سرویس تئاتر هنرآنلاین: واژه اصیل، برازنده رویکرد و عملکرد انوشیروان ارجمند در تئاتر ایران است. هنرمندی که همواره در طول کار خود در عرصه سینما و تلویزیون و بازی در نقش‌هایی به یادماندنی در این دو رسانه پرطرفدار، همچنان یک تئاتری ماند و اصالتاً خود را بازیگر تئاتر نگه داشت. ارجمند آنقدر خودش را وقف تئاتر کرد که فرزندانش از همان ابتدای کودکی در تئاتر رشد کردند و پیش از هر چیز این حرفه را شغل خود یافتند.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی با بهار ارجمند و کیهان‌دخت امین، فرزند و همسر انوشیروان ارجمند است. با بهار ارجمند در خصوص تربیت در خانه‌ای تئاتری و فضایی فرهنگی و همچنین کارنامه کاری خود او به عنوان یک بازیگر جوان گفت‌وگو کردیم و البته در این مصاحبت همسر انوشیروان همراه بود و از زندگی خود در کنار یک تئاتری اصیل گفت.

 

خانم امین و ارجمند، سال 95 برای‌تان چطور سالی بود و چگونه گذشت؟

کیهان‌دخت امین: دلم نمی‌آید از بدی‌های این سال بگویم ولی این سال در کنار خوبی‌های زیادی که داشت، متأسفانه برای خانواده من سال خوبی نبود. امیدوارم که سال جدید پر از موفقیت باشد.

بهار ارجمند: بعد از پرواز ابدی پدرم، لحظه به لحظه زندگی ما پر از فراز و فرود است اما سال 95 همه‌اش فرود بود. من در سال گذشته دایی و پدربزرگم را از دست دادم که این اتفاقات ضربه‌های روحی بدی به من و خانواده‌ام وارد کرد. البته در سال 95 یک اتفاق خوب هم برای ما رخ داد. در این سال به نیت خیر دایی‌ام و همسرشان، دو کودک به نام‌های دنا و البرز از شیرخوارگاه آمنه به خانواده ما اضافه شدند که وجود این دو کودک در کنار جانیار (فرزند برزو ارجمند)، برای‌مان تسلی‌بخش اتفاقات تلخ سال 95 بود.

بهار ارجمند

به لحاظ کاری و حرفه‌ای چطور؟

بهار ارجمند: من بعد از 2 سال و 3 ماه از پرواز پدرم، به لحاظ کاری خیلی محتاط‌ و دقیق‌تر از قبل شده‌ام و وسواس بیشتری در کارهایم به خرج می‌دهم. هر چند که باز هم خیلی نتیجه‌بخش نبوده اما خوشحالم که خیلی از کارها را گزیده‌تر انتخاب می‌کنم. شاید به خاطر همین گزیده‌کاری است که فاصله بیشتری بین من با تلویزیون، سینما و حتی تئاتر اتفاق افتاده است. اما آن کارهایی که انجام داده‌ام، کارهای شاخص‌تری در پرونده کاری‌ام بوده است. در سال‌های قبل‌ بیشتر سعی می‌کردم که کارهایی را انجام دهم که بضاعت و توانمندی‌ام در آن دیده می‌شود و خیلی در وادی گلچین‌ کردن کارها نبودم اما الان احساس می‌کنم که یک وظیفه مهم بر گردنم است که این وظیفه هم رسالت حفظ نام پدر است و باید به خوبی از پسش بر بیایم. امیدوارم که این مهم برای من اتفاق بیفتد و بتوانم از پس این بار سنگین اما شیرین بر بیایم.

شما بازیگری را در سنین کم شروع کردید و در نوجوانی جایزه بهترین بازیگر جشنواره فجر را بردید. بنابراین وقتی در آن سن از شما تقدیر می‌شود و بعدها در کنار آدم‌های حرفه‌ای‌تر زندگی می‌کنید، طبیعتاً دیدگاه‌ و رویکردتان نسبت به کار تغییر می‌کند. امروز نگاه‌تان به شغل‌تان چگونه است؟

