گروه تئاتر هنرآنلاین: آیا جهان یک دیوانه خانه‌ی بزرگ است؟ آیا ما بیمارانی هستیم که دانسته و نادانسته جهان را با روان‌پریشی به خود آلوده می‌کنیم؟ آیا ما خود تمایل به تنهایی داریم و در اطراف خود دیوار کشیده‌ایم؟ چه کسی عامل این جدایی و تنهایی گزینی‌ست؟ ما؟ یا نیرویی تواناتر ازما؟ «اتاق روانی» می‌خواهد از این‌ها بگوید. ادعای پاسخ‌گویی به این سوال‌ها را ندارد، بلکه می‌خواهد طرح سوال کند. مهدی کاسه‌ساز و گروه جوانش سعی در ساخت جهانی ترسناک و ویران دارند تا هشدار دهند، تا دیرتر از این نشده باید کاری کرد. 

نمایش «اتاق روانی» اولین ساخته مهدی کاسه‌ساز کارگردان جوان تئاتر است که پیش از این در حوزه تصویر فعال بوده است. این نمایش هر شب ساعت ۱۹:۴۵ در تالار حافظ به صحنه می‌رود. «اتاق روانی» روایتی آشنا و دور از شخصیت‌هایی است که در یک مکان گیر افتاده‌اند، هر کدام از این شخصیت‌ها نماینده فردی در جامعه کنونی است که البته با اغراق خاص دنیای نمایش به تصویر کشیده شده‌اند. به بهانه اجرای این اثر با حضور چند تن از عوامل این نمایش میزگردی را برگزار کردیم.

مهدی کاسه‌ساز کارگردان این نمایش، فرزند زنده‌یاد حبیب‌الله کاسه‌ساز تهیه‌کننده سینمای ایران است که به گفته خودش تاکنون فیلم‌های کوتاه بسیاری را کارگردانی کرده است. کیمیا نصیری بازیگر و دستیار کارگردان این نمایش، به صورت آکادمیک در رشته بازیگری تحصیلات خود را طی کرده و تاکنون در چند نمایش به ایفای نقش پرداخته است. امیر محمد میرزامهدی بازیگری را به صورت تجربی آغاز کرده و به گفته خود اکنون تمام تلاش خود را معطوف به پیشرفت در این حرفه کرده است.

به بهانه اجرای نمایش «اتاق روانی» در تالار حافظ گفت‌وگو کرده‌ایم با مهدی کاسه‌ساز «کارگردان و طراح»، امیرمحمد میرزامهدی «بازیگر» و کیمیا نصیری «بازیگر و دستیار کارگردان» که آن را مطالعه خواهید کرد:

آقای کاسه‌ساز برای شروع گفت‌وگو از خودتان بگویید؛ نمایش «اتاق روانی» چندمین کار  و چندمین تجربه شماست؟

مهدی کاسه‌ساز: این کار اولین تجربه کارگردانی تئاتر من بوده. در واقع قبل از آن در حوزه تصویر کار کردم. ازسال ۷۷ در پروژه‌هایی دستیار بودم و از سال ۸۰ به صورت حرفه‌ای شروع به کار و بازیگری و فیلمسازی در مدیوم فیلم کوتاه را تجربه کردم.

تحصیلات دانشگاهی شما مرتبط با هنر است؟

مهدی کاسه‌ساز: در دانشگاه کارگردانی سینما خواندم و ۴ سال است که در حوزه تئاتر فعال هستم. در این مدت در دو نمایش به کارگردانی مسعود ترابی بازی کردم و بعد از آن تصمیم گرفتم با گروهی از بازیگران مستعد نمایشی را اجرا کنم و شکر خدا اکنون از نتیجه به دست آمده راضی هستم. 

باتوجه به رشته تحصیلی و تجربه‌هایی که در حوزه تصویر داشتید چرا به تئاتر کوچ کردید؟

مهدی کاسه‌ساز: تئاتر ویژگی‌هایی دارد که من را به سمت خود جذب کرد. در تئاتر نفس به  نفس برایت دست می‌زنند؛ همان لحظه تشکر و همان لحظه نقد می‌کنند. اینکه آدم‌ها بایستند و در صورتت بگویند چقدر بد بود یا چقدر بی نظیر بود، برایم لذت‌بخش است. وقتی در تئاتر بازی می‌کردم، این حس عجیب را درک و لمس می‌کردم.

نمایش «اتاق روانی» چطور شکل گرفت؟

مهدی کاسه‌ساز: طرح «اتاق روانی» در ذهنم بود و آن را با الناز عطایی مطرح کردم؛ سپس تحقیق درباره این موضوع را شروع و روانشناس‌های مختلفی صحبت کردیم. از خلال صحبت با ۷ روانشناس تلاش کردیم، شخصیت‌های مریضی را برای نمایش انتخاب کنیم که در جامعه وجود دارند. پس از انتخاب شخصیت‌ها و نوع مریضی آنها و اینکه چه باشند و چه نباشند، الناز عطایی شروع به نوشتن نمایشنامه کرد.

