سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش‌های تئاتری برخلاف پرفورمنس‌ها الزاما دارای ساختار موضوعی، تعریف و تبیین شده منسجم و مرتبطی‌اند که  با تأکید بر شخصیت‌پردازی کامل یا نسبی پرسوناژها و تحلیل داده‌های مرتبط  و غایت‌مند  متن شکل می‌گیرند. ضمنا وجوه نمایشی و محتوایی آن‌ها براساس شکل‌دهی موقعیت‌های زنده و عینی که پرسوناژها را  با هم درگیر یا مرتبط می‌نماید، موجودیت ساختاری و الزامی پیدا می‌کند؛ با وجود این، پرفورمنس‌ها هم  در کنار کاربردهای مناسبتی و یا مراسم و "شو"های تلویزیونی یا غیرتلویزیونی، این ویژگی نسبی را دارند که گاهی حداقل از لحاظ  موضوعی و تماتیک دارای وجوه اجتماعی، انتقادی و حتی سیاسی باشند؛ در حقیقت، بهترین و پذیرفتنی‌ترین شکل پرفورمنس همین‌گونه اخیراست و البته شروطی هم برآن مترتب است: ساختار آن باید منسجم و پرسوناژها به هم مرتبط باشند؛ ضمنا کاربرد ابزاری یا چیدمانی نداشته باشند تا با نسبت بیشتری به نمایش‌های تئاتری نزدیک و شبیه شوند.

نمایش "پنج  ثانیه  برف" به نویسندگی عباس جمالی و  طراحی و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی، که هم‌اکنون در تالار حافظ  اجرا می‌شود، این  ویژگی را داراست که حداقل از نظر موضوعی و تماتیک با تماشاگران  ارتباط  برقرار می‌کند؛ در شکل‌دهی این اجرا  پنج  پرسوناژ زن و  یک پرسوناژ مرد دخیل‌اند؛ تعدد پرسوناژهای زن و استفاده از یک پرسوناژ مرد، یکی از ایرادهای اولیه این پرفورمنس است، زیرا عملا محوریت اجرا به زنان اختصاص یافته و هیچ  دلیلی هم برای آن ارائه نشده است. گرچه نویسنده از سرنوشت اسفبار و فاجعه‌آمیز او برای پایان‌دهی به "پنج ثانیه برف" استفاده کرده، اما از لحاظ ساختاری و موضوعی، چنین پرسوناژی هرگز پایان دهنده اجرا به شمار نمی‌رود، چون اساسا به دلیل یکی از ضعف‌های متن  که بی‌ارتباطی پرسوناژها به همدیگر است، او فقط پایانی برای به آخر رسیدن زندگی خودش محسوب می‌شود.

هر کدام از پرسوناژها ماسکی بردهان و بینی دارند که آن را  کنار می‌زنند و در دو حالت نوبتی– اغلب به حالت ایستاده و در بخش دوم  و پایانی به طور نشسته – و با حالتی جداگانه و فردی درد دل‌ها و بسرآمده‌های روزانه زندگی خود در شهر تهران را به گونه‌ای "گزاره‌ای - روائی" و  رو به تماشاگران بازگو می‌کنند؛ هیچ یک از روایت‌ها ارتباطی به هم ندارند. هر یک از پرسوناژها درجاهایی از روایتش به کمک "وانموده‌سازی" و با "نقش‌پذیری"هایی ثانویه و فرضی روایتش را به شکل دوسویه‌ای ارائه می‌دهد و همین سبب شده که بازیگری آنان تا حدی "نمایشی‌تر" بشود. ضمنا یکی از پرسوناژهای زن افغانی است.

آنچه آن‌ها بر زبان می‌آورند، حاکی از یک رویکرد اجتماعی- انتقادی فردی به وضعیت ناهنجار و مشکلات و معضلات جامعه تهران است و به این دلیل مسائلی مثل خشونت، دودآلودگی، فقر فرهنگی، تضادها و ناهنجاری‌های اخلاقی، ناامنی و تعلقات و دلبستگی‌های مذهبی و حتی کاری ، مورد چالش قرار می‌گیرند.

دیالوگی در این اجرا وجود ندارد. گفتارها اساسا "مونولوگ‌های نوبتی"اند و بیانگر موضوع و محتوای موقعیت‌های ذهنی معینی‌اند: "دل همه گرفته است" ، "بی خود نیست که این جا گناه و معصیت زیاد شده"، "همه با هم خفه می‌شیم" ، "بو گرفته‌ام ، بوی  ُگه  گرفته‌ام، ولی بوی من نیست"، " می‌خواهم همه چیز رو مثل سفره بچینم توی ذهنم"، "من با منوُاکسید هوای تهران می‌تونم بسازم، اما با منو اکسید تنهائی، نمی‌تونم زندگی کنم" و....