بهار ارجمند: من سال‌های سال دیدم نسبت به حرفه‌ام طور دیگری بود و الان طور دیگری است. من بازیگری را در 5 سالگی شروع کردم و در سن 9-10 سالگی در سال 69 برای اولین بار نامم در یک فیلم ثبت شد. در سال 73 هم جایزه جشنواره فجر را گرفتم که همان اتفاق آرزوها و آمال مرا بزرگ، غیر قابل دسترس و غیر قابل تصور کرد. به چیزهایی فکر می‌کردم که از یک مقطعی به بعد احساس می‌کردم که هرگز به آن‌ها نمی‌رسم. پدر و مادرم، من و برزو را طوری تربیت کرده‌اند که ما بایستی قائم به ذات از پس کارهای‌مان بر بیاییم، نه با پشتوانه و حمایت کسی. پشتوانه ما تربیت، مطالعه، سواد و بعدها تجربه ما بود. اینطور نبود که پدرم دست ما را بگیرد و به این و آن معرفی کند و بگوید که حتماً از بهار استفاده کنید. من هرگز این ماجرا را تجربه نکردم. به همین خاطر پس از یک مقطعی که در کودکی و نوجوانی با فرازهایی مواجه شدم، این‌بار دچار یک سری فرودها شدم. آن هم به این بر می‌گشت که من به سرعت بر تجربه تئاتری‌ام افزوده شده بود و در تهران جذب گروه‌های تئاتری شده بودم و فکر می‌کردم که این اتفاق در عرصه تصویر هم برای من می‌افتد اما عرصه تصویر همیشه حکایت، ماجرا و روابط خودش را دارد. منظورم ضوابط نیست و بر روی لفظ روابط تأکید دارم.

به هر حال دست به تجربیاتی زدم که فقط تجربه بود و موفقیتی به معنا راه‌گشا شدن همراه آن نبود. یک سری از کارها مثل سریال "ساعت شنی" هم می‌توانست باعث موفقیت من شود اما تمام پلان‌های من از آن سریال حذف شد. من به آن سریال تعلق خاطر زیادی داشتم چون برایش خیلی زحمت کشیده بودم. شاید اگر پلان‌های من در آن سریال پخش می‌شد، اتفاق دیگری برایم رقم می‌خورد. چند فیلم سینمایی هم بازی کردم اما در نهایت سکانس‌های من در آن پخش نشد. من اگر آن زمان گزیده‌تر انتخاب می‌کردم، شاید الان فکر نمی‌کردم که 30 کار انجام داده‌ام اما دارم درجا می‌زنم. آن انتخاب‌های اشتباه می‌توانست کمتر به روح من خنجر بزند. الان هم فکر می‌کنم که برای موفق شدن دیر نیست و روزی موفق خواهم شد. شاید زمان من در 50،60 سالگی باشد. من امید دارم و ناامید نمی‌شوم. گاهاً به این نتیجه رسیده‌ام که در این‌جا بخت خواب‌آلوده من بیدار نمی‌شود اما یاد جمله‌های پدرم می‌افتم که باید صبر و تلاش کرد. پدر همیشه می‌گفتند که صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیم‌اند، بر اثر صبر، نوبت ظفر آید. من اطمینان دارم که بضاعتش را دارم و فقط باید حوصله‌ام را بالا ببرم. باید به این فکر کنم که پدرم 50 سال خون و دل خورد و گاهاً حقش ضایع شد و سکوت کرد و ادامه داد تا به این جایگاه رسید. من حس می‌کنم که به خاطر پدر، مادر و خانواده‌ای که در آن بزرگ شده‌ام، با تلاش و دعای خیری که پشتم هست، به آن جایگاهی که برایم مقدور شده خواهم رسید.

گزیده‌کاری در کار زنده‌یاد ارجمند هم ملموس بود. ایشان نقش‌های خیلی اساسی ولی کمی را بازی کردند و مثل بازیگران هم نسل‌شان نبودند که خیلی پرکار باشند. این صبر و وسواس و همینطور اهمیت به تئاتر یک جور ارثیه پدرتان برای شما است. اما فکر نمی‌کنید که این وسواس و حساسیتی که شما الان به آن رسیده‌اید، در وضعیت بی‌رحمانه تلویزیون و سینما به خصوص الان که وجه عامه‌پسند این هنر غالب شده، برای‌تان بایدجای نگرانی داشته باشد؟

بهار ارجمند: طبیعتاً این وسواس مرا نگران می‌کند رسالت هنر چه می‌شود؟ رسالت شما به عنوان روزنامه‌نگار این است که سلیقه مخاطب عام را از نقطه الف به نقطه ب برسانید و رسالت من هم به عنوان یک بازیگر همین است. اگر سطح توقع مخاطب در حال حاضر نقطه الف است، من ترجیح می‌دهم که فعلاً نگران بمانم تا روزی که نقطه ب ایجاد شود. شاید این اتفاق هرگز هم رخ ندهد اما امید به این اتفاق و بودن این اندیشه در من، برایم مثل رسیدن به همان نقطه می‌ماند. ترجیح می‌دهم که در زمان نگرانی‌ام، بیشتر توانمندی‌های تئاتری‌ام را به کار بگیرم تا آن‌که دست به کارهایی بزنم که نه به لحاظ مالی مرا اغنا می‌کند نه به لحاظ هنری.

