سرویس تئاتر هنرآنلاین: دو برادر ناتنی همخون از مادر یکی و از پدر جدا، در فلسطین اشغالی، آنگاه که به عرصه زندگی واقعی و به سن رشد می‌رسند و نیاز به برخورداری از عواید زندگی دارند، به خاطر اینکه یک برادر به مسلک پدر یهودی است و دیگری به مذهب پدرش مسلمان است، با وجود کشش "پیوند خونی" و برادری بین یکدیگر، و اینکه در یک سرزمین و در کنار یکدیگر زیسته و بزرگ شده‌اند قادر نیستند به خاطر اعتقادات حاکم برجامعه حتی مطابق میل و خواست ذات و طبیعت خود و یا تابوها، و تبعیض‌هایی که سیاست حاکم بر جامعه تحمیل کرده برادروار در کنار هم به زندگی ادامه دهند و لاجرم از بسیاری مواهب اجتماعی محروم می‌مانند.

هوشمند هنرکار از نمایش "پیوند خونی" اثر اتول فوگارد اهل آفریقای جنوبی، که این شب‌ها در سالن خانه نمایش اداره تئاتر در حال اجراست، برداشت آزادی از محتوای فکری این اثر کرده و آنرا به تصویر کشیده است. قصه او درام زندگی دو برادراست که نسبت خونی با هم دارند. منتها این بار نه در آفریقای جنوبی و در دل سیاست "آپارتاید" و تبعیض نژادی که سفیدها بر سیاه‌های منطقه اعمال می‌کردند بلکه با این برداشت به سوی دیگر دنیا سفر کرده و ما را با جهانی آشنا می‌کند که همان سیاست جدا‌سازی این‌بار با شکلی دیگر گون و ایضا ناروا بر انسان‌ها اعمال و تحمیل می‌شود.

به راستی که اکنون نمی‌توان این اثر را به همان صورت موجود به اجرا درآورد زیرا موضوعیت خود را دست کم در بسیاری از نقاط جهان از دست داده است. اکنون در مهد بزرگ‌ترین مملکت تبعیض نژادی دنیا یعنی آمریکا، دیگر یک سیاه پوست رئیس جمهور می‌شود. این کارگردان و دراماتورژ (به عنوان مولف دوم) هستند که با رعایت روح اثر آنرا در جهت خواست‌های روز دستکاری یا به روز رسانی می‌کنند.

آنها قادر و مجازند حتی محتوای فکری اثر را تغییر دهند و آنرا از تبعیض نژادی "آپارتاید" در آفریقای جنوبی که دست کم تاریخ فیزیکی‌اش در آن ملک به سررسیده است، به اختلاف مسلکی و قومی میان اسراییل و فلسطین که خود نوعی جدایی ملت‌ها را سبب گشته است تبدیل کنند. این اتفاقی است که در " پیوند خونی" با قرائت هنرکار افتاده است. ما با اثر اتول فوگاردی روبرو هستیم که روح جداسازی در آن هست اما شخصیت‌ها فلسطینی - اسراییلی اند و ظلم جداسازی اجباری و غیر انسانی برآنها اعمال می‌شود.

فارق از هرگونه مبانی اعتقادی که کدام قشر از جامعه خوش می‌آید یا خیر، از منظر خوانش جدید یک اثر معروف، جستجو و آزمون خجسته‌ای است و مبین آن‌ست که این کارگردان توانسته است اثری را آن طوری که اقتضای زمان و طبع مخاطب و سیاست روز طلب می‌کند، از صافی ذهن خود گذرانده و آنچه که مدنظرش بوده یا اعتقاد داشته در آن بگنجاند و نتیجه خود را بگیرد و حرف خود را بزند.

