سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده  از موضوعات و حوادث تاریخی و روایت کردن آن‌ها به شرط آن که از لحاظ محتوا و داشته‌های بصری برای دنیای تئاتر مناسب باشند، اقدامی مهم تلقی می‌شود و اهمیت آن هم به اثبات رسیده است، زیرا چنین موضوعات و رویدادهایی تحلیل شدنی‌تر و برای بازخوردهای "خلاقانه" مناسب‌ترند، اما باید یادآور شد چنانچه صرفا به خود حادثه و روایت مجدد آن بسنده شود، همه چیز از چارچوب " ُگزاره‌ای تاریخی" فراتر نمی‌رود و همان روایت تاریخی اولیه به مراتب بر چنین بازخورد نسبتا یکسان و تکرارشده‌ای ارجحیت دارد.

این مقوله هر نویسنده‌ای را مکلف می‌کند که اقتضائات و الزامات خود مدیوم تئاتر را هم در نظر بگیرد و با نگرش و  رویکردی نو و بدیع که هیچ‌وقت کاملا مساوی اصل واقعه نیست به حادثه و روایت‌گونگی آن بیندیشد و اساسا واقعه را خارج از الزامات مدیوم تئاتر به خود وا نگذارد، بلکه آن را برای تئاتر بارها و بارها طراحی و بازخوردی نماید تا به یک طرح نهایی که در آن محوریت و حتی اختیارمندی تحلیل، شکل‌دهی و بازخوردی‌تر کردن موضوع با تئاتر و دنیای هنر (نه تاریخ) است، دست یابد. در چنین رابطه‌ای ممکن است گاهی چگونگی تحلیل و حتی نتیجه‌گیری از موضوع عملا بسیار متفاوت و حتی مغایر با آنچه روی داده است، باشد. اگر رویداد تاریخی در رخ دادن یک یا چند حادثه خلاصه شود، عملا هیچ فایده و داشته‌ای برای اجرا شدن بر روی صحنه تئاتر ندارد و فقط "گزاره‌ای تاریخی" از رویداد تاریخی به شمار می‌رود.

نمایش "مروارید" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی قطب‌الدین صادقی که این روزها در سالن ناظرزاده کرمانی از سالن‌های ایرانشهر، واقع در مجموعه خانه هنرمندان اجرا می‌شود، نمونه‌ای مثال زدنی از چنین متن و اجرایی است.

موضوع ظاهرا روایی نمایش در اصل بسیار ساده و گزارشی است: یک خان مغول و سردارش در پی دستگیری زنی هستند که متهم به سرقت کیسه‌ای  ُپر از مروارید است؛ در این میان یکی از این دو نفر که در آغاز به کمک "وانموده‌سازی" خودش را به عنوان یکی از سرداران خان مغول معرفی کرده، در خفا با زن رابطه دارد. بعدا ثابت می‌شود که همین سردار خود خان مغول است: این سردار نیمه اول و "خان مغول" نیمه دوم که قبلا والدین زن را هم به قتل رسانده است، سرانجام به سردار دستور می‌دهد شکم پرسوناژ زن را که قبلا یکی از مرواریدها را قورت داده و بقیه را هم به دیگران بخشیده است، بدرد و مروارید را درآورد که او هم چنین می‌کند و نمایش به پایان می‌رسد.

نگاهی به حادثه و ضعف روایی ُگزاره مورد نظر، نشان می‌دهد که نمایش از چارچوب گزارش دادن یک حادثه فراتر نمی‌رود: یعنی در آن غایت‌مندی یا نگاه خلاقانه‌ای به ساختار، شیوه روایت و دراماتیزه کردن موضوع وجود ندارد و حادثه فوق هم حداقل در قالب و ساختار "تراژدی" ارائه نشده است، چون هیچ کدام از پرسوناژها به طور قابل قبولی شخصیت‌پردازی نشده‌اند و کشمکش‌ها و تقابلات دراماتیکی خاصی که  بتواند "من درونی" پرسوناژ زن نمایش را تحلیل  و نهایتا خوب شخصیت‌پردازی کند، وجود ندارد؛ ضمن آن که خود زن هم زیر شلاق به همه چیز اعتراف می‌نماید و در نتیجه، اساسا هم‌سویی عاطفی مخاطب نسبت به او، زایل و منتفی می‌شود؛ به همین دلیل چنین پرسوناژی هرگز در ساحت ژانر "تراژدی" قرار نمی‌گیرد.