هر هنری رسالت خودش را دارد. گاهاً فیلمنامه‌هایی به من پیشنهاد می‌شود که من متعجب می‌مانم که هدف از ساختن چنین فیلم یا سریالی چیست؟ خوش‌بختانه تئاتر دارد بهتر به وظیفه‌اش عمل می‌کند. من به تئاترمان خیلی امیدوارم. در تئاتر اتفاق‌های خیلی خوبی دارد می‌افتد که امیدوارم برای تلویزیون به عنوان یک رسانه پر از مخاطب هم این اتفاق‌ها بیفتد. تئاتر جایگاه و روابط خودش را دارد اما تلویزیون اینطور نیست. به نظرم باید بیشترین توجه به تلویزیون شود تا سطح سلیقه آن بالا برود. هر چقدر که هنرمند به سریال‌های تلویزیونی زرد نگاه کند، توقع مخاطب هم زرد می‌شود. خیلی وقت‌ها به من می‌گویند که چرا کار نمی‌کنی؟ من نمی‌توانم بگویم که در دایره یک سری روابط نیستم و خیلی کارها را هم انجام نمی‌دهم. بعضی از کارها هم که قرار است انجام دهم، در دقیقه 90 از یک پست اینستاگرامی متوجه می‌شوم که کس دیگری جایگزین من شده است. وقتی در تلویزیون هم چنین روابطی حاکم است و مشخص هم نیست که از کجا سر در می‌آورد، ترجیح می‌دهم که عقب بنشینم و اصلاً در این حوزه جایی نداشته باشم. این برایم درد است و می‌خواهم تا وقتی از این اتفاقات دردم می‌آید، وارد آن نشوم چون اینطوری بزرگ نشده‌ام. من اصلاً معنای این روابط را متوجه نمی‌شوم.

خوش‌بختانه الان سینما دارد از آن روزهایی که چهره‌محور بود خارج می‌شود و کسانی که واقعاً بازیگر هستند رو می‌آیند؛ درست مثل دهه 60. در دهه 60، سینما بازیگر محور بود و توانمندی‌های بازیگران ملاک برتری آن‌ها می‌شد نه صرفاً چهره. دوره‌ای که من می‌توانستم هنر خودم را ارائه بدهم، سینما به دوره‌ای برخورد کرد که ملاک بازیگری، صورت زیبا و جلوه‌های خاص ظاهری شده بود و بعد از آن هم یک مدت شد دوره چشم‌رنگی‌ها. در آن دوران اصلاً مهم نبود که شما چقدر سواد، تجربه و توانمندی بازیگری دارید و همین باعث شد که یک نسل از عرصه تصویر رانده شود. خوش‌بختانه من چون پشتوانه تئاتری داشتم، تئاتر را هرگز ترک نکردم و تا زمانی که شرایط اینطور باشد، همواره تئاتر کار خواهم کرد. اگر پیشنهادی هم به من ارائه نشود، خودم دست به قلم می‌شوم و کارگردانی می‌کنم ولی نمی‌گذارم این شرایط بر من مستولی شود.

 

بهار ارجمند

برنامه‌ای هم برای نوشتن یا اجرای تئاتر دارید؟

بهار ارجمند: برای تئاتر همیشه برنامه دارم اما دلم می‌خواهد کارم پخته‌تر شود و قوام پیدا کند و بعد تئاتر کار کنم. الان سر سریال "سر دلبران" آقای لطیفی هستم و برای آن عازم یزد خواهم شد. امیدوارم که این کار هم مثل همه کارهای آقای لطیفی یک اثر درخور از آب در بیاید. من هم از پس نقشی که بهم محول شده به خوبی بر بیایم. خوشحالم که بعد از سال‌ها با برادرم در یک کار حضور دارم. من قبلاً با آقای لطیفی سریال "نردبام آسمان" کار کرده‌ام که برزو هم در آن سریال حضور داشت. خیلی برایم جالب بود که در آن‌جا آقای لطیفی به من گفتند که تا حالا مامان داداشت شده‌ای؟ من در آن سریال 4 مقطع سنی را بازی می‌کردم که در مقطع پیری، برزو نقش پسر مرا بازی می‌کرد. همین که در سریال جدید هم در کنار برزو حضور دارم، برای من بسیار جای خوشحالی دارد.