می‌دانم که شما پسر حبیب‌الله کاسه‌ساز تهیه کننده باسابقه سینما هستید. این موضوع چقدر در جذب شما به سمت هنر تاثیرگذار بوده است؟

مهدی کاسه‌ساز: صد در صد تاثیر داشته است. اگر پدرم کفاش بود قطعا کفاش می‌شدم ولی از یک مقطع زمانی به بعد  دیگر دوست داشتن و علاقه به هنر باعث شد باور کنم که هیچ کاری غیر از هنر بلد نیستم. اکنون در جامعه ما افراد تحصیل کرده در جایگاه دیگری هستند که هیچ ربطی به رشته تحصیلی‌شان ندارد. من هم درس این رشته خوانده‌ام و هم اینکه شاید باورتان نشود تا همین ۱۵ - ۱۶ آکادمی بازیگری رفتم و حتی با برخی اساتید به صورت خصوصی کار کردم. پدرم به من یاد داد که اگر قرار است کاری را انجام دهم، تمام تلاشم را انجام دهم تا آن کار را به بهترین نحو انجام بدهم.

عموی شما، محمد جواد کاسه‌ساز هم در حوزه تهیه‌کنندگی فعالیت می‌کند ؟ باتوجه به اینکه می‌دانیم چقدر به تئاتر علاقه دارید، چقدر برای روی صحنه رفتن این نمایش به شما کمک کرد؟

مهدی کاسه‌ساز: اولین بار که در زندگی‌ام تئاتر دیدم، نمایشی از محمد جواد کاسه‌ساز بود. نویسنده و کارگردان و بازیگر نقش مرد خودشان بودند.یادم می‌آید که آن نمایش در سال ۷۳ یا ۷۴ برگزیده بهترین نویسندگی، کارگردانی و بازیگری مرد و زن جشنواره شد و ۲۵ سکه جایزه گرفت.

در این کار هم از عمویم کمک نخواستم. چراکه خودش خیلی درگیر بود. علاوه بر این دوست داشتم که خودم همه چیز را تجربه کنم. من در این نمایش ۲۵ بازیگر دارم که تنها ۵ نفر از آنها تا قبل از این نمایش، تجربه روی صحنه رفتن را داشتند. در واقع در این نمایش برای بازیگرانم اجزای صحنه را توضیح دادم و به آنها بازیگری یاد دادم.

مهدی کاسه ساز - امیرمحمد میرزا مهدی - کیمیا نصیری

به طور کلی نمایش‌هایی که به موضوع دیوانه‌خانه و شخصیت‌های روانی می‌پردازد، مدل‌های موفقی بوده و نقطه قوت اکثر آنها نمایشنامه‌شان است. به عنوان مثال در آثار ایرانی، «عشق‌آباد» نوشته داوود میرباقری و در نمونه‌های خارجی «ماراساد» اثر پیتر وایس و «پرواز برفراز آشیانه فاخته» اثر کِن‌کِی‌سی نمونه‌های جذاب این مدل است. آیا قبل از شروع نمایش «اتاق روانی» به این آثار رجوع کردید؟ یا طرح شما متفاوت از همه این آثار است؟

مهدی کاسه‌ساز: دو سال پیش که دومین کار تئاترم را اجرا می‌کردم، این طرح را نوشتم. فکر کنم با بیش از ۱۴- ۱۵ نویسنده صحبت کردم که سیناپس بنویسند.

در این مدت به تیمارستان می‌رفتم و به عنوان کمک یار با آنها زندگی می‌کردم. ۱۱ ماه در تیمارستان بودم و به شخصیت‌های درون نمایش فکر می‌کردم.

بازبین که آمد و کار را دید، به من گفت: حتما به تیمارستان‌ها سر بزن. مدارکی را که در تیمارستان کار کردم را به او نشان دادم، باورش نمی شد؛ گفتم، من مدت‌ها بین آنها بودم.

وقتی می‌خواهید چیزی را خلق کنید که تماشاگر نگاه کند، باید به جزییات توجه ویژه‌ای داشته باشید. چراکه شاید از بین هزار تماشاگر شما، ۵ نفر در تیمارستان بوده باشند. به هیچ وجه نباید کسی بیاید و به من بگوید: اصلا این شکلی نیست.

در پروسه تحقیقات این کار حتی به تیمارستان جانبازان جنگی و سندرومی‌ها رفته‌ام و اتفاق‌ها را دیده‌ام. در بلاروس نمایشی دیدم که صحنه به دو بخش تقسیم شده بود و دیواری از وسط تا انتهای سالن تئاتر کشیده شده بود، یک خانم در یک طرف و یک آقا در طرف دیگر بود.