طراحی صحنه با حادثه‌ای که ظاهرا ادعا شده تاریخی و واقعی بوده و روی صحنه هم چنین نشان داده شده است، کاملا  تفاوت و تناقض دارد، زیرا یک طراحی "انتزاعی" است که شامل حایل "مجسمه مانند" بلندی از شمایل مبهم یک زن بلند بالا بر روی "محور محسوس" قاب تصویری صحنه است و پشت آن پرسوناژ زن  پنهان شده، که بعدا خود را آشکار می‌کند. ضمنا تمام کف سن صحنه بزرگ سالن ناظرزاده  کرمانی با  روسری، پارچه، البسه و تعداد و بسته‌هایی از کتاب پوشانده شده است؛ منظور از البسه ظاهرا اشاره به کشته‌ها و استفاده از کتب هم به منظور معطوف کردن ذهن تماشاگر به "تاریخ" است و البته البسه‌های زیاد کف صحنه گاهی در گام برداشتن بازیگران مشکل ایجاد می‌کنند.

پرسوناژهای نمایش چهار نفرند که جز در دو صحنه، در بقیه موارد اغلب دو پرسوناژ ظاهر می‌شوند و فضای منفی صحنه بسیار زیاد و غیرکاربردی شده است. در صحنه‌هایی که این دو پرسوناژ به وسط صحنه یا به کنج آن می‌روند، اجرا در رابطه با تماشاگران واقعا دچار بی‌واسطگی می‌شود. تنها وجه برجسته نمایش انتخاب بازیگران و مخصوصا بازی سه پرسوناژ اصلی نمایش است.

جا به جا کردن نقش واقعی خان مغول و سردار او که وانمود می‌شود در نیمه اول نمایش به نوبت به جای هم نقش بازی می‌کنند، ترفندی باورناپذیر است که به موضوع و ساختار نمایش آسیب جدی وارد کرده و آن را ساختگی جلوه داده است؛ هیچ دلیلی برای این ترفند وجود ندارد، مگر آن که خان مغول روحیات و ذهنیات یک آدم معمولی نه چندان بی‌رحم و حتی انعطاف‌پذیر را داشته باشد و بخواهد به طریقی فریبکارانه، ملایم و بدور از خشونت، زن را وادار به اعتراف نماید که این هم  با موضوع اصلی نمایش و با خصوصیات خان خشن و بی‌رحم مغول کاملا تناقض و منافات دارد.

نماش "مروارید" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی قطب‌الدین صادقی از لحاظ کاربری عنصر "زبان" نیز ضعف‌هایی دارد؛ مثلا در جایی یکی از پرسوناژها به دیگری می‌گوید: "از صبح صد تا کیسه دوختی که یکیش در نداره"؛ این عبارت به قرینه ضرب‌المثل "صد تا چاقو می‌سازی  که یکیش هم دسته ندارد" به کار رفته و اساسا غلطی ساختگی است؛ یا در جایی دیگر به پرسوناژ زن گفته می‌شود: "خوش آب و گلِ"  که این هم  قرینه غلطی برای "خوش آب و رنگ" است. جملات بی‌معنی هم در بیان وجود دارد، مثلا پرسوناژ زن می‌گوید: "نمی‌دانم نومیدی من نتیجه عشق توئه یا عشق تو نتیجه نومیدی من".

نمایش "مروارید" اساسا باید در سالنی با سن و صحنه کوچک و  هم‌سطحی مثل سالن‌های چهارسو، سایه و یا قشقائی اجرا می‌شد تا فضای منفی صحنه این اندازه توی چشم نزند و اجرا را غیر دراماتیک‌تر جلوه ندهد.

نمایش "مروارید" به کارگردانی قطب‌الدین صادقی و با بازی سروش طاهری، محمدرضا آزادفرد و مانلی حسین‌پور، اساسا به دلیل عنوانش باید "پرسوناژ محور" می‌بود، اما صرفا "گزارش محور" است؛ ضمنا اجرا از نظر طراحی صحنه و میزانسن‌ها جذابیت نمایشی خاصی ندارد و فقط به سبب انتخاب بازیگران مناسب و مخصوصا بازی‌های سروش طاهری و محمدرضا آزادفرد در نقش‌های خاص و ُپرهیمنه خان مغول و سردارش تا حدی قابل تأمل است؛ البته طراحی خوب و مناسب لباس که توسط مقدی شامیریان انجام شده به جلوه  بازیگری این بازیگران کمک زیادی کرده است.