شما چند بار هم جلوی پدرتان بازی کرده بودید، آن تجربه‌ها چطور بود؟

بهار ارجمند: جواب دادن به این سوال خیلی سخت است. بازی کردن جلوی پدر همان حکایت پیش قاضی ملق بازی است. این اتفاق بر روی صحنه تئاتر برای اولین بار در نمایش "سایه ماه" به نویسندگی و کارگردانی پدرم افتاده بود. آن نمایش یکی از سخت‌ترین کارهایی بود که من در حوزه تئاتر انجام دادم. "سایه ماه" نمایش سنگین و فاخری بود و ادبیاتی داشت که پدر خیلی به آن مسلط بودند. من آن نمایش را در سن 15 سالگی بازی کردم. البته "سایه ماه" سه سال متوالی اجرا شد. آن نمایشنامه دو نقش زن داشت؛ یکی سروش و الهه شعری که در خواب به فردوسی الهام می‌کرد که شعر بسراید و دیگری، نقش زن فردوسی بود. این نمایش یک تئاتر اپیک بود که در آن پاره نمایش‌های ایرانی به طور زنجیروار به هم متصل می‌شدند. در بخش خواب فردوسی این الهه شعر به خواب فردوسی می‌آمد و در بخش بیداری، همسر فردوسی با او گفت‌وگو می‌کرد. من همیشه آرزو داشتم که روزی برسد که نقش همسر فردوسی را هم مقابل پدرم بازی کنم ولی هرگز این اتفاق نیفتاد.

در عرصه تصویر، غیر از سریال "نردبام آسمان" که پدرم در آن حضور داشتند، من در تله فیلم "سفر به صبح"، فیلم کوتاه "خودکشی" و فیلم سینمایی "قائده بازی" هم با پدر همبازی بودم و شاگردی ایشان را می‌کردم. ما اول فیلم "خودکشی" را با هم کار کردیم که واقعاً کار عجیبی بود. من دست و پای خودم را در بازی جلوی پدر گم می‌کردم. در آن فیلم من باید تفنگ روی پدرم می‌کشیدم و ایشان را می‌کشتم. پدر همیشه پشت دوربین می‌ایستادند تا نگاه و بازی درست باشد، من از ایشان خواهش کردم که نایستند چون نمی‌توانستم بازی کنم. در خصوص فیلم "قائده بازی"، هم تمامی بازیگر قدر سینما در آن فیلم حضور داشتند. من همان چند سکانسی هم که بازی داشتم، باید جلوی یک سری اساتید بازی می‌کردم. آن کار واقعاً هولناک بود. یادم است که تمام صحنه‌هایی که بازی داشتم، پدرم سر ضبط نمی‌آمدند چون این را همیشه می‌خواستند به من القا کنند که مستقل باشم و نیاز به حمایت پدر نداشته باشم. بعدها متوجه می‌شدم که دورتر ایستاده‌اند و از آن دور دارند مرا نگاه می‌کنند. ما یک دعوای کوچولو هم در خود کار با هم داشتیم که خیلی از بچه‌ها می‌گفتند که عشق چشم‌های شما دو نفر را هیچ دعوایی نمی‌توانست از شما بگیرد.

سریال "نردبام آسمان" سریالی بود که من، برزو و پدر در آن حضور داشتیم و روزهایی که هر سه نفر برای آن آفیش بودیم، هم برایم مثل بهشت بود و هم واقعاً نمی‌دانستم که باید چطور بازی کنم. شما وقتی مقابل استاد مطلق‌تان بازی می‌کنید، سعی می‌کنید هرآنچه که بلد هستید را روی دایره بریزید اما بیشتر اشتباه می‌کنید چون به خاطر تلاش بسیار، از آن‌چه که باید دور می‌شوید. پدر در نقش خودشان آنقدر حلول می‌کردند که من ایشان را نمی‌دیدم، بلکه علامه سجزی را می‌دیدم. به نظرم پدر در آن کار با چشمان‌شان یک بازیگری عجیبی کردند که از یاد نمی‌رود.

به خاطر جنس متفاوتی که نگاه استاد ارجمند داشت، این اتفاق تقریباً در همه کارهای ایشان می‌افتاد. یکی از نمونه‌های آن هم سکانس معروف فیلم "تردید" است.

بهار ارجمند: بله. آقای واروژ کریم‌مسیحی بابت همان سکانس یک پیام هم برای بابا فرستاده بودند که برای من باعث افتخار بود و هست که بزرگانی این‌چنین در مورد پدرم صحبت می‌کنند. این اتفاق در اکثر کارها می‌افتاد. وقتی بابا پلان یا سکانسی را بازی می‌کردند، سعی می‌کردند نقشی که به‌ او محول شده را بدون توجه به درجه کیفی خود فیلم به بهترین شکل ایفا کنند. من هرگز ندیدم که ایشان بین هیچ کاری تفاوت بگذارند. همیشه می‌گفتند که شاید این نقش آخرین نقش من باشد، بنابراین باید آن را به بهترین شکل ایفا کنم. ایشان بین کارها تفاوتی نمی‌گذاشتند و برای همه کارها ساعت‌ها تمرین می‌کردند. من هیچ‌وقت ندیدم که پدر یک نقش تاریخی را بازی کنند و راجع به آن تمام اطلاعاتی که موجود بود را به دست نیاورند.