مخاطبان این اجرا بر اساس جای صندلی خود بخشی از اجرا را می‌دیدند. به صورتی که نصف آنها بازی شخصیت مرد و صدای خانوم را داشتند و نصف دیگر بازی شخصیت خانوم و صدای مرد را می‌شنیدند.

در این نمایش ۵ شخصیت خانم و ۵ شخصیت مرد دارم و قصدم این بود که چنین طرحی را پیاده کنم اما وقتی با دوستانی مشورت کردم، گفتند که اینجا ایران است و تماشاچی عصبانی می‌شود. بنابراین نظر من را عوض کردند.

محمد یعقوبی نمایشی با عنوان «گلهای شعمدانی» داری که وقتی اولین بار آن را دیدم، تجربه جذابی بود. اول قصه یک خانواده را می‌دیدید و در سالن کناری قصه خانواده دیگری در جریان بود و شما خودتان انتخاب میکردید که کدام داستان را دنبال کنید. بنابراین باید بگویم در ایران هم تجربه‌هایی از این دست دیدیم، شما هم می توانستید به همان صورتی که در ذهنتان بود اجرا کنید

مهدی کاسه‌ساز: بله، من هم خیلی پافشاری کردم و حتی با مسئولین تالار حافظ صحبت کردم ولی مخالفت کردند.

ممانعت از طرف مدیران سالن بود یا اینکه مشاوران و دوستان خودتان هم شما را از این کار منع می‌کردند؟

مهدی کاسه‌ساز: فقط یکی از دوستان صمیمی‌ام بود که من را تشویق می‌کرد. بقیه می‌گفتند این کار را نکن! چون تماشاچی می‌رود. می‌خواستم پرده بکشم. می‌گفتند: اینجا ایران است. تماشاچی می‌آید که بچه‌اش را ببیند، با این کار بچه خود را ندیده و شاکی می‌شود.

مخاطب می تواند انتخاب کند؟

مهدی کاسه‌ساز: بله. ولی نمی‌خواستم لو بدهم که این اتفاق می افتد. به همین دلیل به این صورت نمایش را طراحی کردم. نمایش من ۱۰۵ دقیقه است و اصلا هم نتوانستم زمانش را کم کنم. در مدت ۴۰ دقیقه اول دو تئاتر مجزا می‌بینید؛ بعد از آن دیوار  وسط خراب می‌شود و شخصیت‌ها همدیگر را پیدا می‌کنند. پیاده کردن این طرح خیلی سخت بود.

متاسفانه در سینما کمتر و در تئاتر خیلی بیشتر، آدم‌ها منتظر زمین خوردن دیگران هستند. جالب است که تلاش می‌کنند که تو زمین بخوری. من بارها و بارها شنیدم که برو همان فیلم کوتاهت را بساز، برای چه آمدی اینجا؟ خانمی به من گفت: «من باید جای تو در تالار حافظ اجرا می‌رفتم؛ در تئاتر باز است و هر کس دلش بخواهد وارد می‌شود.» یعنی می‌آیند که مچ‌ت را بگیرند. این خیلی آزاردهنده است. از این آدم ها دلخور هستم. در سینما زیرآب هم را می‌زنند ولی در تئاتر زیرآب زدنی در کار نیست، مقابلت می‌ایستند و پایت را می‌کشند تا زمین بخوری.

در این شرایط کرونایی ۱۰ ماه با ۲۵ بازیگر تمرین کردم و تهیه‌کننده هم می‌داند که ۹۰ درصد پولی که می‌دهد بر نمی‌گردد. با همه این اتفاقات از دوستانم توقع دارم مرا حمایت کنند.

شخصا دغدغه سایکو را دارم و به همین دلیل به این موضوع پرداختم. اگر بیشتر با من آشنا شوید، متوجه خواهید شد که تمام ده بیماری که در نمایش دیده می‌شود، مریضی خودم است. دوست داشتم در این مورد حرف بزنم تا شاید مخاطبانی که این مریضی را دارند راه درمانی پیدا کنند.

رسالت من  و کارم این باشد که مخاطب بیرون از سالن حداقل ۵ دقیقه به این کار فکر کند. کامنت‌های زیادی داشتم که خودم از خواندنشان بغض کردم؛ مخاطب بعد از دیدن نمایش به مادر، همسر و دوستان خود زنگ زده و بابت رفتار بدش عذر خواهی کرده و بعد از آن زندگی‌اش تغییر کرده است. چراکه متوجه بیماری خود شده است.

