گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین - وقتی بخواهید درباره انسان‌های بزرگ و شگرف اثری هنری و ادبی خلق کنید، نیازمند آن هستید تا بزنگاه‌های حیاتِ آن مرد یا زن قهرمان را به خوبی واکاوی کنید تا دریابید نقطه افتراق وی با سایر انسان‌ها چیست؟ علاوه بر این هنرمند، نویسنده و پژوهشگری که می‌خواهد تصویری از زندگی بزرگان و افراد برجسته را خلق کند، نیازمند شناخت دقیق ابعاد زندگی وی است. در کشور ما افرادی زیسته‌اند که مانند مردم عادی در جامعه زندگی کرده و حائز جایگاه حاکمیتی خاصی نبوده‌اند، اما به مثابه یک قهرمان واقعی از آن‌ها یاد می‌شود. زیرا این افراد در بزنگاه‌ها، تصمیم‌های درست و دقیقی گرفته‌ و صد البته که طولِ زندگیشان، فردی دردمند برای خود و اطرافیانشان بوده‌اند. یک گروه پر افتخار از این افراد شهدای مدافع حرم بودند که تصمیمی تاریخی برای خود و سرزمینمان ایران گرفتند و در گردنه خطرناک تاریخ به یاری وطن و آیینمان شتافتند. بنابراین باید از آن‌ها و گفت و در رسایشان نوشت. یکی از این شهدا، شهید مصطفی صدرزاده است که از حیات تا شهادتش برای جوان و نوجوانی که به حماسه‌سازی در قالب زندگی معمولی علاقه دارد، الگو است. در اینجا به کتابی اشاره خواهیم کرد که هم بزنگاه‌های زندگی شهیدصدرزاده را به خوبی نشان داده و هم پژوهش را به عنوان پشتیبان متن خود در نظر گرفته است.  ‌

 شاید کتاب‌های زیادی درباره شهدای مدافع حرم نگاشته شده و بسیاری از آن‌ها از نگاه مخاطبین و اهالی کتاب مورد توجه قرار گرفته باشند؛ اما تک کتاب‌های خاصی در این حوزه مورد توجه قرار می‌گیرد و الگویی مناسب در جهت ارتقای کتبی است که برای این شهدای والامقام نگاشته می‌شود. یکی از این کتاب‌ها، کتاب «سربازروز‌نهم» است. کتابی که از حیات تا به شهادت شهید مصطفی صدرزاده را به خوانندگان و علاقه‌مندان، عرضه می‌کند. اگر بخواهیم بهتر و بیشتر فضای کتاب را ترسیم کنیم، باید به خاطره‌محور بودن کتاب اشاره کنیم. با توجه به این که کتاب حاضر برگفته از مصاحبه با افراد گوناگون درباره برهه‌های مختلف زندگی شهید صدرزاده است، بر محور خاطرات و سیر بیان آن‌ها پیش می‌رود. همچنین دوره‌های مختلف از حیات پربرکت شهید، تبدیل به بخش‌های این کتاب شده است.

سرباز روز نهم با کیفیت

بخش اول کتاب با نام «نذر سربازی» تو به ابتدای زندگی مصطفی اشاره دارد که تا 14 سالگی اوست و در این مقطع وی به همراه خانواده از خوزستان به بابل عزیمت می‌کنند و سپس در شهریار ساکن می‌شوند. بخش دوم با عنوان «آجرآجرسنگرتربیت» به تکوین شخصیت شهید در نوجوانی می‌پردازد. بخش سوم به دوران طلبگی صدرزاده می‌گذرد. بخش چهارم با عنوان «درجست‌وجوی همسنگر» موضوع ازدواج آقا مصطفی را پیش می‌کشد. بخش پنجم نیز به نام «در مسیر روح الله» به شکل گیری و تاسیس پایگاه بسیجی که مصطفی آن را راه‌اندازی کرد، اشاره دارد و همچنین فعالیت اقتصادی شهید را هم در این بخش از نظر می‌گذرانیم. بخش ششم با نام «فتنه سبز» به شکل مفصل به حضور دردمند و پرشورِ شهید صدرزاده در اتفاقات بعد از انتخابات خرداد 1388 می‌پردازد.  بخش هفتم با نام « الخیر فی ما وقع» به برهه‌ای از زندگی شهید اشاره می‌کند که در آن برهه وی پایگاه بسیجی که تاسیس کرده بود را مجددا احیا می‌کند و همچنین فعالیت اقتصادی جدیدی را آغاز می‌کند. بخش‌های هشتم و نهم کتابِ «سرباز روز نهم» به دورانی از حیات مصطفی صدرزاده می‌پردازد که وی عزم خود را جزم کرده بود تا در زمره مدافعان حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) باشد و در این جبهه پر معنویت حماسه‌سازی کند.