بهار ارجمند

با حضور زنده‌یاد ارجمند، آموزش بازیگری در خانه‌ شما چطور بود؟

کیهان‌دخت امین: در خانه ما به خاطر وجود همسرم، همیشه تئاتر جاری بود. زمانی که در مشهد بچه‌ها کوچک بودند، هدف انوش رساندن تئاتر خراسان به جایگاه عالی خود بود که خدا را شکر این هدف محقق شد. در خانه ما شاید بلند خواندن دیالوگ‌ها و مرور نمایشنامه‌ها، به طور ناخودآگاه خیلی روی بهار و برزو تأثیر می‌گذاشت. برزو زمانی که در خردسالی قرار بود برای اولین بار در تئاتر "بلد کشته" بازی کند، در خانه با همان دنیای کودکی خودش مثل مرشدها با یک چوب کوچک تمرین می‌کرد. تمرین از ابتدا در خون برزو بود و این علاقه بعدها با کمک پدرش تقویت شد. از وقتی که بهار هم بزرگ‌تر شد، برزو و بهار با همدیگر مکمل شدند و با هم تمرین می‌کردند. برزو و بهار خیلی به هم کمک می‌کردند و مشاوره می‌دادند. زمانی که بهار در رشته تئاتر قبول شده بود، برزو به بهار گفت که به نظرم رشته دومت که فلسفه است را بخوان چون پدر هر چه که راجع به تئاتر بوده را به ما یاد داده است. بهار هم همین انتخاب را کرد چون حرف برزو کاملاً درست بود. من صبح‌ها که در دفتر کار می‌کردم، انوشیروان در خانه بود چون ایشان بعدازظهرها به اداره تئاتر می‌رفت. من بعدازظهر که به خانه بر می‌گشتم، از بهم ریختگی خانه متوجه می‌شدم که بچه‌ها چقدر با پدرشان تمرین تئاتر کرده‌اند. همسرم اصرار داشت که بچه‌ها ابتدا تحصیلات عالی خود را بگذارنند و بعد خودشان انتخاب کنند که می‌خواهند تئاتر کار کنند یا نه. خدا را شکر هر دو هم این مسیر را انتخاب کردند و موفق شدند.

آقای ارجمند چقدر نسبت به بازی‌های فرزندان‌شان اظهارنظر می‌کردند؟

کیهان‌دخت امین: خیلی زیاد. فکر می‌کنم که سخت‌ترین نگاه برای بچه‌ها نگاه پدرشان بود.

بهار ارجمند: من یادم می‌آید که پدر هر تئاتری که می‌خواستند کار کنند، من و برزو تمام دیالوگ‌های آن را حفظ بودیم و گاهاً هم نقش‌های آن را برای خودمان بازی می‌کردیم. حتی این اتفاق هم می‌افتاد که اگر کسی سر تمرین دیالوگ‌اش را فراموش می‌کرد، ما دیالوگ را به خاطرش می‌آوردیم. نمایش "شگرد آخر" یکی از نمایش‌های تماماً مردانه پدر بود که من هنوز هم آرزویم این است که کاش یک نقش زن هم داشت و من آن را بازی می‌کردم. این نمایش در سال 65 اجرا شد. در آن مدت برزو که تمام مدت به کسانی که دیالوگ‌شان را فراموش کرده بودند، دیالوگ می‌رساند و من هم تایم آنتراک به روی صحنه می‌آمدم و ادای بازی‌ها را در می‌آوردم. من همیشه حس می‌کردم که روی صحنه تئاتر خوشبخت‌ترین آدم روی زمین هستم. 

حقیقتاً چه مادر و چه پدرم، مصرانه به تحصیلات اهمیت می‌دادند. من از کودکی کتاب‌های استانیسلاوسکی و برشت را که در کتابخانه بزرگ پدرم بود را می‌خواندم و از آن‌ها در دفترم نت‌برداری می‌کردم و گاهاً پدرم می‌آمدند و غلط‌های مرا تصحیح می‌کردند. من حتی نمی‌دانستم که معنی چیزی که می‌نویسم چیست، فقط حریص این بودم که بخوانم و بنویسم و برای خودم یادداشت بردارم. آن نوشته‌ها و خوانده‌ها امروز در هر رشته‌ای به درد من می‌خورد. شما در تئاتر باید از هر رشته‌ای تا حدی که راه‌گشای کار شما باشد، اطلاع داشته باشید و بدانید. هر کسی که می‌خواهد کار هنری کند، باید از ادبیات، فلسفه، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و حتی از موسیقی بداند. تئاتر مادر همه رشته‌ها است و در آن باید از همه رشته‌ها سرچشمه داشت. دوستانی که کار تئاتری می‌کنند، اگر از موسیقی ندانند اصلاً نمی‌توانند کار کنند. موسیقی پایه و اساس تمام هنرها است. موسیقی در خانواده پدری و مادری من وجود همیشگی داشته و خدا را شکر من با موسیقی بزرگ شده‌ام. الان دارم سعی می‌کنم که اندک بضاعتی که در موسیقی دارم را دوباره به کار بگیرم.

