جریان درآمده و شما دیگر آنچه در خواب دیده‌اید را به خاطر نخواهید آورد. من معتقدم که "کابوس‌نامه" قرار نیست فقط خواب‏‌هایی باشد که ما دیده‏‌ایم. شما می‏‌توانید همین الان خوابی را برای من تعریف کنید که هیچگاه ندیده‌‏اید فقط باید آن را با شیوه خواب تعریف کنید، به شکلی که انگار ما در حال مصاحبه هستیم، اما همزمان دوربین انگار اینجا کنار من باشد یا اینکه شما در حال تعریف خواب هستید اما صورت من به جای صورت شما قرار داشته باشد. این‏ها چیزهایی است که در خواب اتفاق می‏‌افتد بنابراین نیازی به دیدن خود خواب نیست. به نظر من در ادبیات هیچ چیزی وجود ندارد که نتوان آن را نوشت.

این فرآیند را دوست ندارید به صورت آکادمیک تدریس کنید؟

شخصا علاقه‌‏ای ندارم دنبال چنین موقعیت‌هایی بگردم؛ اما اگر دانشگاهی علاقه‌‏مند باشد من هم دوست دارم آن را آموزش دهم.

قرار است "کابوس‌نامه" را به فرد خاصی بسپرید؟

به نظر من همین گروه که الان با آن‌ها کار می‌کنم می‎توانند کار را به خوبی ادامه دهند.

در این مدت کاری برای بازیگری به شما پیشنهاد شده که وسوسه تان کرده باشد؟

بله، اما اصلا وسوسه نشدم که بازیگری کنم چون وسوسه بازیگری متعلق به 19-20 سالگی من بود.

خیلی از کارها پس از اتمام اجرا تهران به شهرستان‏ها برده می‌شود. پس از تمام شدن این اجرا قصد نداری با همین گروه کار را در شهرهای دیگر نیز اجرا کنید؟

نمیدانم واقعا چه راهی برای این کار وجود دارد. اگر راهی برای این کار وجود داشته باشد من همین فردا گروه را برای اجرا به شهر دیگری خواهم برد. ما مدعی هستیم که یک نمایش صددرصد ایرانی را اجرا می‎کنیم و از خدایمان است که این نمایش را در همه شهرهای ایران اجرا کنیم. البته در فکر اجرای خارج از ایران هم هستیم و رایزنی‎های برای این کار انجام دادهایم.

یکی از بازیگران کار را تغییر دادید، علت خاصی داشت؟

ما یک گروه یکرنگ هستیم و آن بازیگر هم‎رنگ ما نبود. درست است که ما در لحظات آخر این تغییر را ایجاد کردیم، اما به هر حال به ترکیب درستی رسیدیم.

در پایان اگر نکته خاصی هست که فکر می‌کنید مخاطبان ما باید درباره "کابوس‌نامه" بدانند، بفرمایید.

من فقط پیشنهاد می‌کنم "کابوس‌نامه" را تجربه کنند. ما طرفدار هیچ ایسمی نیستیم و حرف دشواری هم نمی‏زنیم. ما فقط قصه تعریف می‏‌کنیم و مدعی هستیم که به بهترین شکل آن را تجربه می‌کنیم. انتهای پیام/

حسین سینجلی