می‌خواستید یک تجربه پِسیکودِرام هم برای خودتان و هم برای بازیگران و تماشاگرها داشته باشید؟

بله. اگر تماشاگر به نمایش فکر نکند، کارگردان باخته است. ما فقط هزار و پانصد- ششصد، گروه تئاتری داریم. اینکه بین این همه گروه تئاتری حرفی برای گفتن داشته باشی که بقیه نمی‌زنند بسیار جذاب است. اینکه تماشاچی بعد از دیدن نمایش از من تشکر می‌کند یعنی از کار لذت برده و این یعنی من رسالتم را انجام دادم. رسالت هنر فرهنگ‌سازی است. ولی این هم مهم بوده که شما چه فرهنگی را میسازید.

می‌دانم ۱۰۵ دقیقه برای تاتر زیاد است ولی گفتن بعضی حرف‌ها خیلی سخت است. اول اینکه من باید به تماشاچی ثابت کنم که او هم مشکل دارد و دیوانه است. باید ثابت کنم که زندگی این شکلی نیست. همه کارهایم روی صحنه، حتی راه رفتن بازیگر من منطق دارد. حتی انتخاب عدد ۵ دیوانه مرد و زن با دلیل بوده است. چراکه جمع این دو عدد، اولین عدد دو رقمی یعنی ۱۰ می‌شود.

ممکن است تماشاچی نفهمد چرا ۵ نفر انتخاب شده‌اند؟ از من هم نمی‌پرسد، ولی من به او یاد می‌دهم که باید بعضی مواقع کوتاه آمد. به او یاد می‌دهم بعضی مواقع باید روی منطقت پافشاری کنی، بدون اینکه زندگی‌ات از هم پاشیده شود. به این آموزش افتخار می‌کنم.

کاراکتر ترنسی در تیمارستان دارم که نفر ششم است. پرچم ترنس‌ها صورتی، سفید و آبی است. ترنس من در ابتدا لباس صورتی به تن دارد و زیر لباس صورتی لباس آبی است. در واقع من به جامعه ترنس‌ها احترام می‌گذارم. شخصیتی که از آنها در نمایش می‌بینیم هم تنها آدمی بوده که در دیوانه‌خانه بدون دیوانه بازی حرف می‌زند. تنها آدمی که در آن دیوانه‌خانه فلسفه‌اش درست است و در انتها تنها اوست که به خاطر پافشاری که روی هدفش دارد به هدفش می رسد.

در نمایش سعی کردم از جامعه ترنس‌ها حمایت کنم اما از جامعه ترنس‌ها به من زنگ زدند و گفتند که از شما به خاطر بی‌احترامی که به ترنس‌ها کردید، شکایت کردن ولی اصلا این طور نیست.

دوست عزیز ما می‌گفت همه‌ی دنیا می‌گویند ترنس‌ها با توجه به جنسیت‌شان بیماری روانی دارند، شما هم عمدا او را در تیمارستان گذاشتید. من میگویم برای این آدم حتی تخت هم نگذاشته‌ام، پس نمی‌تواند در تیمارستان باشد. این فرد تنها فردی است که در انتها می‌ایستد و لباس صورتی‌اش را در آورده و به زمین می‌اندازد و از وسط دیوار رد می‌شود و به سمت پسران می‌رود. پس به هدفش رسید و کارم را درست انجام داده‌ام.

در واقع می گویید که در یک جامعه ۸۰ میلیونی، ترنس‌ها جایگاهی ندارند و جامعه یا حکومت آنها را به رسمیت نمی‌شناسد یا اینکه هم جامعه و هم حکومت سعی می‌کنند از کنارشان رد شوند و آنها را نبینند؟

مهدی کاسه‌ساز: من می‌گویم نه جامعه و نه حکومت، بلکه خانواده. بازیگری که این نقش را برای من بازی می‌کند خودش ترنس بوده و سه ماه پیش عمل کرده است. هنوز بخیه‌ها روی بدنش هست. او دختر بود و الان پسر شده است. من یکی از بین خود جامعه ترنس را به نمایش آوردم. من نه کاری به جامعه دارم و نه حکومت، در واقع به اشل کوچک ماجرا نگاه می‌کنم و آن خانواده است. همه‌ی این آدم‌ها درخانواده‌شان مشکل دارند.

وقتی جامعه می‌بیند که خانواده‌شان با آنها مشکل دارد از خود می‌پرسد، من چرا باید قبولشان کنم؟ اگر من به عنوان پدر از پسرم که می‌خواهد عمل کند و دختر شود، حمایت نکنم، اتفاقات عجیبی برایش رخ می‌دهد. کاری به جامعه ندارم، من باید حمایتش کنم. من باید رضایت بدهم، به دادگاه بروم و امضا کنم. اگر خانواده آنها را قبول نمی‌کند، وای به حال جامعه.

