سرویس تئاتر هنرآنلاین: "گرگ و میش" یک پرفورمنس‌آرت است که در اتکای به صوت و نور ایجاد می‌شود. قرار نیست ما با قصه و سرنوشت قهرمانانی مواجه بشویم. بلکه به داخل مکعبی می‌رویم که به سیستم نور و صوت تجهیز شده است و مثل حمام و جکوزی می‌ماند، با این تفاوت که تن شستشو پیدا نمی‌کند بلکه روح و روان دچار این شستشو خواهد شد. حمام روح که ما را با برخی از پدیده‌ها و فعل و انفعالات از گذشته تا امروز یا رویاهای بسیار بدیع مواجه می‌کند.

اگر با مراقبه و مدیتیشن آشنا باشید، حتما می‌دانید که در یک گوشه نشستن و سکوت اختیار کردن باعث مراقبه می‌شود. در این حالت ابتدا صداهای درونی و هذیان‌ها و توهمات مانع از راحت نشستن مراقبه‌گر خواهد شد و به مرور زمان و تسلط بر آن از شدت این مزاحمت‌ها کاسته و به مرور لحظات نابی برای تداوم آرامش شکل می‌گیرد. به هر روی آرامش ذهنی و درونی به تدریج ممکن می‌شود که حامل دگرگونی‌های بنیادین در برابر ناملایمات روزمره خواهد بود و نوعی مقابله درونی با پلیدی‌هاست که همواره چون هوا و هوس هر انسانی را تهدید می‌کند.

در این پرفورمنس نیز چنین روالی حاکم است با این تفاوت که درباره‌اش باید گفت روش واژگونی بر آن حاکم است. در اینجا ما صداها را می‌شنویم و نور هم با بالا و پایین شدن صدا اوج و فرود می‌گیرد و ولتاژش بیشتر و کمتر می‌شود و به نوعی این صداها و نورها تهدیدی از بیرون‌اند که بشود در نهایت به سکوت رسید. مواجهه‌ای درونی که تو را در برابر خاطرات و تجربیات تلخ و شیرین‌ات قرار می‌دهد، با این تفاوت که تو می‌دانی در این رویاپردازی و حتی کابوس‌های احتمالی، در نهایت دچار تخلیه و برون‌افکنی روانی خواهی شد. به نوعی شبیه رفتن به جنگ نیروی شرّ در درون آدمی است که باید وجودش را همواره از آنها پاک گرداند.

قرارداد اولیه هم این است که لباس و کیف و موبایل را از خودت دور کنی چنانچه در مراقبه هم نشانه‌های مادی و دنیوی باید از بدن مراقبه‌گر دور باشد. باید در جایی راحت بنشینی و سکوت اختیار کنی و به مرور ذهن‌ات را از همه مزاحمت‌های درونی پاک گردانی و در اینجا هم چنین می‌شود اما به جای صداهای درونی، این صداهای بیرونی است که تو را به سفری ناشناخته می‌برند و کنجکاوی‌ات گل می‌کند که ببینی در این مسیر تازه چه پیش آید.

شاید برخی در این مسیر چیزی نیابند. شاید برخی قصه‌پردازی کند و با تخیلات‌شان یک قصه جنایی یا عاشقانه بسازند. شاید برخی دچار توهم و کابوس شوند. شاید برخی حال‌شان بسیار خوش یا اندوه بار شود. شاید برخی فقط دچار خلسه و حال خوش شوند و برخی هم فلسفه بافی کنند و در دل نظریه‌پردازی‌های‌شان درباره این پرفورمنس چیزهای تازه‌ای را کشف کنند. به هر روی انگار ضروری است که ما دچار چنین حال و خلسه‌ای شویم. هر چند که برخی با ماهیت آن بیگانه باشند و هیچ‌گاه هم نخواهند در پذیرفتن‌اش تلاش بکنند.

"گرگ و میش" هم در آن جاده، خودرو، باران، موسیقی، صدای سگ و مانند اینها در بازی با رقص نور و آمد و شدش شنیده می‌شود، اینها دقایقی تکرارنشدنی است چه از آن بدمان بیاید و چه خوش‌مان بیاید. به قول معروف این هم تجربه‌ای بود بی‌بدیل! و...