من زمانی که در دانشگاه فلسفه می‌خواندم، فقط یکی، دو بار رفتم و کتاب خریدم. تمام کتاب‌های تخصصی من در کتابخانه پدرم وجود داشت. مگر این‌که به چاپ جدید یک کتاب نیاز می‌داشتم که کتابی را خریداری می‌کردم. من خوشحالم از این‌که در خانه‌ای بزرگ شدم که در آن تفکر و عشق، جاری و ساری بود. این دو نعمت را خانواده به من و برزو القا کرد. من نمی‌دانم که چقدر توانستم از آن استفاده کنم اما امیدوارم که یک روزی بتوانم هر دوی‌شان را به کار بگیرم.

زنده‌یاد ارجمند بیشتر تحت تأثیر چه کتاب‌هایی بودند؟

کیهان‌دخت امین: جدا از قرآن که یار همیشگی انوش بود. کتاب حضرت حافظ همیشه کنار ایشان بود. دو کتاب آخر استاد سایه را هم همیشه می‌خواند و در کنار بالشت‌اش می‌گذاشت، در مورد کتاب‌های خیام هم همینطور. جدا از کتاب‌های متعدد تاریخی که در کتابخانه‌اش وجود داشت، این سه کتاب همیشه در کنارش بود و آن‌ها را دوست داشت.

خانم ارجمند چطور شد که تصمیم گرفتید فلسفه بخوانید؟

بهار ارجمند: خدا را شکر خانواده دست مرا برای انتخاب رشته در مقطع دبیرستان باز گذاشت. من به شدت گرایشم به سمت ادبیات بود. البته دلم می‌خواست به هنرستان بروم و تئاتر بخوانم اما در مشهد چنین امکانی وجود نداشت. بنابراین ادبیات را انتخاب کردم که به شدت به آن علاقه‌مند بودم. شاید این علاقه به ادبیات و شعر، ارثیه پدرم بود. پدر متناسب سن من سفارش می‌کردند که چه کتاب‌هایی را بخوانم. همه شعرا مورد علاقه پدر بودند و ایشان با اشعار همه آن‌ها زندگی می‌کردند. پدر وقتی می‌خواستند چیزی را برای کسی بگویند، ابتدا در موردش یک شعر می‌خواندند و بعد در مورد آن مبحث صحبت می‌کردند. این رفتار برای من از بچگی جذابیت داشت. به همین خاطر خیلی زود با حضرت لسان‌الغیب ارتباط برقرار کردم و اشعار حافظ، خیام و فردوسی را حفظ کردم. در خانه ما انواع و اقسام شاهنامه وجود داشت. برای من عجیب بود که چرا این ‌همه شاهنامه؟ بعدها تفاوتش را متوجه شدم. یادم است که یک بار می‌خواستند به پدر یک جایزه نقدی بدهند اما ایشان جایزه نقدی را نپذیرفتند و گفتند که به من سری کامل فرهنگ دهخدا را بدهید. با این که در خانه ما بسیار، فرهنگ دهخدا وجود داشت!  فرهنگ لغت همیشه در کنار پدر بود و این اخلاق هم از ایشان به من رسید که تا با لغت جدیدی برخورد می‌کنم، فوراً به فرهنگ لغت مراجعه کرده و آن را ریشه‌یابی می‌کنم.

عشق و علاقه من به فلسفه هم به خاطر نگاه پدر به این مقوله بود. من اسم سورن کی‌یرکگور یا خیلی از معانی فلسفی را برای اولین بار از پدر شنیدم. تا قبل از آن اصلاً نمی‌دانستم که چه هستند. بعد از آن‌که پدر مدام از فلسفه‌های مختلف به من گفت، باعث به وجود آمدن نهضت‌های فکری، ادبی و هنری در من شد و من دیگر دلم خواست که فلسفه بخوانم. همان زمان دیدم که فلسفه و تئاتر چقدر به همدیگر می‌آیند. بنابراین شروع کردم به خواندن فلسفه. پس از آن دیگر بین من و پدر بحث‌های فلسفی شکل می‌گرفت و ایشان در این خصوص مرا راهنمایی می‌کرد. پدرم از نظر فلسفی، در خانه برای من یک سقراط بود. من ایشان را این شکلی می‌دیدم. پدر هر زمانی که تصمیم می‌گرفتند وارد کتابخانه شوند و کتاب بخوانند، حس می‌کردم که وارد معبد دلفی شده‌اند چون دیگر از جهان برون می‌شدند و چیزی نمی‌شنیدند. من آن حس‌ را ساعت‌ها نگاه می‌کردم.