مهدی کاسه ساز - امیرمحمد میرزا مهدی - کیمیا نصیری

آقای میرزا مهدی اگر شما هم به عنوان یکی از بازیگران اصلی این نمایش در این راستا نظری دارید، بفرمایید

امیر محمد میرزامهدی: آقای کاسه‌ساز همه را گفت و صحبت خاصی نمی‌ماند. من خودم جلسه دوم تمرین بود که به گروه ملحق شدم و می‌دانستم نمایش در مورد اتاق روانی‌هاست. این اولین نقش متفاوت من بود، چون تا به حال به خاطر قد و وزن و استایلی که داشتم، فقط نقش افراد نظامی را بازی کرده بودم. زمانی که فهمیدم قرار است کار متفاوتی بازی کنم، خیلی خوشحال شدم.

شخصا در این ده ماه لذت بردم و مشکلی نداشتم. تنها کرونا شرایط سختی ایجاد کرده بود. چراکه سالن‌ها سه‌هفته تعطیل می‌شد و گروه‌هایی که اولویت داشتند، باید اجرا می‌رفتند. این ده ماه تمرین اصلا روتین نبود، من به شخصه کلافه و اذیت نشدم و سعی کردم خودم را سالم نگه دارم، سرما نخورم و آسیب نبینم.

چه کمک‌هایی از طرف گروه و آقای کاسه‌ساز به شما شد برای اینکه به نقش برسید؟ چقدر خودتان پیگیر بودید؟

امیر محمد میرزامهدی: کاراکتر من اسمش جاوید بود که بعد به حمید تغییر کرد. حمید نمایش بیماری شیزوفرنی دارد. یکی از آشنایانم این بیماری را داشت. ما ۳۰ تا ۴۰ جلسه تحلیل شخصیت داشتیم که ببینیم چرا اصلا این کاراکتر بیماری شیزوفرنی دارد. چون شیزوفرنی هزار دلیل می‌تواند داشته باشد. یکی ممکن است به دنبال فلسفه رفته باشد و شیزوفرنی‌اش حاد شده باشد. دلیل دیگر ممکن است شکسته عشقی باشد و یا اینکه در خانواده مشکل داشته باشد. همچنین هزار دلیل دیگر.

خیلی این نقش و بیماری را دوست داشتم. می‌خواستم خودم را محک بزنم ببینم در نقش‌های غیر نظامی چه می‌کنم؟  آقا مهدی هم که خیلی خیلی کمک کرد تا بتوانم کاراکتر را در بیاورم. فکر کنم بالغ بر ده بار شخصیت حمید را عوض کردیم، در نهایت به یک چیزی رسیدیم که وقتی کامنت‌ها را می‌خوانم، دقیقا فکر می‌کنم همان چیزی بوده که آقا مهدی می‌خواسته باشد.

آقای کاسه‌ساز در ابتدا گفتید که برای نوشته شدن متن همراه با نویسنده از چند روانشناس و روانپزشک مشورت گرفتید. این مشورت ها تا کجا ادامه داشت؟

مهدی کاسه‌ساز: این مشورت‌ها همچنان ادامه هم دارد. اتاق روانی کار خاصی است. شاید تماشاگر عادی از دیدن ۱۰۵ دقیقه کار خسته شود و شاید این پا آن پا کند ولی کار، نمایش خاصی است. چند روز پیش یک دکتر روانشناسی کار ما را دید، خیلی برایم جذاب بود، همه آن چیزهایی که من می‌خواستم اتفاق بیفتد، همه را گفت و مریضی‌های نشان داده شده را درست دانست. این برای من خیلی جذاب‌تر است تا اینکه فردی که تئاتر کار کرده بیرون سالن به من بگوید: «بابا تئاتر ساختی؛ مزخرف!» حس می‌کنم کارم را درست انجام دادم. وقتی تماشاچی از سالن بیرون می‌آید و حتی تصمیم می‌گیرد زندگی‌اش را درست کند، یعنی کارم را درست انجام داده‌ام. هدف تیم ما این بود نه اینکه افرادی از روی حسادت چیزی بگویند. این حرف‌ها برای من مهم نیست.

خانم نصیری شما هم دستیار آقای کاسه‌ساز بودید، هم نقش پروانه را بازی کردید. در مورد این دو تجربه برای ما بگویید. چون هر دو کار شرایط و دشواری خاص خودش را دارد.

کیمیا نصیری: صد در صد. من در ابتدا که به گروه ملحق شدم در نقش دستیار آقای کاسه ساز بودم و برنامه‌ای برای اینکه این کاراکتر را بازی کنم وجود نداشت. من همیشه گفتم و باز هم می‌گویم مهدی کاسه‌ساز جزو آدم‌هایی است که پشت صحنه کنارش بودن به شدت جذاب‌تر از روی صحنه برایش بازی کردن است. کار من بازیگری بوده و لیسانس این رشته را دارم.