می‌توانید برای شناخت یک انسان که الگوی کم‌نظیری است و در زمان حیاتش جز در راه حق قدم برنداشته، کتاب «سرباز روز نهم» که حاصل تلاش‌های دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است را بخوانید. در ادامه تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب و بخش هایی از نثر آن را از نظر می‌گذرانیم:   

پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خوانده‌ام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبه‌ی این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهره‌ی برجسته بیشک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. اراده‌ی قوی، فهم درست، روحیه‌ی ایثار، شجاعت، خستگی‌ناپذیری، ‌ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته،‌ بخش‌هائی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسل‌های دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطه‌انگیز است. این گلهای سرسبد به چه مقاماتی رسیدند، و من و امثال من چگونه در این مسیر، ‌پای در گل ماندیم. سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.

تقریظ سرباز روز نهم1

بخش‌هایی از متن کتاب:

ساعت دوازده شب، جلوی خانه مصطفی نشسته بودیم. لپ تاپ آورده بود و فیلم ها و عکسهای سوریه را می‌دیدیم میگفت: «رفتم بین بچه‌های حزب الله و خودمو عرب جا زدم توی کلاس آموزش نظامی نشستم. وقتی مسئول آموزش درس می‌داد همین طور سر تکون می‌دادم چهار تا کلمه هم بلغور می‌کردم که مثلاً نفهمن یه روز که پای حرف زدن شاگردا اومد. من تابلو شدم و فهمیدن ایرانی هستم بعد هم از کلاس انداختنم بیرون ولی تا همون جا هم کلی یاد گرفته بودم یه مدت نیروهای قدس دو نفر ایرانی رو برای آموزش آوردن ما هم نزدیک محل مأموریت اونا بودیم. من گیر سه پیچ بهشون دادم که تک تیراندازی به من یاد بدن خیلی از دو نفر یاد گرفتم.» تکنیک های تک تیراندازی رو تقریباً توی یک هفته و نیم الی دو هفته از اون به مصطفی گفتم: «خیلی نور بالا می زنی این دفعه رفتی دیگه برنمیگردی.» گفت: یک چیزی درون انسان به اسم نفس هست، تا وقتی که نفسم رو شکست ندم شهید نمیشم همان جا هم با هم قرار گذاشتیم که هر روز به شهادت فکر کنیم و اگر روزی یادمان رفت که به یاد شهادت باشیم باید فردایش را روزه بگیریم. همین طور که صحبت می‌کردیم پدر آقا مصطفی از خانه بیرون آمد. خانه پدرش در همان کوچه بود مشمای زباله در دستش بود. یک دفعه لپ تاپ را روی پای من انداخت و دوید سمت بدرش اول آشغال‌ها را از او گرفت و بعد هم دست پدرش را بوسید و گفت: «شما چرا؟ من میومدم آشغالای شما رو می‌بردم» آشغال‌ها را داخل سطل زباله انداخت و همان جا به من :گفت یادت باشه یکی از چیزایی که باعث میشه انسان ارزش پیدا کند احترام به پدر و مادره.

محمد حسین خدایی