فلسفه خواندن چه تأثیری روی شخصیت و دیدگاه شما نسبت به کارتان گذاشت؟

بهار ارجمند: تأثیر خیلی زیادی داشت. البته من به خاطر تئاتر فلسفه خواندم. تمام تحقیقات من در دانشگاه به عنوان کار دانشگاهی به تئاتر منتهی می‌شد. مثلاً ما داشتیم فلسفه در مقطع رنسانس را می‌خواندیم که من به عنوان یک تحقیق، فلسفه و تئاتر را در عصر رنسانس بررسی کردم. تفکر و فلسفه با تئاتر در هم آمیخته هستند. در بیشتر مکاتب هنری، ادبی و تئاتری یک نوع فلسفه وجود دارد. البته من گرایش بیشتری به عرفان اسلامی پیدا کرده‌ام چون مختص شرق و این سرزمین است. در ادبیات ما کتاب‌های زیادی مثل نامه‌های "عین‌القضات همدانی"، سفرنامه ناصر خسرو و... وجود دارد که می‌شود هر کدام یک باب و مدخل برای اجرای تئاتر ایرانی باشند. یا چندین ماجرا در کتاب "مفاتح‌الانس" جامی وجود دارد که من خیلی دوست دارم در موردشان نمایشنامه نوشته شود.

خودتان چرا این کار را انجام نمی‌دهید؟

بهار ارجمند: من تصمیم دارم که این کار را انجام دهم اما در وهله اول باید حداقل به یک رضایت نسبی از خودم برسم تا گام اول آن را بردارم. من دیده‌ام که پدرم چطور کار کرده است. پدرم با گروه‌شان برای هر نمایش 6 ماه تمرین می‌کردند. متوجه نمی‌شوم که نمایش‌های الان چطور با 15 روز، 30 روز و یا حتی با 2 ماه تمرین به روی صحنه می‌روند. تله فیلم که نیست 15 روزه جمع شود. اگر قرار است یک نمایشنامه بر اساس شاهنامه فردوسی نوشته شود، باید برای بیت به بیت آن جان کند تا بتوان تفسیرش کرد. چطور می‌شود این کار را در عرض یک ماه و نیم انجام داد؟ از این کتاب‌های ارزشمند خیلی چیزها می‌شود، برداشت کرد. من وقتی وارد رشته ادبیات شدم، تازه متوجه شدم که آن‌چه می‌دانم، یک کمی از آن چیزی که باید بدانم هم نیست. آن وقت الان یک عده در مدتی کوتاه تمرین می‌کنند و به روی صحنه می‌روند. من اگر قرار باشد تئاتر بسازم، باید خیالم از لحاظ دغدغه مالی گروهم راحت باشد. پدرم تا زمانی که خیال‌شان راحت نمی‌شد که کسی از کار با ایشان آزرده‌خاطر نمی‌شود، نمایشی را تولید نمی‌کرد. ایشان می‌گفتند که من زمانی باید یک تئاتر را بسازم که به گروهم بگویم 6 ماه نگران نباشید.

بهار ارجمند

چندی پس از درگذشت زنده‌یاد ارجمند، تماشاخانه‌ای خصوصی در مشهد به نام ایشان مزین شد. از گشایش این تماشاخانه برای‌مان بگویید.

بهار ارجمند: آرزوی قلبی خانواده ما این بود که یک تماشاخانه‌ای داشته باشیم به نام تماشاخانه انوشیروان ارجمند. می‌دانستیم که تحقق این آرزو حالا حالاها امکان‌پذیر نیست اما حدوداً 40 روز از سفر آسمانی پدر گذشته بود که از مشهد با ما تماس گرفتند و گفتند که در این جا یک تماشاخانه به نام انوشیروان ارجمند تأسیس شده است. ما متوجه شدیم که یک مهربانویی به نام خانم فهیمه نبوی و همسرشان جناب عادل توکلی با سرمایه شخصی خودشان، بدون این‌که حتی یک بار پدر را از نزدیک دیده باشند، تماشاخانه‌ای را با نام انوشیروان ارجمند تأسیس کرده‌اند که سر در آن با عکس پدر مزین شده است. این تماشاخانه امروز به جای دیگری منتقل شده و وسعت پیدا کرده است. من تاکنون برای این تماشاخانه کاری نکرده‌ام اما تا جایی که در توانم باشد و تا روزی که زنده هستم، هر کمکی به لحاظ فرهنگی از دستم بر بیاید به این تماشاخانه خواهم کرد. من، برزو و مادر، صمیمانه و از ته دل و جان از گروه تئاتر پستو، تماشاخانه پستو و تماشاخانه انوشیروان ارجمند متشکر هستیم.