دلیلش این بوده که نگاه کارگردانی را دارد که به دستیارانش یاد می‌دهد و مدیریت درستی دارد. او شناخت کامل و روانشناسی روی بازیگرانش دارد و کسی است که درک می کند.به واسطه تجربه دستیاری در این کار، نقش ۱۰ نفر را مو به مو حفظ هستم. به خاطر اینکه کنار آقای کاسه‌ساز ایستادم و همه چیز را از دور دیدم و تجزیه تحلیل‌هایش را گوش کردم، برایم خیلی جذاب بود. دستیاری برای من همیشه شیرین بوده و طبیعتا کنار آقای کاسه ساز شیرین‌تر.

چه شد که در این نمایش بازی کردید؟

کیمیا نصیری: متاسفانه برای بازیگری که این کاراکتر را بازی می‌کرد مشکلاتی پیش آمد و نتوانست ما را همراهی کند. زمانی که ایشان بیمارستان بستری شده بود، ما بازیگر نداشتیم و برای اینکه بتوانیم تمرین را ادامه دهیم، من جای او بازی می‌کردم و از همانجا صحبتش شکل گرفت و آقای کاسه‌ساز گفت که این کاراکتر یه گل مصنوعی دارد که همه‌ی زندگیش است. در واقع هیچ چیزی جز این گل را نمی‌بیند. این چیزی که ما باهم به آن رسیدیم.

در مورد نقش خود توضیح دهید؟

کیمیا نصیری:شخصیتی که بازی می‌کنم، تمام آدم‌های زندگی‌اش او را ترک کردند ولی یک گل مصنوعی داشته که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار شده آن را دیده است، با او دعوا و هر کاری کرده ولی هیچگاه ترکش نکرده است.

به همین خاطر این گل همه چیز اوست. یک دلیل دیگر که سبب علاقمندی من به این کاراکتر این بود، شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج نازنین است که همه زندگیش ارغوان بوده. آن حجم از عشق و علاقه‌اش به یک گیاه اگر در زندگی یک آدم بود، خیلی می تواند جذاب باشد. اینگونه کاراکتر پروانه برای من جذاب شد.

پروانه درگیر اختلال دو قطبی است و من شخصا درگیر این بیماری بودم. چون زندگی‌اش کردم، خیلی آن را به خودم نزدیک می‌بینم و فکر می‌کنم پروانه کاراکتری است که برعکس همه نقش‌هایی که تا الان بازی کردم، به معنای واقعی از وجود خود کیمیا متولد شده است. چون من همه ثانیه‌هایی را که این کاراکتر با هم اتاقی‌هایش می‌گذراند را دیده و تجربه کرده‌ام. زندگی کردن دوباره روزهای سختی که من داشتم جذاب است، چون الان دارم شیرین زندگی‌اش می‌کنم اما آن روزها خیلی برایم روزهای سختی بود.

Ravani1

آقای کاسه‌ساز اگر به دیوار نمایش به صورت استعاره‌ای نگاه کنیم، ممکن است دیواری باشد که خود جامعه کشیده است؟ دیواری بین دختران و پسران یا بین جنسیت‌ها؟

مهدی کاسه‌ساز: من اصلا با جامعه کار ندارم؛ در واقع باید خودم را درست کنم تا جامعه درست شود. نباید دروغ بگویم یا دست در جیب کسی بکنم تا همه چیز درست شود. وقتی در دیالوگی می‌گوید: " نمی‌دانم چرا هر چه جارو میرنم باز خاک هست" یعنی دیوار یک بار خراب شده است. یا کاراکترهای روانی دارم که با لباس تیمارستان روی صحنه می‌چرخند؛ دقت که می‌کنید می‌بینید همه‌ی این دیوانگانی که با لباس بیمارستان می‌چرخند، بیماری یازده نفر دیگر را دارند. پس این دیوار یک بار خراب شده است. در واقع دیوار را خودمان خراب کردیم و خودمان چیده‌ایم. در نمایش من بعد از ۴۰ دقیقه دیوار را خودشان خراب می‌کنند و در انتها به این نتیجه می‌رسند که می خواهند دیوار بچینند. من برای بدست آوردن چیزی که دوست دارم زمین و زمان را به هم می‌دوزم اما بلد نیستم نگه دارم. دیوار را خراب می‌کنم، چون پشت دیوار چیزی را دیدم و شنیدم که می‌خواهم به دستش بیاورم، پس بگذار با دست خالی خراب کنم تا به آن چه می‌خواهم برسم و زمانیکه می‌رسم ترکیده‌ام. عشق می‌کنم ولی نمی‌توانم نگهش دارم. چون نمی‌توانم نگهش دارم، دوباره دیوار را می‌چینم.