مونولوگ‌ها اغلب بر اساس الگوی  گفتاری "می‌گم- می‌گه" شکل گرفته‌اند و همین تا اندازه‌ای کمک کرده که موقعیت‌های ذهنی و عاطفی فرضی، به طور نسبی نمایشی جلوه نمایند.

در این اجرا  داده‌هایی مثل برف، هوای آلوده – غبار گرفته و خفه‌کننده، چنارهای خیابان ولیعصر، تمشک، بی‌خوابی، ماسک و... همه استعاری و تمثیلی شده‌اند و در اواخر اجرا حتی دیالوگ‌ها هم شکلی استعاری و تمثیلی پیدا کرده‌اند: "فرشاد تیر می‌خوره و از بدنش برف می‌ریزه بیرون "، "دیدم میدون حّر با اژدهاش  دنبالم می‌کند"، "هیچ چیز نیست جز تمشک‌های یخ زده" و....

طراحی صحنه، شامل چنارهای بی‌شاخ و برگ خیابان ولیعصر  است که به طور تمثیلی نشان داده شده‌اند و همزمان شکل "بریده شده" آن‌ها هم  به نمایش درآمده و همزمان تمثیلی از پرسوناژهای این پرفورمنس‌اند. در این اجرا "برف" تمثیل و استعاره‌ای برای "روشنگری و رهائی از آلودگی‌ها" است.

نمایش "پنج ثانیه برف" به نویسندگی عباس جمالی و طراحی  و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی از لحاظ  ژانر موضوعی،  "اجتماعی – انتقادی" و از نظر سبک ، ترکیبی از "واقع‌گرایی و تمثیل‌وارگی" است که  در آن  چون زیاد از بیان استعاری و تمثیلی استفاده شده، تا حدی بخش واقع گرای موضوع کمرنگ شده است؛ ضمنا در این اجرا  شخصیت‌پردازی پرسوناژها و تحلیل موضوع ساختارمندی در میان نیست؛ در نتیجه، پرسوناژها شخصیت‌پردازی نشده‌اند و این یکی از تفاوت‌های پرفورمنس با "نمایش تئاتری" است؛ بازی‌های "درجای" بازیگران در حد داده‌ها و داشته‌های این پرفورمنس زیبا و در مواردی ستودنی است.

آدم‌های این  پرفورمنس به هم ارتباطی ندارند و اگر نویسنده به گونه‌ای موضوعی و همزمان به شیوه‌ای ساختاری آنها را به هم ربط می‌داد، شخصیت‌پردازی پرسوناژها حداقل در چارچوبی نسبی محقق می‌شد و "پنج ثانیه برف" به "نمایش تئاتری"  نزدیک می‌شد.

کاربری نور به صورت نور رها، نور موضعی، نور رنگی قرمز و نور تیغه‌ای و برش‌دار و گاه شکیل که محدودیت پرسوناژها را هم به طور ضمنی نشان می‌دهد، نمایشی و بجاست؛ مخصوصا نور رنگی قرمز که پایان اجرا را با سرنوشت تراژیک پرسوناژ مرد قرین می‌کند، کارکرد نمایشی مناسبی پیدا کرده است.

پرفورمنس "پنج ثانیه برف" دارای داده‌های اجتماعی و انتقادی نسبتا درخوری است. در این اجرا همانند همه پرفورمنس‌ها بر طراحی صحنه تأکید شده است. این طراحی گرچه در کلیت خود تناسب آشکاری با موضوع دارد، اما از لحاظ  میزانسن‌دهی حضور بازیگران را با محدویت‌هایی هم رو به رو کرده وسبب شده جابجایی، حرکت، تنوع و حتی تاویل‌آمیزی بازی بازیگران کم  باشد و فقط  القاء  کلی موضوع تشدید شود.

کارگردانی این پرفورمنس به سبب سادگی و محدودیت بیش از حد میزانسن‌ها که بخشی از آن اساسا به متن  مربوط می‌شود، امتیازی متوسط می‌گیرد، اما اجرا همان‌طور که قبلا اشاره شد، به  خاطر موضوعش  از اغلب پرفورمنس‌های دیگر جدی‌تر، جذاب‌تر و متمایزتر از  کار درآمده  و در کل نمایشی و  دیدنی است.