سریال جدید آقای لطیفی چه زمانی پخش می‌شود؟ به جز آن سریال برنامه دیگری برای سال 96 ندارید؟

بهار ارجمند: سریال آقای لطیفی 4 ماه فیلمبرداری می‌شود و برای ماه مبارک رمضان آماده پخش می‌شود. خدا را شکر به جز این سریال، از چند سریال دیگر هم پیشنهاداتی به من شده که فعلاً در حال بررسی هستند. خودم هم امیدوارم که بتوانم امسال یک تئاتر کوچک کارگردانی کنم که البته این اتفاق منوط بر آن است که پروسه بازنویسی، تصویب و کارهای اداری آن به خوبی طی شود. همچنین برای سال جدید پیگیر یک سری برنامه‌های موسیقایی هم هستم که امیدوارم نتیجه‌‌بخش باشد. قرار است با یک گروه تلفیقی که سبک آن را دوست دارم، به عنوان هم‌خوان همکاری کنم و همینطور یک سری برنامه‌های دیگر هم دارم که فعلاً نمی‌شود به طور دقیق در مورد آن صحبت کرد.

سخن پایانی...

بهار ارجمند: خوش‌بختانه من و برزو خواهر و برادرهای زیادی داریم که پدر و مادرم آن‌ها را مثل فرزند خودشان می‌دانسته و می‌دانند. این خواهران و برادران همیشه در کنار من و برزو بوده‌اند و یک رابطه خوب با پدر و مادرم داشته‌اند. خوش‌بختانه درب خانه ما همیشه به روی دوستان کاری و غیر کاری‌ام باز بوده و آن‌ها همیشه با آرامش خاطر به خانه ما آمده‌اند. زمانی که پدرم پرواز کرده بودند، همه دوستان می‌گفتند که بابا انوش یا عمو انوش از دنیا رفته. آن لحظه من حس می‌کردم که این داغ تنها برای من نیست و برای یک سری خواهر و برادر دیگر هم هست که فقط فامیلی سببی‌شان با ما فرق دارد.

کیهان‌دخت امین: ما سال گذشته برای اولین سالگرد انوش یک مراسم با شکوه با برنامه‌ریزی‌های خوب برزو، بهار و آقایان یحیوی و جلیلوند برگزار کردیم که خوش‌بختانه در خور شأن انوش بود. امسال به دلایلی برای دومین سالگرد فوت همسرم مراسمی برگزار نکردیم و فقط خود ما بر سر آرامگاهش رفتیم و بعد هم یک کار خیری که وظیفه‌مان بود و خود انوش دوست داشت را انجام دادیم و به خانه برگشتیم. حدوداً ساعت‌ 9 شب بود که یک نفر با بهار تماس گرفت و از بهار درخواست کرد که به پایین برود. من از بهار پرسیدم که چه کسی است؟ بهار گفت نمی‌دانم، شماره ناشناس است. من سعی کردم که نگذارم بهار پایین برود اما در نهایت هر دو تای‌مان با هم پایین رفتیم و با صحنه‌ای مواجه شدیم که شاید بهترین صحنه زندگی‌مان بود. یک گروهی که برای ما ناشناس ماندند و هیچ وقت متوجه نشدیم که چه کسانی بودند، در ورودی ساختمان ما شمع و گل‌های زیادی را آورده بودند که برای‌مان بسیار با ارزش بود.

بهار ارجمند: آن شب احساس کردیم که بابا آن‌جاست و ما را صدا کرد. ما آن شب را تا آخر عمر فراموش نخواهیم کرد. من تمام قد در برابر آن افرادی که آن شب زیبا را برای ما رقم زدند، تعظیم خواهم کرد و دست‌شان را می‌بوسم چون این روزها کسی محض رضای خدا به کسی حتی سلام هم نمی‌کند چه برسد به آن کار زیبا که آن‌ها انجام دادند و حتی نخواستند که ما متوجه شویم چه کسانی هستند. خدا را شکر که پدری دارم که مردم آنقدر دوستش دارند. امیدوارم که خداوند مادرم را که حلول پدرم در وجودش هست، تا همیشه برای من نگه دارد.

کیهان‌دخت امین: من هم به انوش و همه به دو تا بچه‌هایم افتخار می‌کنم. خدا را شکر که زندگی خیلی خوبی دارم.