کیمیا نصیری: دلیل نگه نداشتن منیت انسان‌هاست. افراد از منیت خودشان نمی‌گذرند. دیالوگی در نمایش گفته می‌شود: «گل من» یا دیگری می‌گوید «خر نفهم من». در واقع هیچ کدام حاضر نیستیم ثانیه‌ای از منیت خودمان پایین بیاییم. دلیل اینکه دوباره دیوار چیده می‌شود همین است. می‌دانند دوست دارند ولی زجر می‌کشند و دیوار را می‌چینند، گریه میکنند، برای هم غصه می‌خورند ولی از منیت خودشان پایین نمی‌آیند. 

عشق نمی تواند نجات دهد ؟

کیمیا نصیری: عشق نجات‌دهنده است اما برای فردی که دیوانه نیست. آدمی که منم منم می‌کند دیوانه است.

مگر عشق بخشی از جنون نیست؟

مهدی کاسه‌ساز: جنون درست است. من وقتی به جنون عشق می‌رسم می‌گویم فقط تو برایم مهم هستی؛ برایت جان می‌دهم، فقط تو بخند، فقط تو باش! دیگر منیتی وجود ندارد. این جنون عشق است. ولی جنون این کاراکترها جنون عشق نیست.

کیمیا نصیری: فکر میکنم جنون پروانه به گل‌اش بوده که وقتی یک عشق از جنس انسان به او می‌رسد نمی‌تواند درکش کند.

مهدی کاسه‌ساز: عشق نیست. عادت و ترس است. بعد از فوت پدرم، ترس از دست دادن هیچ چیزی را در این دنیا ندارم. رفتن هیچ چیز دیگر برایم مهم نیست. من برای نگه داشتن اتفاق‌های زندگیم تلاش می‌کنم ولی برای برگشتشان اصلا. دیالوگی در نمایش هست که می‌گوید: من از همه آدم ها بدم می‌آید ولی خر نفهم یک چیز دیگر است. چون ترس از دست دادن دارد. کاراکترهای این نمایش هم با هم می‌خندند، با هم گریه می‌کنند، با هم دیوار می‌سازند ولی زورم نمی‌رسد که تو را نگه دارم، پس دیوار می‌سازم. من نمی‌خواهم از آن منیت پایین بیایم، پس دیوار می‌سازم.

کیمیا نصیری: کوتاه آمدن یک نفر به تنهایی کافی نیست، چون دو سر یک پاره خط هستند. رابطه از هر نوعی دو سر دارد که باید بطور متعادل کوتاه بیایند. اگر شخصیت پروانه و حمید هر دو با هم کوتاه می‌آمدند و دست از منیت خود بر می‌داشتند نیازی به چیدن دیوار نبود.

مهدی کاسه ساز: من دو شخصیت دارم به اسم طوبی و سینا که هر وقت دارند صحبت می‌کنند طوبی می پرسد" تو چیری نمی خواهی؟ خسته‌ای؟ سینا می‌گوید تو هم خسته ای. و این دو التماس می‌کنند دیوار نسازید و ما را از هم جدا نکنید.

آقای کاسه‌ساز چرا در صحبت‌های خود از اینکه بگویی نمایشت استعاره از جامعه کنونی است پرهیز کرده و بیشتر به خانواده اشاره می‌کنید؟ بهر حال خانواده یک جامعه کوچک است و جامعه شهری از خانواده تشکیل شده است. نمایش شما استعاره ای از جامعه است. جامعه‌ای که به لحاظ اخلاقی و رفتاری در حال به بن بست رسیدن است. در واقع جامعه ما به این دلیل به بن بست می‌رسد که کسی کوتاه نمی‌آید. امروز همه شعار دموکراسی می‌دهند ولی یک دیکتاتور کوچک هستند

مهدی کاسه‌ساز: از سیاست متنفرم. اینکه نمایش استعاره‌ای از جامعه است را نمی‌توان انکار کرد. در جامعه چیزهایی دیدم که حالم با آن خوب نیست. دلم برای اصفهان شکسته است. ولی اگر حرفی بزنم انگار بر زخم ملکتم نمک پاشیده‌ام .مسئولین هم برایشان مهم نیست، من چه می‌کشم. اگر مهم بود، در سالن دولتی که اسمش دولتی است، از من کارگردان پول نمی‌گرفتند. از شما می‌پرسم آیا برای پوشش لباس تماشاچی من کارگردان باید جواب پس بدهم؟ در ایران هیچ کار هنری خصوصی نمی‌توانی انجام دهید؟ برای اجرا در سالن خصوصی از وزارت ارشاد بازبینی می‌کنند و مجوز می دهند، پس چیز خصوصی وجود ندارد. اگر دولتی است چرا باید هر شب اجاره سالن بدهیم؟

منظور من این بود که نمایش شما یک نقد اجتماعی بوده و رویکردی اجتماعی به موضوع دارد؛ بنابراین ارج و قرب آن بالاتر از یک تئاتر سیاسی است.آیا قبول دارید که «اتاق روانی» یک نقد اجتماعی انجام می‌دهد؟

کیمیا نصیری: بله دقیقا. این اجتماع من است. می‌خواهم بگویم از منیت دور باش. وقتی می‌توانی در اداره‌ای کار مرا زودتر انجام دهی، پس معطل نکن و نگو من اینجا رییس هستم. کاراکتری دارم به اسم جاوید شاه که نماینده آدم‌های زیادی است که شاید بسیاری از ما آنها را بشناسیم. این کارکتر به هیچ وجه صحبتی را قبول نمی‌کند و فقط دستور می‌دهد.