به نظر نگارنده کارهای غیر ایرانی که برای ایرانیان به نمایش در می‌آید بهتر است که رنگ و بوی ایرانی به خود بگیرد و از صافی ذهن و ذوق مولف دوم رد شده و اجرا شود. "آکیرا کوروساوا" وقتی نمایش "سریرخون" را بر اساس نمایشنامه مکبث، "ران " را بر اساس نمایشنامه " شاه لیر" اثر شکسپیر و "در اعماق" اثر ماکسیم گورکی را در عرصه سینما به نمایش در می‌آورد، او سعی نمی‌کند لباس دوران موصوف شکسپیر و یا روسیه را به تن بازیگران کند. ما وقتی این آثار را می‌بینیم به نظرمان می‌رسد که این اتفاق در ژاپن و برای ملت ژاپن افتاده است. مهم نیست که دوران موصوف شکسپیر چه لباس و ابزار و آلات زندگی را مصرف می‌کرده‌اند که این کارگردان عین آنها را تدارک ببیند. او روح اثر شکسپیر که جهانی و متعلق به همه مردم جهان است را این بار در کالبد مردم ژاپن دمیده است. یعنی ریشه‌های جهانی اتفاقات این اثر برایش مهم بود. او خود را به سوی پیشنهاد شکسپیر نبرد بلکه روح نهفته در اثر شکسپیر را به سوی خود کشیده است.

هنرکار در این اثر فوگارد همین کار را کرده است مساله "آپارتاید" جدایی بین سیاه و سفید که معضل روز زمانه فوگارد بود،که ظلمی آشکار به اکثریت سیاه پوست آفریقای جنوبی اعمال می‌شد و اکنون دست کم دیگر به آن صورت صریح‌اش وجود ندارد را به مساله‌ای که اکنون در گوشه و کنار جهان به شکل زشتی رخ می‌نماید به تصویر کشیده است. اعمال سیاست جدایی انسان‌ها به خاطر وجود اعتقادات مسلکی یا بر عکس .

این دو برادر را دو بازیگر: جمشید صفری و مسعود محرابی بازی می‌کنند که در انعکاس واقعی اتفاقات و رویدادهای صحنه‌ای موفق عمل می‌کنند.چرا که ظلمی که برآنها می‌رود و مهری که نسبت به هم دارند و تمایلاتی که خواست طبیعی هر انسانی است و آنها به اجبار از این امیال محرومند را با ظرافت واقع‌گرایانه انعکاس می‌دهند. تنها نکته‌ای که می‌توان به آن اشاره کرد این است که هنگامی که باصدای پایین صحبت می‌کنند زنگ صدا از ادای کلمات و الفاظ رنگ می‌بازد و آنقدر ضعیف می‌شود که به درستی شنیده نمی‌شود. صدای دستگاه خنک کننده هم مزید برعلت است.

در ارائه شکل اجرای این اثر، از جمله صحنه‌سازی، چنانکه در کارهای قبلی هنرکار، همچون پرده‌ها می‌رسند. سلام خداحافظ و... میل به جستجوی اشکال نو و بدیع صحنه‌ای را شاهدیم که به نوبه خود تلاشی مقبول و قابل اعتنا است. در این اثر برخلاف آنچه فوگارد پیشنهاد می‌کند، ظاهرا هنرکار عمدا اشکالی را به وجود می‌آورد که ایهامی درآن موجود باشد که با رفتار رئالیستی بازیگران نسبتی نداشته باشد. مثلا دستی از حفره‌ای ساعتی زنگ دار را نمایان می‌کند زنگ ساعت را به صدا در می‌آورد و بازیگران نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهند. یا سیم خارداری که صحنه را از تماشاگر جدا می‌کند و یکی از شخصیت‌ها با حالتی احتیاط آمیز و ترسان، به تناوب از آن داخل و خارج می‌شود و یا شیشه‌های رنگی که از سقف آویزان است. ظاهرا این‌ها مظاهر اشکالی هستند که می‌خواهند پیامی و یا حسی بصری را منتقل کنند. ولی از آنجا که نسبت و انطباقی با محتوا و حتی لوازم زندگی معمولی این دو برادر فقیر به طور واقعی از آنها استفاده می‌کنند ندارند باید گفت سازی جدا می‌زنند و تنها ایهامی در ذهن تماشاگر ایجاد می‌کنند و نمی تواند پاسخ درستی برای آن بیابد. اما برخلاف این اشیاء موسیقی از همان شروع قصه با وجود نهایت مینی مالی بودن و ایجاذ روح فضا و مکان جغرافیایی این اتفاق را انتقال می‌دهد.اما کمبود آن هنگام هیجاناتی همچون شادی و خشم که به بازیگران دست می‌دهد احساس می‌شود.