در حال حاضر که باید در سالن‌ها پروتکل‌ها را رعایت کنید و حضور تماشاچی پنجاه درصد است، حتی با سی شب اجرا هم باز از نظر مالی با شکست مواجهیم. چطور تهیه‌کننده حاضر شد با شما کار کند؟

مهدی کاسه‌ساز: تهیه‌کننده من خودش آهنگساز و شاعر بوده و پی هنر به تن‌ش خورده است. او هنر را دوست دارد و خیلی همراه است. در واقع دوست داشت به ما کمک کند و خودش پیشنهاد دهنده بود.

کیمیا

به عنوان صحبت پایانی اگر علاقمند به بیان مطلبی هستید که در سوال‌ها نبوده است، بفرمایید

کیمیا نصیری: چیزی که دوست دارم بگویم و آدم‌ها بشنوند این است: کار هنری و تئاتر وقتی ساخته می‌شود علاوه بر زحمت‌هایش، کلی عشق در پشت خود دارد. ما کار می‌کنیم که دیده شویم. اگر فقط فامیل من به دیدن نمایش ما بیایند و ما را تشویق کنند، به درد من نمی‌خورد. من می‌خواهم مخاطب تئاتر بیاید و نتیجه زحمت هشت ماهه ما را ببینند. مردم بیایند و حرفی را که می‌خواهیم بزنیم را ببینند. شاید در حالت عادی هیچوقت حرف‌هایی که در نمایش ما زده می‌شود را نشوند. این درست بوده که من هم لذت می‌برم و فرصت زندگی کردن جای آدم‌های مختلف را پیدا می‌کنم اما فکر می‌کنم ما حرف می‌زنیم که آدم‌ها ببینند. بچه‌های تئاتر خیلی مظلوم واقع شدند. چراکه به دلیل کرونا مخاطب خیلی کم شده و ما تنها می‌توانیم پذیرای تعداد کمی باشیم.

متاسفانه بزرگان تئاتر هم از ما حمایت نمی‌کنند، ای کاش حداقل مخاطبین تئاتر حمایت کنند. تالار حافظ برای خودش اسم و سابقه‌ای دارد. فکر می‌کنم اگر قرار باشد در سالن‌های خوب کشورمان اجرا برویم و کار دیده نشود، وای به حال هنرمندان تازه کاری که در سالن‌های خصوصی اجرا می‌روند. چراکه به این صورت امید و عشق علاقه‌شان را از دست می‌دهند.  

امیر محمد میرزامهدی: حرف های خانم نصیری حرف دل همه تئاتری‌هاست. خودمان باید به خودمان کمک کنیم. همچنین مسئولین باید کمک کنند و از همه کارهای هنری حمایت کنند. من می‌خواهم از آقای کاسه‌ساز تشکر کنم، چون اجرا رفتن در سالن حافظ یکی از آرزوهای من بود که ایشان باعث شد. امثال من زیاد است، امیدوارم مهدی کاسه‌سازهایی سر راهشان بیاید تا به آرزوهایشان برسند.

مهدی کاسه‌ساز: در کار تئاتر هدفی دارم؛ پرچمی را دست من داده‌اند که همه فکرم آن شده است. من با پدرم خیلی صمیمی بودم و باری روی شانه‌ام وجود دارد که حبیب کاسه‌ساز آن را روی شانه‌ام گذاشت. این روزها بسیار تلاش می‌کنم که اسم حبیب کاسه‌ساز خاموش نشود. با اینکه خیلی از رفیق‌های پدرم من را اذیت کرده‌اند، اکنون وقتی بعد از اجرای نمایش به من می‌گویند خدا پدرت را رحمت کند، از پول درآوردن در تئاتر خیلی برایم با ارزش‌تر است. من باید این پرچم را نگه دارم. احساس می‌کنم پدرم پشت من است. گاهی احساس می‌کنم در سالن نشسته؛ حس‌اش می‌کنم. خیلی درد دارد که به من افتخار کند. چون شغل من و پدرم یکی است. پدرم می‌گفت اگر کسی از تو کمک خواست به او کمک کن! چون مطمئن باش رفته پیش خدا و خدا آدرس تو را به او داده است. از اینکه مادرهای بازیگرهایم بعد از اجرا می‌آیند و از من تشکر می‌کنند، خیلی برایم لذت بخش است.